درخواست شیطانی تازه داماد اصفهانی از عروس ۱۹ ساله

روزی که برای وقت گذرانی در فضای مجازی پرسه می زدم با جوانی آشنا شدم که گویی سنگ صبور درددل هایم بود. چند ماه بعد در حالی با مرد رویاهایم ازدواج کردم که آن روی سکه نمایان شد و ...

درخواست شیطانی تازه داماد اصفهانی از عروس ۱۹ ساله

زن 19 ساله که با ظاهری آشفته و اشک ریزان وارد کلانتری شده بود درباره سرگذشت غمبار خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری امام رضا (ع) مشهد گفت: از روزی که خودم را شناختم جز جدل و فریادهای توهین آمیز پدر و مادرم چیزی ندیدم.

پدرم مردی معتاد و بیکار بود و توانایی اداره زندگی را نداشت. او حتی نمی توانست مخارج روزانه را تامین کند از سوی دیگر مادرم همه تلاش خود را به کار گرفته بود تا پدرم را از مواد مخدر دور کند و به زندگی عادی بازگرداند اما تلاش هایش فایده ای نداشت و پدرم در همان مسیر بی راهه حرکت می کرد تا این که بالاخره مهر طلاق بر شناسنامه مادرم جا خوش کرد و آن ها از یکدیگر جدا شدند.

آن زمان من 4 سال بیشتر نداشتم و مادرم که سرپرستی مرا به عهده داشت دست مرا گرفت و به خانه مادربزرگم برد 2 سال بعد از این ماجرا مادرم نیز با مرد جوانی ازدواج کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت به همین خاطر من در 6 سالگی در واقع مادرم را هم از دست دادم چرا که ناپدری ام مخالف حضور من در خانه اش بود و این موضوع را آشکارا با مادرم شرط کرده بود در این شرایط من به ناچار زندگی سرد و بی روحی را در کنار مادربزرگ پیرم می گذراندم و از هر نوع محبت و عاطفه ای دور بودم.

با وجود این هر روز کیف مدرسه ام را برمی داشتم و راهی کلاس درس می شدم با آن که دختری افسرده و گوشه گیر بودم و توجهی به درس و مشق نداشتم اما باز هم از هوش بالایی برخوردار بودم و با مطالعه کتاب در شب امتحان نمرات بالایی می گرفتم به طوری که همه معلمانم تعجب می کردند و گاهی نیز مظنون به تقلب می شدم.

خلاصه روزگارم به همین ترتیب سپری می شد تا این که حدود یک سال و نیم قبل و زمانی که تحصیل به صورت مجازی بود به خاطر وقت گذرانی و از روی بی حوصلگی در فضاهای مجازی پرسه می زدم در همین جست وجوهای اینستاگرامی بود که به طور اتفاقی با «فرشید» آشنا شدم او جوانی 30 ساله و اهل اصفهان بود ولی با همه این تفاوت سنی خیلی با حوصله و طمأنینه به حرف هایم گوش می داد.

گویی سنگ صبور درددل هایم بود و من عشق و محبت را در کلام او جست وجو می کردم طولی نکشید که به فرشید دل باختم و عاشقانه به او ابراز علاقه کردم. 6 ماه بعد تصمیم به ازدواج گرفتیم و من ماجرا را برای مادرم بازگو کردم.

او با شنیدن این خبر لبخندی زد و خیلی خوشحال شد چرا که دیگر مزاحمی در زندگی نداشت و می توانست به راحتی با شوهرش زندگی کند اما خانواده فرشید از این موضوع بسیار برآشفته شدند و با ازدواج ما مخالفت کردند چرا که ما تفاوت های فرهنگی ، اقتصادی و اجتماعی زیادی با هم داشتیم.

با آن که اوضاع مالی پدر فرشید بسیار خوب بود و موقعیت اجتماعی بالایی داشت ولی بیشتر مخالفت آن ها این بود که من فرزند طلاقم و تربیت خانوادگی ندارم! خلاصه با همه این مخالفت ها فرشید به ازدواج با من تاکید داشت تا این که با اصرار او، خانواده اش رضایت دادند و تنها یک شب برای مراسم عقدکنان ما از اصفهان به مشهد آمدند.

روز بعد خانه کوچکی برای ما اجاره کردند و به اصفهان بازگشتند. همسرم نیز در یک شرکت خصوصی مشغول کار شد و من حالا به همه آرزوهایم رسیده بودم و مرد رویاهایم را در کنارم می دیدم اما این خوشی ها و لبخندها خیلی دوام نداشت چرا که فرشید در همان هفته اول زندگی مشترک شخصیت واقعی خود را نشان داد و به قول معروف آن روی سکه نمایان شد.

فرشید مردی بسیار عصبی بود و با هر بهانه ای کتکم می زد و تحقیرم می کرد. او اوضاع مالی پدرش و زندگی آشفته پدر و مادر مرا مدام به رخم می کشید و مرا دختری سیاه بخت و درمانده می خواند.

حتی وقتی برای اولین بار به اصفهان رفتم پدر و مادر فرشید مرا به خاطر گم شدن یک فلش متهم به دزدی کردند و تهمت های ناروایی زدند.

آن ها با یک حالت دلسوزی و ترحم گونه می گفتند تو در یک خانواده فقیر به دنیا آمده ای و پدر و مادری هم نداشتی که تو را به طور صحیح تربیت کنند حالا هم اگر برای اولین بار دزدی کرده ای، عیبی ندارد و تو را می بخشیم! با این تحقیرها و سرزنش ها آن قدر سرشکسته می شدم که فقط اشک هایم با من همراهی می کردند.

اکنون نیز مدتی است همسرم مرا به باد کتک می گیرد و از من می خواهد تا تعدادی از دختران دوران دبیرستانم را به خانه بیاورم و با او آشنا کنم.

اما من نمی توانم وجدانم را زیر پا بگذارم و دختری را به روز سیاه بنشانم به همین خاطر همسرم فقط با این بهانه که شلوارش را اتو نزده ام باز هم به شدت کتکم زد و تهدید کرد که اگر ظهر به خانه بازگردم و تو را ببینم دیگر زنده نخواهی ماند! من هم که خیلی ترسیده بودم پس از خروج همسرم از منزل فرار کردم و با راهنمایی یکی از دوستانم به کلانتری آمده ام تا کمکم کنید.

 با دستورات محرمانه سرهنگ سید عباس شریفی (رئیس کلانتری امام رضا (ع) ) رسیدگی ویژه به پرونده این زن جوان در دستور کار مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی قرار گرفت.

منبع: رکنا
شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

نظرات شما - 15
  • ناشناس
    7

    برخی مردها هار شدن بلانسبت اکثریت آقایون

  • ناشناس
    5

    تکلیف این بنده خدا چه می شود...درحالی که نه خانواده درستی دارد، نه این مملکت قانون درستی دارد که از زنان خشونت دیده دفاع کند...فردا هم خدای نکرده از سر نیاز و دربدری به هر راهی کشیده شود انگشت‌های اتهام به سمتش نشانه می رود...

  • ناشناس
    9

    بازهم شاهکاری ازمشهد

  • محمود
    11

    همه چی خوب بود و تو هم خیلی خوب بودی ناگهان شوهرت فردی عصبی شده و کتک میزنه و انگ دزدی بهت میزنن و تهدید به مرگ میشی و شوهرت ناگهان میگه دختر دبیرستانی بیار خونه! و این وسط شاید تو آنچه مینمایی نیستی!

  • ناشناس
    8

    مشهد آدم خراب زیاد داره

    نظرات شما -
    • ناشناس
      0

      مشهد بشدت مهاجرپذیره و متاسفانه اینجور شهرها مشکلات زیادی دارند خصوصا اینکه در جوار افغانستان هست و همه جور آدمی براحتی ساکن این شهر میشه

  • ناشناس
    1

    نمیدونم چطور یه دختر یکی رو ندیده عاشقش میشه. عشق فقط تو کتاب هاست. اصلا وجود نداره. فقط احساس مسئولیت مهمه

  • ....
    2

    عزیزم من که پدر و مادر داشتم چند تا خواهر و برادر درست حسابی ،،،شوهرم و مادرش، بدترین حرف‌ها رو نثارم کردند و بدترین تهمتها ورفتارها رو با من و خانواده ام که بسیار خانواده ساده و آرامی هستیم انجام دادند...شما با این شرح حالی که گفتین ،انتظار دارید
    با شما چگونه رفتار کنند؟؟
    من که به خدا واگذار کردم ،امیدتون به خدا باشه

  • ناشناس
    6

    آیا میشود تنها به قاضی رفت!!در جامعه ای که بیشتر خیانتش توسط زنان انجام میشود و در هر سایت مجازی و خبری دارن مرد ستیزی می کنند!!و یک مشت فمنیست هرزه هم از این آب گل آلود دارن نهایت استفاده رو می کنند.و به بهانه مختلف یکی فمنیسته و یکی سایت می تو داره ...و دنیا شده پر از لجن بازی و فحشا که زنان همش مسبب آن هستن

    نظرات شما -
    • 4

      چه جالب، یعنی اصلا تو به زنت خیانت نکردی؟
      شوهر من با یه دختر دیگه دوست بود و هر روز میدیدش و با هم انواع رابطه رو داشتن، و در عین حال هم حاضر نمیشد منو طلاق بده،

      اما من وقتی از این کارهای شوهرم خسته شدم و فقط و فقط به یک نفری که بهم اس ام اس داده بود جواب دادم، اون موقع ها تماس تصویری هم نبود و من هیچ جوره طرف رو ندیده بودم و حتی تلفن هم نزده بودم، شوهرم گوشیم رو شکست و تا روزها تا حد مرگ منو کتک میزد و میگفت مرد هر کاری بکنه اشکالی نداره اما زن نباید هیچ کاری بکنه.

      بعد از سالها به زور ازش طلاق گرفتم.

  • سونامی
    0

    آدم ناشناس که حرف دهنتو نمیفهمی و شخصیت و بی هویتی و تفکر فاسد و دور از انسانیتت رو مطرح و با آن مخ کوچیک و زنگ زدت قضاوت میکنی ، متاسفانه شرارات ها و بی اخلاقی اکثرا توسط اون افرادی غیره مشهدی مثل تو خرابات و فکر آلوده که به مشهد سفر میکنید اینجا رو به لجن کشیده اید رقم میخوره و اتفاق میفته ، پس اول تو افکارتو اصلاح کن ای غریبه ، حرفم به فقط و فقط به آدمهای بی شخصیتی مثل تو است که نگاه و زمینه تفکر و قضاوتی بدی دارند هسنتم ، و از عزیزان دیگر که مرد خطاب من نیستم بابت ادیباتم عذر خواهی میکنم و جسارت منو ببخشید . و اگه خیلی مایل هستی فساد شهرتو برات عریان کنم .

  • محسن دهقانی پیشه
    0

    چی بگم والا از ما که گذشت بسات ما که دیگه بلند نمیشه پسرها فقط برای شهوت و دخترها هم برای موقعیت پسر یا از فشار خانواده ازدواج میکنند که مشکل ساز میشه

  • متفاوت
    0

    بهشت وجهنم ، هردو حقیقتی هستندکه به واقعیت میرسند.اولی جز فریب ونیرنگ نیست و دومی هم جز تاوان ومکافات عمل.

  • ناشناس
    0

    قلبم صد تیکه شد و چشمام دریای اشک

  • محمد
    0

    دوستان در هر جامعه ای انواع انسانها وجود دارند،اینکه فقط خبرهای بد رو دست ما میدن دلیل بر بد بودن آن جامعه نیست،زود همدیگه رو قضاوت نکنید،متاسفانه ما نه تنها به آموزه های زیبا و پربار خودمون رجوع نکردیم که الان درگیر یک معضل جدید بنام دنیای مجازی هم شدیم که سوء استفاده های نادرست رو از دنیای واقعی بهتر میتونیم توش انجام بدیم،لطف کنید به هم لجن پراکنی نکنید و همدیگه رو بد خطاب نکنید،چون همه مقصریم

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها