بسیاری از مردم کتاب شازده کوچولو اثر آنتوان دو سنت اگزوپری را می شناسند. اما شاید همه ندانند که او خلبان جنگی بود و با…
روزی بود، روزگاری بود. در زمانهای قدیم پادشاهی بود عادل و رعیتپرور. روزی رفت جلو آینه و دید ریشش جوگندمی شده است. با…
جوانی دلبسته زیبارویی شد. آن چنان غرق شور و شعف عشق که ناگاه دیگر معشوق را نیافت. پرس و جو کرد. گفتند: از این دیاررفته …
فرمانروایی که می کوشید تا مرزهای جنوبی کشورش را گسترش دهد، با مقاومت های سرداری محلی مواجه شد و مزاحمت های سردار به…
گویند روزی حضرت سلیمان پیامبر مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه بود. از او پرسید: چرا…
دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی کار می کردند که یکی از آنها ازدواج کرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود. شب…
حاتم رفت تا رسید به دوراهی. از دست چپ رفت. از دور شعلهی آتشی دید. جلو رفت و دید اژدهایی است و از دهانش آتش بیرون…
در زمانهای قدیم پادشاهی بود به اسم حاتم طایی. روزی که از شکار برمی گشت، دید جوانی مثل پنجهی آفتاب در بیابان، تو خاک…
مردی، اسب اصیل و بسیار زیبایی داشت که توجه هر بینندهای را به خود جلب میکرد. همه آرزوی تملک آن را داشتند. بادیهنشین…
در روزگاری کهن پیرمردی روستا زاده ای بود که یک پسر و یک اسب داشت. روزی اسب پیرمرد فرار کرد و همه همسایگان برای دلداری…