مددکار اجتماعی

  • شب نشینی های بی حد و مرز بالاخره مرا به پاتوق «خاله لیلا» کشاند و در آن جا مشغول مصرف مواد مخدر شدم. با آن که ملک و…

  • وقتی من جلوی راننده را گرفتم تو بلافاصله از خودرو پیاده شو و فرار کن تا بتوانی با پلیس تماس بگیری! این جملات را به…

  • برای آن که مانند جاری هایم چهره ای زیبا داشته باشم، تصمیم به عمل جراحی بینی گرفتم، اما در حالی کارم به پیکرتراشی رسید…

  • من در طول زندگی مشترک با همسرم، هر نوع سختی را تحمل کردم و با آن کنار آمدم اما از وقتی که دچار بیماری خاصی شدم و…

  • بعد از دو ماه جست و جو دختر جوانم را در حالی پیدا کردم که اوضاع بسیار تاسف باری داشت و در سر چهارراه ها گدایی می کرد،…

  • با آن که هنوز دوران نوجوانی را می گذرانم اما از این اوضاع اسفبار بسیار غمگین و ناامیدم! هیچ گاه محبت پدر و مادرم را…

  • بعد از مرگ پدرم دیگر نمی توانم برخی رفتارها و حرف های خانواده ام را تحمل کنم به همین دلیل همواره دو چاقو در دستم دارم…

  • طبق توافقی که برای طلاق داشتم از همسرم چک 400 میلیون تومانی بابت مهریه ام گرفتم، اما هنگام وصول چک، ناگهان همسرم با…

  • خودم هم نفهمیدم چگونه در دام زنی افتادم که با توسل به حیله و نیرنگ خودش را به من نزدیک کرد و حالا نه تنها پول هایم را…

  • من وخواهرو برادرم از همان دوران کودکی همواره قربانی اختلافات شدید خانوادگی و زندگی آشفته و بی سروسامان پدر و مادرم…