سرگذشت زنی که با کمک همسرش از تله پلید همسایه نجات یافت

زن جوان گفت: دختری ۱۷ ساله بودم که در یک خانواده با فرهنگ سنتی و سخت‎گیر بزرگ شدم. پدرم باعث شد من بعد از مقطع راهنمایی درسم را ترک کنم. مادرم خانه‌دار بود و غیر از خودم، دو خواهر دیگر داشتم. همیشه آرزویم بود لباس عروس بپوشم و ازدواج کنم....

سرگذشت زنی که با کمک همسرش از تله پلید همسایه نجات یافت

فقط شوق پوشیدن لباس عروس را داشتم و از زندگی زناشویی چیزی نمی دانستم. به همین خاطر به اولین کسی که به خواستگاری ام آمده بود، جواب مثبت  دادم.

با این که «اصغر» ۱۶ سال از من بزرگ‎تر بود ولی او هم بدتر از پدرم وضع مالی خوبی نداشت و در یک خانه کوچک در کوچه یک متری زندگی می کرد.

خلاصه مجلس خیلی مختصری  با مهمان های اندک در خانه پدرم برایم گرفت.

آن شب با آن لباس احساس ملکه بودن به من دست می داد اما با گذر زمان همه چیز تغییر کرد؛ «اصغر» کارش روی داربست ها و جوشکاری بود و بعد از آن تا آخر شب با شاگردی در فروشگاهی مخارج زندگی را تامین می کرد.

خلاصه دو شیفت مشغول کار بود و از زندگی زناشویی فقط کار کردن و پول درآوردن برایش مهم بود. من هم صبح تا شب در آن خانه نقلی و دلگیر حسابی دلم می گرفت. خانه پدرم نیز دور بود و من کرایه تاکسی نداشتم که بخواهم هر وقت دلم خواست نزد مادرم بروم.

روزها گذشت و هر روز تکراری تر می شد تا این که متوجه شدم باردار هستم. بعد از به دنیا آمدن پسرم تقریبا سرگرم شدم و تنهایی کمتر آزارم می داد. پسرم ۵ ساله شده‌ بود که همسایه جدیدی به کوچه ما نقل مکان کردند. گویا شغل خودش و شوهرش جمع کردن ضایعات بود.

یکی دو باری به بهانه گرفتن وسیله و مواد غذایی در خانه ما آمد و کم کم با هم آشنا شدیم و رفت و آمدها شروع شد.

من که تا قبل از این با کسی رفت و آمد نداشتم و کل روز را در خانه می گذراندم، برایم تنوعی بود و با او صمیمی شدم. بعد از مدتی فهمیدم سمیرا به شیشه اعتیاد دارد. او وقتی فهمید که من متوجه اعتیادش شدم، دیگر جلوی من با خیال راحت مواد مصرف می کرد. همیشه این حس کنجکاوی در من وجود داشت که حال آن هایی را که مواد مصرف می کنند، تجربه کنم. به همین خاطر وقتی سمیرا برای اولین بار به من تعارف کرد که مصرف کنم بی درنگ قبول کردم و با خودم گفتم همین یک بار را محض تجربه استفاده می کنم.

اما سرخوشی موقتی بعدش باعث شد که من دوباره و دوباره پای بساط بنشینم. از آن به بعد پنهانی از جیب همسرم شب ها پول برمی داشتم و صبح که می رفت به سمیرا می دادم که برایم مواد بگیرد تا این که همسرم فهمید و تصمیم گرفت مرا ازچنگال این افیون خطرناک نجات دهد.

در واقع «اصغر» با مردانگی‌اش گذشت بزرگی در حقم کرد و اشتباه مرا به خاطر فرزندنم بخشید. حالا هم از این که  می خواهم مواد را ترک کنم، خیلی خوشحالم که دوباره می توانم سالم کنار پسرم باشم اما ای کاش...

با دستور سرهنگ مجتبی حسین زاده (رئیس کلانتری رسالت مشهد) اقدامات قانونی برای معرفی این زن ۲۴ ساله به مرکز ترک اعتیاد در دایره مددکاری انجام شد.

منبع: خراسان
شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

نظرات شما - 1
  • ناشناس

    اما ای کاش ته متن را خوب می آیید ، اما ای کاش ...‌