می دانستم شوهرم با فریب زنان و دختران جوان در فضاهای مجازی، کلاهبرداری می کند و نان حرام بر سفره می گذارد، اما چاره ای…
تازه در اداره پشت میز کارم نشسته بودم که ناگهان همسرم فریادزنان وارد اتاق محل کارم شد و در حضور دیگر کارمندان به من…
زمانی که داروها را بعد از سقط جنین به پزشک معالجم نشان دادم او با تعجب نگاهی به من انداخت و گفت من اصلا این داروها را…
در واقع من هیچ نقشی در تعیین سرنوشت خودم نداشتم چرا که اعتیاد مادرم روزگار و آینده مرا نیز تباه کرد، اگرچه او دو سال…
نقشه سرقت ها را طوری برنامه ریزی کرده بودم که هیچ گاه به ذهنم نمی رسید احتمال دارد روزی پلیس به سراغم بیاید، از سوی…
اگر در لانههای مجردی با دوستان ناباب معاشرت نمی کردم و مسیر خلاف و اعتیاد را در پیش نمیگرفتم، شاید امروز سرنوشتم به…
روزی که مُهر تباهی بر پیشانی ام نقش بست، دختر 17 ساله ای بودم که به دلیل احساسات عاطفی و هیجانات دوران نوجوانی، درگیر…
از روزی که همسر پولدارم همه دارایی ها و املاک را فروخت تا موادمخدر صنعتی تهیه کند، سرنوشت کودکانم نیز تغییر کرد، به…
وقتی متوجه شدم در پاتوق معتادان به بیماری «ایدز» مبتلا شده ام، از ترس این موضوع را پنهان کردم و به کسی چیزی نگفتم، اما…
نامادری ام مرا برای ازدواج فریب داد او می دانست که شوهرم بعد از ازدواج اجازه تحصیل به من نمی دهد اما او مرا با محبت…