روزی از روزها، زاغ سیاهی در حال پرواز به دشتی سرسبز رسید. آنقدر پر زده بود که خسته شده بود. بر شاخه درختی نشست تا…
آوردهاند که در کوهستانهای سبز و پردرختِ حوالی همدان، طایفهای از میمونان به آرامی میزیستند. رئیس و بزرگ ایشان…
در دوران قبل از ورود اسلام به ایران و در زمان پادشاهی ساسانیان جنگ های بسیاری بین ایرانیان و رومیان در می گرفت. در…
یک گرگ درنده و خونخوار بود که در بیابانها به سر میبرد و با شکار آهوها و خرگوشها و حیوانات صحرایی شکم خود را سیر می…
در روزگاری دور، روباهی زندگی میکرد، همانطور که از طینت روباهها انتظار میرود: مکار، زیرک و زبانی چربونرم. چون…
روزی روزگاری، در دشتی پر از چاههای قنات، گروهی از کبوترها در سوراخهای دیواره چاه زندگی میکردند. میان آنها، دو…
در زمان های قدیم، مردی به نام علی بابا که هیزم شکن فقیری بود، در نزدیکی بغداد زندگی می کرد. او شغل هیزم شکنی و تجارت…
مرد بازرگانی بود که کارش خریدوفروش روغن بود و در همسایگی خانه او هم درویش سادهلوحی منزل داشت که از مال و دولت بیبهره…
روزی بود و روزگاری بود. یک مرد بزاز بود که هر چند وقت یک بار از شهر، پارچه و لباس های گوناگون می خرید و به ده های…
روزی روزگاری در دامنه کوهی، گروهی از مرغان وحشی زندگی میکردند. در میان آنان، زاغی بود که بر فراز درختی آشیانه داشت و…