به بهانه سالرور ترور ناصرالدین شاه قاجار در ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵

داستان یک قتل سیاسی؛ ترور «شاه» در زیارت توسط «رضای شاه شکار»/ عکس

بعد از تیر خوردن شاه، میرزا رضا را به تهران آوردند و زندانی کردند و زنجیر کلفتی را به گردن او انداختند. بر تن میرزا جز پیراهنی کهنه و پاره پاره چیزی نمانده بود. دست‌هایش را هم از بازو به عقب بستند. از بس کتک خورده بود تا شب بی‌هوش افتاده بود. یک گوشش را در حرم حضرت عبدالعظیم با چاقو بریده و دستمالی به سرش بسته بودند.

 داستان یک قتل سیاسی؛ ترور «شاه» در زیارت توسط «رضای شاه شکار»/ عکس

«امروز یک نمایش هم برای عوام داریم؛ با عنوان شاه در زیارت! در این مجلس تازه و بدیع، موضوع به شیوه‌ای نو ارائه می‌شود؛ نه قُرُقی در کار است، نه بگیر و ببندی! رعیت آزادند در زیارت هم‌دوش سلطان دعاگو به شکرانه پنجاهمین سال سلطنت باشند. شتاب کنید که باید نماز ظهر را در حرم حضرت عبدالعظیم بخوانیم.» لحظاتی بعد صدای شلیک چند گلوله شنیده می‌شود... این صحنه ترور ناصرالدین شاه است که زنده‎‌یاد علی حاتمی برای فیلم «کمال‌الملک» نوشته است.

داستان یک قتل سیاسی؛ فدای مردم ایران رضایِ شاه شکار!

ناصرالدین شاه در آخرین سال سلطنت

 روز جمعه هجدهم ذیقعده سال ۱۳۱۳ مصادف با ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵ ناصرالدین شاه قاجار که به شکرانه پنجاهمین سالگرد سلطنت خود به زیارت حضرت عبدالعظیم در شهر ری رفته بود، دستور داد حرم را قرق نکنند تا مانند مردم عادی زیارت کند. میرزا رضای کرمانی هم با استفاده از این فرصت به بهانه تقدیم نامه به شاه به او نزدیک شد و از زیر عریضه به شاه شلیک کرد. از خاقان، پیشخدمت شاه نقل شده است: «وقت ظهر ناصرالدین شاه گفت امروز می‌خواهم مثل سایر مردم به زیارت رفته باشم. شاه وارد بقعه شد. طوافی کرد. طرف پایین پا ایستاده و قالیچه و جانماز خواست. صدراعظم برای آوردن قالیچه چند قدمی دور شد. از طرف چپ شاه از میان دو زن که ایستاده بودند شخصی از زیر عبا دست درآورد، کاغذ بزرگی به‌عنوان عریضه به طرف شاه دراز کرد. صدای گلوله از زیر کاغذ عریضه بلند شد. همین قدر شاه مجال کرد که گفت: حاجی حسنعلی خان مرا بگیر.»

داستان یک قتل سیاسی؛ فدای مردم ایران رضایِ شاه شکار!

حرم حضرت عبدالعظیم در زمان مرگ ناصرالدین شاه

 

نقل است همراهان به محض مطلع شدن از ترور شاه ترتیبی دادند تا جسد ناصرالدین شاه را مخفیانه از صحن بیرون ببرند و در کالسکه سلطنتی بنشانند. در بازگشت به کاخ گلستان، امین‌السلطانِ وزیر در کنار جسد شاه نشست و جسم بی‌جان او را به حرکت درآورد تا برای جمعیت دست تکان دهد. شاه مضروب پس از انتقال به کاخ گلستان چندان زنده نمی‌ماند و تلاش اطبا برای نجات او بی نتیجه می‌ماند. گفته می‌شود کلمات آخر وی پیش از مرگ این بود که «اگر زنده بمانم جور دیگری بر شما حکومت می‌کنم».

داستان یک قتل سیاسی؛ فدای مردم ایران رضایِ شاه شکار!

تصویری از مراسم تشییع جنازه ناصرالدین شاه

بعد از تیر خوردن شاه، میرزا رضا را به تهران آوردند و زندانی کردند و زنجیر کلفتی را به گردن او انداختند. بر تن میرزا جز پیراهنی کهنه و پاره پاره چیزی نمانده بود. دست‌هایش را هم از بازو به عقب بستند. از بس کتک خورده بود تا شب بی‌هوش افتاده بود. یک گوشش را در حرم حضرت عبدالعظیم با چاقو بریده و دستمالی به سرش بسته بودند.

داستان یک قتل سیاسی؛ فدای مردم ایران رضایِ شاه شکار!

بردن جسد ناصرالدین به حرم حضرت عبدالعظیم در شهر ری برای دفن

 

مردِ نشسته در تاریکی و شوق رضا برای ترور شاه

یحیی دولت‌آبادی، از رجال عصر مشروطه که شب قبل از ترور ناصرالدین شاه همراه با جمعی از دوستان خود به زیارت حضرت عبدالعظیم رفته و میرزا رضا را در حال زیارت و تفکر دیده بود در خاطرات خود نوشته است: «در تاریکی زاویه ایوان شخصی در لباس کسبه دیده می‌شد که صورتش درست تمیز داده نمی‌شد. این شخص میرزا رضای کرمانی است که گوشه تاریکی سرپا نشسته، دست‌ها را بر روی زانو و سر را بر روی دست‌ها گذارده، در دریای فکر و خیال فرو رفته بی‌آنکه تغییر وضعی به خود بدهد یا کلمه‌ای بگوید.»

دولت‌آبادی در ادامه می‌نویسد: «در این حال دو تن از زوار در طرف دیگر ایوان نشسته با یکدیگر صحبت داشته درضمن سخن می‌گویند فردا شاه به زیارت می‌آید قرق هم نمی‌باشد. چون تاکنون رسم بوده است هر وقت شاه به این مزار مشرف می‌شده صحن و حرم را به کلی قرق می‌نمودند. به محض آن‌که از زبان این دو زوار شنیده می‌شود، شاه فردا به زیارت می‌آید و قرق هم نمی‌باشد، مجسمه فکر و خیال در تاریکی زاویه ایوان به جنبش آمده سر از روی دست و زانوی تحیر برداشته از روی تعجب می‌گوید شاه فردا اینجا می‌آید، قرق هم نیست.»

فردای همین شبی که در خاطرات دولت‌آبادی آمده است، میرزا رضا کارش را تمام می‌کند؛ و بلافاصله نیز دستگیر می‌شود.

هم قتل شاه و هم فرجامی که در پایان برای قاتل او رقم خورد از دید مطبوعات خارجی آن روزگار جذابیت داشت و برخی از آن‌ها به آن پرداختند. مثلا روزنامه سان‌فرانسیسکو کال امریکا اوت ۱۸۹۶ در چنین روزی در خبری با عنوان «عاقبت فرد افراطی که شاه ایران را ترور کرد» نوشت: ملارضا، فردی که شاه ایران، ناصرالدین‌شاه را در یکم ماه مه به قتل رسانده بود امروز صبح به دار آویخته شد. عده زیادی برای تماشای اجرای حکم (اعدام) در محل جمع شده بودند.

 

میرزا رضا که بود و چرا ناصرالدین شاه را کشت؟

میرزا رضا از شاگردان سید جمال‌الدین اسدآبادی بود. او چندی پیش از قتل شاه قاجار برای شکایت از حاکم کرمان به تهران آمد، اما مورد آزار نایب‌السلطنه کامران میرزا قرار گرفت و مدت‌ها در زندان محبوس بود. میرزا رضا پس از آزادی جزو مریدان سید جمال‌الدین اسدآبادی شد و به‌شدت تحت تاثیر تعلمیات او قرار گرفت.

ناظم‌الاسلام در «تاریخ بیداری ایرانیان» نقل می‌کند، عمده بازجویی از میرزا رضا درباره نقش سید جمال‌الدین اسدآبادی در قتل ناصرالدین شاه بود. پرسش‌هایی که این پاسخ میرزا رضا را همراه داشت: «دستور العمل مخصوصی نداشتم الا اینکه حال سید واضح است که از چه قبیل گفتگو می‌کند. پروایی ندارد. می‌گوید ظالم هستند و از این قبیل حرف‌ها می‌زند.»

استنطاق و بازجویی از میرزا رضای کرمانی برعهده ابوتراب خان نظم‌الدوله بود. متن این استنطاق نخستین بار در روزنامه صوراسرافیل منتشر شد.

ناظم‌الاسلام ماجرای بازجویی از میرزا رضا را این‌گونه روایت می‌کند: «بازجو این ادعا را که می‌شنود از میرزا رضا می‌پرسد: پس شما از کجا به خیال قتل شاه افتادید؟ و پاسخ می‌شنود از جانب میرزا رضا که: از کجا نمی‌خواهد. از کند‌ها (چوبی که برپای اسیران و مجرمان می‌بستند) و بند‌ها که به ناحق کشیدم و چوب‌ها که خوردم و شکم خودم را پاره کردم. از مصیبت‌ها که در خانه نایب السلطنه و در امیریه و در قزوین و در انبار به سرم آمد. چهار سال و چهار ماه در زنجیر و کند بودم و حال آن‌که به خیال خودم خیر دولت و ملت را خواستم و خدمت کردم. قبل از وقوع شورش تنباکو نه اینکه فضولی کرده بودم، اطلاعات خود را دادم بعد از آنکه احضارم کردند.»

بازجو باز می‌پرسد: «این ظلم‌هایی که به تو شده، از ناحیه شاه نبوده. شما بایستی این تلافی و انتقام را از آن‌ها بکنید که سبب ابتلای شما شده بودند و یک مملکتی را یتیم نمی‌کردید.»

میرزا رضا با لحنی تند انگیزه خود را از ترور ناصرالدین‌شاه این‌طور بیان می‌کند: «پادشاهی که پنجاه سال سلطنت کرده باشد و هنوز امور را به اشتباه کاری به عرض او برسانند و تحقیق نفرمایند و بعد از چندین سال سلطنت ثمر آن درخت، وکیل‌الدوله، آقای عزیزالسلطان، آقای امین‌الخاقان و این اراذل و اوباش و بی‌پدر و مادر‌هایی که ثمر این شجره شده‌اند و بلای جان عموم مسلمین گشته باشند، چنین شجره را باید قطع کرد که دیگر این نوع ثمر ندهد. ماهی از سر گنده گردد نی زدم. اگر ظلمی می‌شد، از بالا می‌شد.»

داستان یک قتل سیاسی؛ فدای مردم ایران رضایِ شاه شکار!

بعد از تیر خوردن شاه، میرزا رضا را به تهران آوردند و زندانی کردند و زنجیر کلفتی را به گردن او انداختند. بر تن میرزا جز پیراهنی کهنه و پاره پاره چیزی نمانده بود. دست‌هایش را هم از بازو به عقب بستند

 

میرزا رضا در ادامه برای این‌که انگیزه خود از قتل ناصرالدین‌شاه را روشن‌تر بیان کند، شرحی از چهار سال زندان خود در قزوین و جا‌های دیگر و مصیبت‌هایی که کشیده می‌دهد و از اینکه زنش طلاق گرفت و بچه شیره‌خوارش سر راه افتاد و پسر هشت ساله‌اش هم به خانه شاگردی رفت سخن می‌گوید: «وقتی به اسلامبول رفتم و در مجمع انسان‌های عالم و در حضور مردمان بزرگ، شرح حال خودم را گفتم، به من ملامت کردند که با وجود این همه ظلم و بی‌عدالتی، چرا باید من دست از جان نشسته و دنیا را از دست این ظالمین خلاص نکرده باشم.»

فرجام میرزا رضای کرمانی؛ فدای مردم ایران رضایِ شاه شکار!

اگرچه مظفرالدین شاه خیال کشتن میرزا رضا را نداشت و بار‌ها از قول او نقل شده بود که «قصاص و کشتن میرزا تشفی قلب من نیست. من اگر بخواهم انتقام بکشم باید تمام اهل کرمان را از دم تیغ انتقام بگذرانم.»، اما فرجام او جز اعدام نبود.

مظفرالدین‌شاه به تحریک یکی از روحانیون دربار دستور اعدام میرزا را صادر کرد و آن‌گونه که ناظم‌الاسلام کرمانی می‌نویسد: «از مرحوم شیخ محمدحسن شریعتمدار طهرانی شنیدم که می‌گفت من به اعلیحضرت مظفرالدین شاه گفتم چرا در کشتن میرزا رضا مسامحه دارید و کشتن او را چرا به تاخیر انداختید. مظفرالدین شاه گفت این شخص قابل کشتن نیست. من جواب دادم اعلیحضرت از حق خود گذشتند و ما رعایا که فرزندان شاه سعید شهید هستیم تا قاتل پدر خود را به دار نبینیم، چشممان گریان خواهد بود.»

داستان یک قتل سیاسی؛ فدای مردم ایران رضایِ شاه شکار!

صحنه‌ای از اعدام میرزا رضای کرمانی

 

ناظم‌الاسلام در ادامه می‌نویسد: «مظفرالدین شاه فرمود که آیا اینطور کشتن موافق با شرع است و آیا قانون اسلام اجازه می‌دهد که اینطور کسی را به قتل رسانند. چون مقصود مظفرالدین شاه طفره از کشتن بود جناب آقا شیخ محمدرضا مجتهد ملتفت شده با شاه همراهی کرد، ولی مرحوم شیخ محمد حسن شریعتمدار یا ملتفت نشده یا به غرضی دیگر اصرار به کشتن میرزا رضا می‌کرد تا شاه متغیر شده رو کرد به اتابک میرزا علی اصغرخان امین‌السلطان و فرمود فردا بدهید سر این پسره را ببرند.»

داستان یک قتل سیاسی؛ فدای مردم ایران رضایِ شاه شکار!

بعد از اعدام میرزا رضا، جسد او دو شبانه روز تا موقع تاریک شدن هوا همچنان آویخته بود

و بدین ترتیب میرزا رضا کرمانی در ۲۱ مرداد ۱۲۷۵ در میدان دمشق تهران به دار آویخته شد. بعد از اعدام، دو شبانه روز تا موقع تاریک شدن هوا همچنان آویخته بود. ساعت ۹ شب جسد را از دار پایین آورده و به گورستان حسن آباد انتقال داده و دفن کردند.

گفته می‌شود، میرزا وصیت کرده بود روی سنگ قبرش بنویسند: محب آل محمد غلام هشت و چهار فدای مردم ایران رضای شاه شکار!

منبع: فرارو
شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

نظرات شما - 1
  • ناشناس
    0

    ترور تروره تروریست هم باید نابود بشه
    هرکسی توی هر سمت و پستی که هست باید عادلانه محاکمه و بعد مجازات بشه

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها