وقتی آن صحنه عجیب را دیدم اشک در چشمانم حلقه زد، هنوز هم باورم نمی شود که این ماجرا حقیقت دارد، ولی زمانی که همسرم را…
روزی که در گروه فامیلی یکی از شبکههای اجتماعی با پسر عمویم پیامک بازی میکردم، جملات عاشقانه و ابراز علاقه به یکدیگر…
وقتی برای دومین بار به زندان افتادم با خودم عهد کردم که دیگر به دنبال خلافکاری نروم و درست زندگی کنم چرا که در زندان…
پنج روز بیشتر از مراسم عقدکنان نگذشته بود که فهمیدم با جوان شیطان صفتی ازدواج کرده ام که به اتهام رابطه غیراخلاقی تحت…
دیگر به آخر خط رسیده بودم، حرف های گلناز همچنان در ذهنم می پیچید. ناگهان تصمیم خودم را گرفتم تا با سقط جنین دوباره به…
وقتی مرد آرزوهای من خیلی راحت به چشمانم زل زد و مدعی شد که مرا نمی شناسد، تازه فهمیدم که فریب خورده ام و دیگر همه چیز…
دیگر طاقتم طاق شده بود و تحمل این شرایط را نداشتم به همین دلیل زمانی که نوزاد چهار ماهه ام دوباره گریه کرد و نتوانستم…
هیچ گاه تصور نمی کردم در این سن و سال و با تحصیلات عالیه ، توسط مردی متاهل اغفال شوم و در مرداب کثیف و سیاهی بیفتم که…
وقتی بعد از هفت سال از زندان آزاد شدم، مانند دیوار ترک خورده ای بودم که باید کاملا مراقبت می شدم اما هیچ کس به من…
حمله دختر ۱۵ ساله به مادرش سبب شد تا او با پلیس ۱۱۰ تماس بگیرد و ماجرا را گزارش کند.