دختری در منجلاب فضای مجازی
تا کنون چندبار از خانه فرار کرده ام و هر بار فریب افرادی را خوردم که در فضای مجازی با آن ها آشنا شده بودم اما این بار با مردی آشنا شده ام که قول داده است مرا خوشبخت کند! با وجود این، وقتی ماجرا را با پدر و مادرم در میان گذاشتم باز هم مخالفت ها و سر و صدا ها بلند شد تا جایی که دوباره از خانه فرار کردم و ...

دختر ۲۳ ساله که وارد مرکز انتظامی شده بود، با بیان این ماجرا به کارشناس اجتماعی کلانتری امام رضا(ع)مشهد گفت: من فرزند ارشد خانواده ام هستم و دو برادر کوچک تر دارم.
پدرم بازنشسته و مادرم خانه دار است اما وضعیت مالی متوسطی داریم به همین دلیل هم پدرم هیچ گاه نگذاشته است ما در زندگی کمبودی را احساس کنیم. از همان دوران کودکی، بسیار پرشر و شور و به قول معروف «هیجانی» بودم.
شلوغی و شلوغ کاری از سرتاسر وجودم می بارید. وقتی در دوران پایان مقطع ابتدایی صاحب گوشی هوشمند شدم، خیلی زود فضای مجازی را به هم ریختم. آن قدر در بهره گیری و استفاده از گوشی های هوشمند تبحر و مهارت پیدا کرده بودم که همواره مورد تحسین اطرافیانم قرار می گرفتم و خیلی راحت می توانستم امکانات تخصصی فضاهای مجازی را برای دیگران تشریح کنم.
در این شرایط و بدون آن که پدرومادرم متوجه شوند به طور پنهانی ساعت ها وارد فضاهای مجازی می شدم و با افراد مختلف ارتباط برقرار می کردم.
این درحالی بود که وقتی به ۱۷سالگی رسیدم با پسرخاله ام ارتباط دوستانه داشتم. در این میان یک روز با یکی از دوستان پسرخاله ام در فضای مجازی آشنا شدم و با او ارتباط برقرارکردم.
«سامان» مدعی بود مرا دوست دارد و می خواهد با من ازدواج کند! هنوز مدتی از این رابطه مجازی نگذشته بود که ملاقات های حضوری ما آغاز شد و من با رویای ازدواج با «سامان» از خانه فرار کردم و به منزل آن ها رفتم.
حدود یک ماه کسی از ماجرا خبر نداشت و در این مدت «سامان» از من سوءاستفاده کرد. وقتی فهمیدم که او قصد ازدواج با مرا ندارد و فقط بازیچه هوسرانی های او هستم، به خانه پدرم بازگشتم.
اما از بلایی که به سرم آمده بود چیزی به خانواده ام نگفتم چون می ترسیدم مورد سرزنش یا سخت گیری های آنان قرار بگیرم و حتی پدرم مرا کتک بزند! ولی از همان زمان نیش و کنایه ها و زخم زبان های اطرافیانم شروع شد و همه به من به چشم دختری بی بندوبار می نگریستند!دیگر در خانه خیلی احساس تنهایی می کردم.
به همین دلیل هم بیشتر به فضای مجازی پناه آوردم و چندبار دیگر نیز فریب افراد هوسران را خوردم و از خانه فرار کردم تا شاید بتوانم ازدواج کنم و از این شرایط رهایی یابم! ولی باز هم متوجه شدم که آن ها قصد ازدواج با مرا ندارند.
با همه این بدبختی ها، حدود ۲ماه قبل دوباره در همین فضای مجازی با پسری آشنا شدم که مدعی است مرا از جانش هم بیشتر دوست دارد و می خواهد به خواستگاری ام بیاید! من هم شرایط زندگی و گذشته ام را برایش بازگو کردم، با این همه ادعا می کند که همچنان مرا دوست دارد و به گذشته ام کاری ندارد! من هم برای فرار از این وضعیت و سرکوفت های خانواده ام می خواهم با او ازدواج کنم.
در همین حال برای مسافرت از شهر خودمان به مشهد آمدیم و من در مسافرخانه ماجرای خواستگاری آن جوان را برای پدر و مادرم بازگو کردم که مانند همیشه با مخالفت آن ها روبه رو شدم.
به همین دلیل دوباره فرار کردم اما این بار به مرکز مشاوره پلیس آمدم تا راه حلی برای این ماجرا پیدا کنم...
پس از پایان اظهارات این دختر جوان، مددکار اجتماعی تعدادی پرونده از فلاکت و تباهی دختران جوانی را به وی نشان داد که طعمه باندهای تبهکاری شده بودند و سپس کارشناس اجتماعی با راهنمایی های سرهنگ علی اصغر زرین کاسه (رئیس کلانتری امام رضا (ع) مشهد) با پسر جوان مورد ادعای دختر مذکور تماس گرفت و از او خواست به خواستگاری اش بیاید.
اما آن پسر مدعی شد هیچ کس با یک دختر هرزه و بی بندوبار و آلوده به روابط غیراخلاقی در فضای مجازی ازدواج نمی کند! من هم قصد داشتم برای مدتی با او روابط عاطفی داشته باشم و ....