روایت زندگی شهید محسن دین شعاری ؛
شهیدی که محل تدفینش را وصیت کرد !
شهادت یعنی انتقال یافتن از زندگی مادی به زندگی معنوی و الهی و شهادت در مکتب اسلام یک مسأله انتخابی است که انسان کامل با تمام آگاهی آن را انتخاب میکند.

شهید محسن دین شعاری فقط 28 سال داشت که در منطقه سردشت هنگام خنثیسازی مین به شهادت رسید.
شهید محسن دین شعاری متولد 1338 در سپاه پاسداران در مقام فرمانده خدمت می کرد و پس از شهادت در گلزار شهدای بهشت زهرا به خاک سپرده شد .
شهید محسن دین شعاری در محله درخونگاه تهران متولد شد. او از نیروهای سپاه پاسداران و از فرماندهان تخریب لشکر ۲۷ محمد رسولالله بود. در ۱۵ مرداد ۱۳۶۶ در عملیات والفجر ۱۰ و در منطقه سردشت، هنگام خنثیسازی مین، به شهادت رسید.
محسن دین شعاری تحصیلات خود را تا مقطع دوم راهنمایی ادامه داد و سپس به سپاه پاسداران پیوست. با شروع جنگ تحمیلی، به جبهه رفت و در گردان تخریب لشکر ۲۷ محمد رسولالله به عنوان فرمانده مشغول به فعالیت شد. او در این مدت، به عنوان یکی از نیروهای خبره و علمدار گردان تخریب شناخته میشد.
فرازی از وصیت نامه شهید
شهادت یعنی انتقال یافتن از زندگی مادی به زندگی معنوی و الهی و شهادت در مکتب اسلام یک مسأله انتخابی است که انسان کامل با تمام آگاهی آن را انتخاب میکند و با شهادت خویش شمع راه انسانهای پاک و نورانی میشود و من با انتخاب آگاهانه راه شهیدان را تا رسیدن به ساحل سعادت ادامه خواهم داد؛ اگر لیاقت شهادت داشته باشم.
شهیدی که محل تدفینش را وصیت کرد
چند هفته قبل از شهادت حاج محسن، با هم به مزار پاک پدر و مادرمان رفته بودیم، محسن حال و هوای دیگری داشت از من خواست که با هم بر سر مزار شهدا نیز برویم، وقتی وارد قطعه شهدا شدیم حاجی انگار دنبال چیزی میگشت علت سرگردانیاش را پرسیدم گفت؛ میخواهم مزار شهید نوری در قطعه 29 را پیدا کنم پس از کمی جستجو مزار شهید علیرضا نوری را پیدا کردیم در کنار مزار او یک قبر خالی بود حاج محسن با دیدن آن آرام نشست، دستش را بر روی مزار خالی گذاشت و گفت مرا اینجا دفن کنید، با تعجب پرسیدم، اشتباه نمیکنی اما محسن آرام گفت اینجا قبر من است، بعد از شهادت حاجی با اینکه ما در دفن او سهمی نداشتیم اما نمیدانم برنامهها چطور ردیف شده بود که بچههای تخریب هماهنگ کردند و محسن را در همان جایی که پیشبینی کرده بود به خاک سپردند، محسن خانه آخرت خود را پیدا کرده بود.
محسن همیشه خنده رو بود
محسن همیشه فردی خندان و خوشرو بود و در هیچ شرایطی گل لبخند از لبانش چیده نمیشد، حتی در سختترین شرایط جبهه زمانیکه یکی از بچهها زخمی شد و روی زمین افتاد محسن بالای سر او رفته بود و میخندید وقتی بچهها از او پرسیدند چرا در این شرایط میخندد؟ پاسخ داد نمیدانم چرا میخندم؟این خنده از شادی است یا ناراحتی؟! محسن خودش تعریف میکرد که در زمان خدمت سربازی یک روز در مراسم صبحگاه مشترک که اتفاقاً در جلوی صف هم ایستاده بودم ناگهان خنده ام گرفت و نتوانستم خود را کنترل کنم. فرمانده پادگان که مشغول سخنرانی بود از این حرکت من تعجب کرد دستور داد مرا از صف بیرون بکشند و 24 ساعت بازداشت نگه دارند بعد هم به من تذکر دادند که این عمل را انجام ندهم اما من گفتم خنده در ذات من است به هر حال خندهای گاه و بیگاه محسن به همه بچهها روحیه می داد.
گوگوری مگوری … بیا بغل عمو …
یکی از همرزمان شهید دین شعاری می گوید: مرداد سال ۶۶ بود و این بار عملیات در غرب کشور در حال انجام بود، بچه های گردان تخریب هم به وظیفه خطیرشان که خنثی سازی مین ها و باز کردن معبرها بود ادامه می دادند.
آن روز مجتبی و حاج محسن و چند تایی دیگر از بچه های گردان با هم مشغول پاکسازی منطقه بودند. حاج محسن از سمت راست و مجتبی از سمت چپ جلو می رفت و این رفتار حاجی خیلی به بچه ها روحیه می داد.
آن روزها خصلت فرمانده ها این بود که یا جلوتر یا دوشادوش نیروهایشان پای کار بودند و حاج محسن هم یکی از همان ها بود و با اینکه به خاطر جراحت های قبلی نمی توانست پاهایش را به راحتی خم کند و برای کار روی زمین بنشیند، از کمر خم می شد و شاخک های مین والمری را لا به لای انگشتانش قرار می داد و لبخندی بهش می زد و می گفت:
– گوگوری مگوری … بیا بغل عمو …
آن وقت شاخک را میپیچاند و چاشنی را درآورده و مین را خنثی می کرد.
این لحن حاجی برای همه بچه های لشکر آشنا بود و هر وقت که او شروع به خنثی سازی می کرد، بچه ها را به خنده وادار می کرد.
آن روز هم مثل روزهای دیگر باز حاج محسن سر به سر مین ها می گذاشت و یکی یکی آنها را خنثی می کرد و مایه خنده بچه ها می شد. مجتبی هم با اینکه سرگرم بود اما مدام نیم نگاهی به حاجی داشت و دید که باز هم انگشتانش را لابه لای شاخک های والمری برده و تا مجتبی آمد جمله "گوگوری مگوری" حاجی را تکرار کند، صدای انفجار و دود غلیظ و آتش و ساچمه های فلزی بود که به اطراف پراکنده می شد، حرف مجتبی ناتمام ماند اما او منتظر بود تا حاجی باز هم بچه ها را بخنداند که پیکر غرقه به خونی را دید در حالی که صورتی برایش نمانده بود.
ویژگیهای اخلاقی شهید محسن از زبان همرزمش
شهید دین شعاری فردی شجاع، مخلص و فداکار بود. او در طول دوران حضورش در جبهه، با شجاعت و ایثار در برابر دشمن ایستادگی کرد و در نهایت جان خود را در راه دفاع از میهن فدا کرد.
روایت شهادت
شهید دین شعاری در ۱۵ مرداد ۱۳۶۶، همزمان با عید قربان، در منطقه سردشت و در ارتفاعات دوپازا و بُلفت، در حین خنثیسازی مین ضد تانک به شهادت رسید. پیکر مطهرش در بهشت زهرای تهران، قطعه ۲۹، ردیف ۳، شماره ۹ به خاک سپرده شده است.
چطورشاه حضرت عباس وامام زمان رودیده بود وخوابش که دستنوشته اش برای اون موقع هنوزهست وقبل ازدومی نوشته شده بود وپیش بینی کرده بودوامام علی بهش نظرکرد میگن دروغه
شرمنده شهدا هستيم