روایت زندگی شهید محمد رضا دستواره ؛

شهیدی که از محیطی فاسد بلند شد و شهادت خود را پیش بینی کرد

من آدمی هستم که از توی گود بلند شده.هزار دفعه گفته‌ام؛ از یک محیط فاسد بلند شده‌ام.اگر انقلاب نبود، معلوم نبود سرنوشت من چه می‌شد.

شهیدی که از محیطی فاسد بلند شد  و شهادت خود را پیش بینی کرد

شهید سید محمدرضا دستواره به روایت خودش از گود بلند شده بود . در این ارتباط در فرازی از سخنانش می گوید؛ من از یک محیط فاسد بلند شده ام!! من آدمی هستم که از توی گود بلند شده.هزار دفعه گفته‌ام؛ از یک محیط فاسد بلند شده‌ام.اگر انقلاب نبود، معلوم نبود سرنوشت من چه می‌شد.

وقتی به سپاه آمدم هم سرنوشت من معلوم نبود. امکان داشت آدمی بشوم که سپاهی‌گری را به عنوان شغل انتخاب کرده است.یک اسلحه روی دوش بیندازم و پست بدهم و بعد سر برج حقوق بگیرم.

نمی‌خواهم از حاج احمد بت درست کنم؛ اما آدمی به نام حاج احمد سر راه من قرار گرفت و وسیله‌ای شد که من این بشوم که الان هستم و نخواهم به سپاهی گری به چشم شغل نگاه کنم..»

شهید سید محمدرضا دستواره بهمن 1338 در تهران متولد می شود و در سن 27 سالگی و در سال 1365 در دشت مهران و در عملیات کربلای 1 بر اثر اصابت ترکش به شهادت می رسد و در گلزار شهدای بهشت زهرا آرام می گیرد .

عباس برقی از دوستان شهید دستواره در بیان خاطره یا از شوخ طبعی وی اینگونه می گوید؛ عملیات والفجر هشت که به پایان رسید خداوند این توفیق را نصیب بنده کرد ملاقات اقای خامنه‌ای،که آن زمان ریاست جمهوری کشور را به عهده داشتند. در محل ریاست جمهوری ایشان ما را به حضور پذیرفتند

بعد از آنکه وقت دیدار به آخر رسید، وقتی آقا داشتند از پلکان انتهای سالن بالا می‌رفتند،سید محمدرضا دستواره، با همان روحیه شاد و بذله گویی خاص خودش، با صدای بلند گفت: برای رفع سلامتی ریاست جمهور… مکث کرد و چیزی نگفت. همه حضار متحیر به رضا خیره شدند. حتی آقا هم سر به عقب چرخاندند و تا ببینند چه کسی این جمله را گفت. محمدرضا تا دید آقا سر به عقب چرخانده‌اند و به او نگاه می‌کنند با لبخند ادامه داد: ...بعث عراق اجماعاً صلوات

همه حضار با خنده زدند زیر صلوات! آقا هم خندیدند

نحوه خوابیدن شهید در جبهه 

رضایی، همرزم شهید دستواره خاطره جالبی از شیوه خوابیدن این شهید در جبهه روایت می کند . او می گوید؛ هر وقت برای صحبت پیش حاج دستواره میرفتیم، از چهره اش می فهمیدیم که خسته است و شب گذشته، کامل نخوابیده است.همیشه بیرون از سنگر می خوابید. 

شهید محمد رضا دستواره

در عملیات والفجر 8 در فاو، دیده بانمان خبر داد که دشمن طی تغییر و تحولاتی قصد حمله دارد. وقتی رفتیم این جریان را به شهید دستواره بگوییم، بیرون از سنگر خوابیده بود. به یکی از همرزمانم گفتم که چرا حاجی بیرون از سنگر خوابیده، ممکن است بر اثر اصابت خمپاره های دشمن آسیبی به او برسد. بیدارش کردم و گفتم: حاجی چرا اینجا خوابیده ای؟ وقتی بیدار شد، سوالم را با این قطعه شعر جواب داد:

گرنگهدار من آن است که من میدانم،

شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد

روایت قبر خالی 

مادر شهید دستواره ماجرایی قابل تامل از خبر شهادت این شهید روایت میکند .

مادر این شهید اینگونه روایت می کند؛ بعد شهادت حسین،من و محمدرضا به معـراج شهـدا رفتیم

کنار قبـری که حسین را به خاک سپردیم،

قبـر خالی بود.

محمدرضا با دست به آن اشاره کرد و گفت: چند روز دیگر شهیدش می آید.

در همان مراسم، از همه دوستان و آشنایان حلالیت طلبید و هنگام رفتن به من گفت: مادر مرا حلال می کنی؟

گفتم: تو به من بدی نکرده ای که بخواهم حلالت کنم. گفت: نه، این طوری نمی شود، بگو از صمیم قلب حلالت می کنم. من هم گفتم: حلال  حلال.

چند روز بعد، شهید آن قبر را آوردند. محمدرضـا بود.

 نحوه شهادت 

نحوه شهـادت شهید دستواره نیز شنیدنی است؛ بعد از شهـادت برادرش جهت شرکت در مراسم تشییع و تدفین او به تهران رفت.

ولی بیش از سه روز در تهران نماند و به منطقه بازگشت. وقتی به او گفته می شود که خوب بود لااقل تا شب هفت برادرت میماندی و بعد برمیگشتی ؛ درجواب می گوید:به آنها گفته ام کنار قبر حسین قبری را برای من خالی نگهدارید.

بیش از 10 روز از شهادت برادرش نگذشته بود که در عملیات کربلا1،در روز آزادسازی شهرمهران از چنگال دشمن بعثی، روح بزرگش از کالبدش رها شد و مظلومانه به شهادت رسید. او قبل از شهـادت 11بار مجروح شد ، ولی هیچـگاه جبهه را ترک نکـرد.

 

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

نظرات شما - 2
  • ناشناس

    درود به روان پاکش

    نظرات شما -
    • ناشناس

      چه فایده الان برادران عراقی مشهدرابه فسادکشانده اند