روایت زندگی شهیدحاج علی محمدی پور؛
شهیدی که نحوه شهادت خودش را می دانست/ روایتی از عنایتی خاص
ای برادر عرب که به دنبال من میگردی تا گلولهات را در سینهام بنشانی و مرا شهید کنی. بدان که تو، حالا دنبال من میگردی، اما روز قیامت، من به دنبال تو خواهم گشت!

شهیدحاج علی محمدی پور فرمانده گردان 41 ثارالله در سن 27 سالگی و در سال 1365 در شلمچه به مقام شهادت رسید و در رفسنجان به خاک سپرده شد.
حاج علی در سال 1338 در روستای دقوق آباد از توابع نوق رفسنجان دیده به جهان گشود.
او سال 1361 به استخدام شرکت ملی صنایع مس درآمد اما همزمان با سالهای آغازین جنگ دست از کار شست و به سوی جبهه ها شتافت و با مسئولیت پذیری و شجاعتی که داشت به فرماندهی گردان 412 لشکر ثارالله منصوب گردید.
این سردار رشید سپاه اسلام پس از سال ها مجاهدت و تحمل درد ترکش ها و زخم های فراوان، در تاریخ 19/10/1365 در منطقه عملیاتی شلمچه به خیل عظیم هم رزمان شهیدش پیوست.
شهیدی که نحوه شهادت خودش را میدانست!
بچه های گردان دور حاج علی جمع شده اند و او دارد سرنوشت بچه ها را بیان می کند:
حسین برادرم ،چه بخواهد و چه نخواهد، شهید خواهد شد.
نجمیان، سید کاظم و برادرش، مهدی امراللهی و غلام نهویی هم شهید می شوند.
جواد کامرانی و عباس علیزاده زخمی می شوند.
رضا قربانی، محمود حسن زاده دو دوست با وفا، با هم شهید می شوند.
ثمره نه شهید می شود و نه مجروح.
همۀ پیش بینی ها ی حاج علی درست از کار در آمد. او حتی نحوه ی شهادت خودش را هم گفت.
این عملیات برای من آخرین عملیات خواهد بود. من دیگر بر نمی گردم. خواب دیدم پرچمی را داده اند به دستم.من پرچم را می برم تا برسانم به دژ، ولی به آن نمی رسم. می دانم که نرسیده به دژ، شهید و از زندان دنیا رها خواهم شد.
عملیات های شهید
سال 1361 به جبهه اعزام و در عملیاتهای متعددی شرکت کرد.ایشان در سال 63 در عملیات بدر فرمانده گروهان بود وسپس جانشین فرمانده گردان شد و تا عملیات والفجر 8 در این مسئولیت ماند.
فرازی از وصیت نامه شهید
ما حتی با دشمن خود مهربان هستیم. ما شاگردان چنین مکتبی هستیم. اما عبارات عجیب حاج علی محمدیپور: «ای برادر عرب که به دنبال من میگردی تا گلولهات را در سینهام بنشانی و مرا شهید کنی. بدان که تو، حالا دنبال من میگردی، اما روز قیامت، من به دنبال تو خواهم گشت!
روایتی از شهید علی محمدی پور به زندانی محکوم به اعدام
سال 1387 فردی به نام "بخشعلی چ" پانصد گرم هروئین را از ایرانشهر به طرف خرم آباد می برد که در رفسنجان دستگیر و حکم اعدام وی صادر می شود.
یک روز یکی از پرسنل زندان، تقویم دیواری که بالایش عکس شهید حاج علی محمدی پور بود را به او داد وگفت: این شهید با کرامتی است بچه ی یکی از روستاهای رفسنجان است، خیلی ها در گرفتاری ها به او متوسل می شوند و مشکلشان بر طرف می گردد. آن روز بخشعلی عکس شهید را روبروی تخت خود، روی دیوار نصب کرد و خطاب به شهید گفت: حاج علی من تو را نمی شناسم، ولی از تو می خواهم نگذاری من اعدام شوم.
از آن روز به بعد بخشعلی هر گاه نماز می خواند دو رکعت نماز نیز به روح شهید هدیه می کرد. یکی از روزهای سال 90 به او اعلام کردند که فردا صبح اعدام خواهی شد.
آن شب تا سحر کسی نفهمید بین او و عکس شهید چه گذشت ولی روز بعد به او گفتند حکم اعدام بخاطر نزدیک بودن به اعیاد مذهبی به تعویق افتاده است. این اتفاق سه بار پیش آمد. تا اینکه قبل از عید رییس زندان به او گفت حکم اعدامت شکسته شد و به حبس ابد تقلیل یافت. بخشعلی یک راست به سوی بند خودش رفت و جلوی چشم همه ی زندانیان بر عکس شهید بوسه زد. پس از چند سال اکنون بخشعلی به زندان خرم آباد انتقال یافته و زندانی با رای باز است. روزی چند ساعت در نانوایی زندان به عنوان شاطر کار می کند و اجازه خروج از زندان و کار کردن در بیرون را نیز دارد.
بیکارم