مددکار اجتماعی
  • دیگر از این وضعیت زجرآور خسته شده‌ام. از اینکه من فقط پای بساط مواد مخدر لمیده‌ام و مادرم برای تامین هزینه‌های اعتیاد من و مخارج زندگی کار می‌کند از خودم شرم دارم ولی نمی توانم از منجلاب مواد افیونی رها شوم این بود که به خاطر مادرم به کلانتری آمدم تا ...

  • هیچ گاه باورم نمی شد این گونه طعمه ای برای یک شیاد کثیف شوم که در فضای مجازی لانه داشت. اگر چه ریشه زندگی فلاکت بارم به آشنایی با زن جوانی باز می گردد که به خاطر خودنمایی های دروغین، تصاویری از زندگی رویایی اش را در فضای مجازی منتشرش می کرد و من هم برای همین چشم و هم چشمی های زنانه فریب خوردم و از همسرم طلاق گرفتم اما بعد از آن هنگامی در دام یک وکیل قلابی افتادم که فهمیدم شیاد هزارچهره فضای مجازی بود و ...

  • دختر ۱۶ ساله ای که با موهای رنگی و پوشش نامتعارف وارد مرکز انتظامی شده بود تا از یک مزاحم خیابانی شکایت کند، با بیان اینکه به خاطر خیانت‌های پدر و مادرم به یکدیگر، حتی از ازدواج هم می‌ترسم، درباره سرگذشت تاسف‌بار خود به کارشناس اجتماعی کلانتری گلشهر توضیح داد.

  • زن ۲۸ ساله با بیان اینکه من یک زن معمولی با چهره ای خسته هستم که دیگر لبخندی روی لب‌هایم نمی‌‌نشیند، سرگذشتش را برای کارشناس اجتماعی کلانتری شفا بازگو کرد.

  • روزی که در بوستان عاشق زنی مطلقه شدم، دیگر به چیزی جز ازدواج با او فکر نمی‌کردم. گریه‌ها و التماس‌های مادرم را نمی‌دیدم. همه پل‌های پشت سرم را خراب کردم اما سرنوشتم به گونه دیگری رقم خورد تا جایی که به خاطر تامین هزینه‌های اعتیادم به سرقت از مغازه‌ها روی آوردم ...

  • زنی که از سوی شوهرش مجبور به مصرف ماده مخدر شد، داستان زندگی‌اش را بازگو کرد.

  • زن جوان گفت: دختری ۱۷ ساله بودم که در یک خانواده با فرهنگ سنتی و سخت‎گیر بزرگ شدم. پدرم باعث شد من بعد از مقطع راهنمایی درسم را ترک کنم. مادرم خانه‌دار بود و غیر از خودم، دو خواهر دیگر داشتم. همیشه آرزویم بود لباس عروس بپوشم و ازدواج کنم....

  • زنی با مراجعه به پلیس به خاطر شرایط ناگواری که در آن گرفتار و خانواده‌اش به نابودی کشیده شده بود، کمک خواست.

  • زنی که از سوی شوهرش به خیانت متهم شده است، داستان زندگی‌اش را بازگو کرد.

  • زن جوان گفت: ۲۱ ساله بودم که برای درمان سرماخوردگی به یکی از بیمارستان های مشهد رفتم. آن روز متوجه نگاه‌های جوانی شدم که به عنوان یکی از اعضای کادر درمانی در آنجا مشغول به کار بود. وقتی از بیمارستان بیرون آمدم، ناگهان او را مقابل خودم دیدم که پیشنهاد دوستی داد.