چرا ما ایرانی ها پر از خشم شده ایم

چرا ما ایرانی ها پر از خشم شده ایم

کتابی با عنوان «مطلق در ذهن ایرانی» به قلم آذر میدخت مفیدی روان پزشک و روانکاو از نشر قطره به بخشی از سؤال های ذهنی ما درباره‌ این که چرا ما ایرانی‌ها آنقدر پُر از خشم شده‌ایم و چرا رانندگی‌مان این طور و سیستم اداری‌مان آنطور شده، پاسخ می‌دهد. نمی‌دانم این‌ها جزء فرهنگمان، جزء مفاخرمان هم حساب می‌شوند یا نه؛ از این لاین به آن لاین لایی می‌کشیم و دستمان را روی بوق می‌گذاریم و تا لحظه‌ای که دوست داریم، دقیقاً تا زمانی که دلمان می‌خواهد و به قول معروف عشقمان می‌کشد، فشارش می‌دهیم. راننده‌ خودرو جلویی زن که باشد شاید بیشتر، محکم‌تر حتی... از روی گربه و سگ با لاستیک خودرو و تایر دوچرخه رد می‌شویم و برایمان فرقی نمی‌کند همین که صدای شکستن استخوان آن بیچاره را بشنویم آرام می‌گیریم انگار. جدیداً دقت کرده‌ام اساساً بعضی‌هایمان وقتی می‌بینیم عابری از خیابان رد می‌شود بیشتر گاز می‌دهیم تا زودتر به او برسیم، صبر و حوصله و مدارا از مراممان پر کشیده و رفته. توی دنیای مجازی با عکس هم اکانت فیس‌بوک و اینستاگرام درست می‌کنیم و خودمان را پشت دیگران قایم می‌کنیم، او محبوب است، مشهور است، معروف است ما سینه می‌دهیم جلو و فکر می‌کنیم او خودماییم. علی را که می‌بینیم از ولی بد می گوییم و ولی را که می‌بینیم از علی، هیچکس برایمان توفیر ندارد، سوژه باشد و ما را مشغول کند، در موردش گپ بزنیم، لودگی کنیم و بخندیم، آخر بهتر از ما وجود ندارد و همه سر تا پا ایراد هستند و مسأله، آن که خوب است و بی‌ایراد است و بی‌مسأله خود ماییم، خودِ خودمان. توی هر پست و موقعیتی که باشیم، هر سر و شکلی که داشته باشیم و هر استعداد و توانایی و ویژگی، هرچه که باشیم قد بلند و قد کوتاه، چاق و لاغر ما بهترین آنیم؛ این قاعده‌ همیشگی ذهنی ما شده که دنیا بر مدار ما می‌چرخد و مرکزیت هستی ماییم، تمام روز توی ذهنمان، توی فکر و خیالمان، توی تک تک مکالماتمان مدام فریاد می‌زنیم: «من...»... نمی‌دانم این‌هایی که شمردم جزء فرهنگمان، جزء مفاخرمان حساب می‌شود که بگوییم فلانی بخواب که ما بیداریم؟کتابی با عنوان «مطلق در ذهن ایرانی» به قلم آذر میدخت مفیدی روان پزشک و روانکاو از نشر قطره به بخشی از سؤال های ذهنی ما در باره‌ این که چرا ما ایرانی‌ها آنقدر پُر از خشم شده‌ایم و چرا رانندگی‌مان این طور و سیستم اداری‌مان آنطور شده، پاسخ می‌دهد. در مقدمه‌ کتاب، عنوان جالب «هیتلر، آرزوی ناکام من» ما را عجیب یاد خودمان می‌اندازد، یاد هیتلر وجودمان؛ اینکه در بعضی‌هایمان مشخصه‌های هیتلر و میلِ به هیتلر شدن را می‌توان کاملاً مشاهده کرد، این که بعضی‌هایمان عجیب خودشیفته شده‌ایم و آزارگرا، کوره‌ای ساخته‌ایم توی وجودمان از کبر و غرور که اول دیگران را می‌سوزاند، بعد خودمان را.مقاله‌های موجود در کتاب را که بخوانیم، نخستین سوالی که از خودمان می‌پرسیم این است: من به عنوان عضوی از این جامعه در برخورد با سایرین، در حفظ حریم خصوصی خود و دیگران، در بروز خشم و محبت و عشق، در سطحی‌ترین روابط انسانی و اجتماعی تا چه حد و اندازه انسان سالم و متعادلی هستم. من از خودم شروع کرده‌ام، شما از خودتان شروع کنید، شاید هنوز راه چاره‌ای داشته باشیم برای نجاتمان

منبع: ایران

10

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید