یک شاهزاده منفور / پدرم با من حرف نمی‌زند! / عصیان علیه سلطنت

پسر بد کاخ، تبعید سلطنتی شاهزاده ادامه دارد و کیست که نداند او پاسخ این رفتار را نمی‌دهد؟

یک شاهزاده منفور / پدرم با من حرف نمی‌زند! / عصیان علیه سلطنت

تازه‌ترین گفت‌و‌گوی شاهزاده هری دوباره او را به صدر خبرها آورده است. کسی که نامش با جنجال پیوندی طولانی دارد و حالا سال‌هاست که دور از سلطنت سیر می‌کند. اما شاهزاده هری کیست و چه گفته است؟

ویدئویی را درباره ببینید:

آغاز عصیان با عروس منفور خانواده

شاهزاده هری و همسرش مگان مارکل در سپتامبر ۲۰۲۰ از وظایف سلطنتی کناره‌گیری و به کالیفرنیای آمریکا نقل‌مکان کردند. این تصمیم به دلیل تنش‌های فزاینده با خانواده سلطنتی، از جمله اختلافات بر سر استقلال آن‌ها و نحوه برخورد با مگان، به‌ویژه پس از سرخط‌های خبری نژادپرستانه و تعقیب پاپاراتزی‌ها در سال ۲۰۱۶، گرفته شد. هری از زمان کناره‌گیری به‌ندرت در رویدادهای خانوادگی حضور داشته و روابطش با پدرش، پادشاه چارلز سوم، و برادرش، شاهزاده ویلیام، به شدت تیره شده است. آخرین حضور او در کنار خانواده سلطنتی در مراسم تاج‌گذاری چارلز در مه ۲۰۲۳ بود. همین هفته گذشته هم هری درگیر دعوای حقوقی با وزارت کشور بریتانیا بر سر کاهش سطح حفاظت امنیتی با بودجه عمومی بود که پس از کناره‌گیری‌اش در فوریه ۲۰۲۰ اعمال شد. این موضوع به یکی از نقاط اصلی اختلاف او با خانواده و دولت تبدیل شد و البته که هری در این دادگاه شکست خورد.

IMG_20250504_201115_179

حذف حفاظت از شاهزاده

هری و مگان پس از اعلام کناره‌گیری، با انتقادات شدید رسانه‌ای و خانوادگی مواجه شدند. هری ادعا کرد که خانواده سلطنتی درک نکردند که مگان به دلیل حملات نژادپرستانه و تعقیب پاپاراتزی‌ها به حفاظت بیشتری نیاز دارد. کاهش سطح حفاظت امنیتی توسط کمیته اجرایی حفاظت از خاندان سلطنتی و شخصیت‌های عمومی هری را خشمگین کرد. او معتقد بود که این تصمیم امنیت او، مگان، و فرزندانشان، آرچی و لیلیبت را به خطر می‌اندازد.  هری پیشنهاد پرداخت هزینه حفاظت پلیس متروپولیتن را داد، اما این پیشنهاد رد شد. او در تابستان ۲۰۲۰ پس از تعقیب توسط عکاسان در جریان مراسم رونمایی از مجسمه مادرش، پرنسس دایانا، دعوای حقوقی علیه دولت را آغاز کرد.

IMG_20250504_201114_992

افشاگری علیه سلطنت

هری و مگان در مصاحبه‌ای جنجالی با اپرا ادعا کردند که یکی از اعضای خانواده سلطنتی درباره رنگ پوست فرزند متولد نشده‌شان (آرچی) ابراز نگرانی کرده بود. این ادعا به روابط آن‌ها با خانواده آسیب بیشتری زد. هری همچنین در کتاب خاطرات خود جزئیات اختلافاتش با ویلیام را فاش کرد، از جمله ادعای درگیری فیزیکی در سال ۲۰۱۹. او همچنین از احساس به حاشیه رانده شدن خود سخن گفت. این کتاب شکاف با خانواده را عمیق‌تر کرد. هری در این دوره به‌ندرت به بریتانیا سفر کرد و در مراسم‌های مهم خانوادگی، مانند عروسی‌ها یا مراسم خاکسپاری، غایب بود یا حضور محدودی داشت.

IMG_20250504_201114_738

تلاش برای صلح 

سال گذشته شاهزاده ویلیام و کیت میدلتون، پرنسس ولز، برای اولین بار در سه سال گذشته تولد هری را علنا تبریک گفتند، که به‌عنوان یک «شاخه زیتون» کوچک تعبیر شد. هری نیز در مصاحبه‌ای اظهار داشت که بیماری سرطان چارلز می‌تواند خانواده‌ها را به هم نزدیک کند، و اشاره کرد که آماده آشتی است. با وجود این نشانه‌ها، روابط هری با چارلز و ویلیام همچنان سرد است. هری در مصاحبه‌ای با بی‌بی‌سی ادعا کرد که چارلز به دلیل اختلاف بر سر موضوع امنیت با او صحبت نمی‌کند. او گفت: « چارلز این موضوع را کنار می‌زند و بحث ادامه پیدا می‌کند.» هری در مصاحبه‌های اخیر، تأکید کرد که «بسیار دوست دارد آشتی کند» و گفته است که خانواده‌اش را «بخشیده» است. او افزود که بدون امنیت کافی، نمی‌تواند مگان و فرزندانش را به بریتانیا بیاورد، که مانع اصلی دیدارهای خانوادگی است.

IMG_20250504_201114_945

عناوین سلطتنی روی شیشه مربا!

گزارش‌هایی در هفته گذشته ادعا کردند که مگان از عنوان «والاحضرت سلطنتی» روی محصولات برند سبک زندگی خود استفاده کرده، که برخلاف توافق با ملکه الیزابت بود. این موضوع خشم ویلیام را برانگیخت، و منابع نزدیک به او گفتند که ویلیام قصد دارد پس از پادشاهی، عناوین  سلطنتی هری و مگان را سلب کند. هر چند مگان این اتهام را رد کرد و گفت که آن‌ها از این عناوین برای اهداف تجاری استفاده نمی‌کنند، اما همچنان این عناوین را حفظ کرده‌اند. این جنجال تنش‌ها را تشدید کرد و نشان‌دهنده عمق اختلافات، به‌ویژه با ویلیام، بود.

IMG_20250504_201115_694

هری آشفته

هری در مصاحبه‌های اخیر احساس سرخوردگی خود را از شکست حقوقی و دوری از خانواده ابراز کرد. او گفت: «نمی‌توانم دنیایی را تصور کنم که در آن خانواده‌ام را نتوانم به بریتانیا بیاورم.» او همچنین چارلز را به خاطر عدم مداخله در تصمیم دادگاه سرزنش کرد. منابع نزدیک به چارلز می‌گویند که او از اظهارات عمومی هری ناراحت است و نگران است که از مکالمات خصوصی در دادگاه استفاده شود. برخی معتقدند که هری با این اظهارات «پارانوئید» به نظر می‌رسد. جنی باند، خبرنگار سابق بی‌بی‌سی، معتقد است که هری در این دعوای حقوقی نه‌تنها به دنبال امنیت برای خانواده‌اش، بلکه به دنبال اثبات این نکته یعنی ناعادلانه بودن رفتار با خود است.

منبع: خبر فوری
شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

نظرات شما - 77
  • ناشناس

    یعنی خیلی از جوانان ایرانی هم منفور به حساب میایند ؟

  • ناشناس

    پدرش کمونیست هست

    نظرات شما -
    • رضوان

      سلام هری البته صالحی همه ایده های فیلم هام را دودره کرد

  • ناشناس

    اینهم خانواده سلطنتی انگلیسی که هم دزدی وهم هیزی وهم قتل در آن وجود دارد

  • ناشناس

    هری باخانواده خوب رقتارکن
    مشکل حل شد
    تمامممممم

  • ناشناس

    بی پول شده

  • آلآمان

    کل خاندان سلطنتی انگلستان ازعوامل شیطان وریشه شیطانی دارند،خداوند ریشه این خاندان کثیف ولعین شیطانی رااز روی زمین بردارد

  • ناشناس

    دیدگاه،کسی خالقش را داشته باشه،بس همه آفرینش خالق در اختیارش است،،لازم نیست که به چیزی محدود راضی باشه،،این کارها اساسا،مال شیطان صفتهاست،،البته،این برای هر کسی قابل درک و فهم نیست،تمام،

  • ناشناس

    به جان،جیگرجانها،عین حقیقت است،🤲🙏😂

  • ناشناس

    شیطان،ال،شیطان،بعضی چیزها،چقدر احمقانه،دنبال چیهاهستن،متاسفم😶🤔😔

  • میلاد

    قرن 21 و شاهزاده بازی؟؟؟ اینا معشوقه های بعضیا هستن. خداوندا مارا دریاب

  • علی قاسمی

    اینجاست که هرکول پوآروواردمی شود

  • اااا

    منفور نیست دوست داشتنی

  • اااا

    هری عشق پارانوئید نیست خیلی هم سالم

  • رضوان

    سلام نمی دونم چه سیاستی بوده که بچه های خاندان سلطنتی باید تو فقر نسبی بزرگ می شدند هری یک مدت کوتاه با دایانا مادرش با این بدنم تو خونه خیابان امام ما بود و دایانا بسیار واسه ما خسیس بود منو هری گفتیم اسباب بازی می خوایم دایانا با قوطی وایتکس برامون اسباب بازی عروسک خوک درست کرد من المشنگه به پا کردم که خوک دوست ندارم من اسباب بازی آماده می خوام درست کردنی دوست ندارم

  • ر.ن

    سلام خاندان سلطنتی انگلیس همه چیزشون حساب داره بی حساب و کتاب خرج نمی کنند از بیت المال بدهند به اقوام و بجه های خود تو ایران کسی تو عروسی ساندویج بده بابا ننش را فحش میدن اما اونا ساندویج دادن و ملکه برای جشن سالگرد سلطنتش یک کیک پخته بودند که تو فامیل ما اونو تو مراسم خصوصی می خرند و زیادم مثل ایران پول زیر دست اقوام خود نمی ریزند

  • اااا

    👰مگان و هری🧏

  • رضوان

    سلام هری یادته شکلات می گذاشتی تو جیب کیفت من هی می رفتم می خوردم بازم تو شکلات را می گذاشتی تو همان جیب که من بخورم و قایمش نمی کردی من تعجب می کردم نگو تو عمدا قائم نمی کردی که من برم بخورم خونه خیابان امام ما بود گمانم تو از من بزرگتر بودی خیلی پیام ها که میدم برات نمیاد من خیلی کوچک بودم

  • رضوان

    هری تو منفور نیستی اتفاقا خیلی هم دوست داشتنی هستی من قبلا دوبار کتابت را خریدم گم شده تو اسباب کشی ها بازم می خوام اما فلج شدم هر چی می گم بابا برام نمی خره می گه بخصوص که کتاب نوه شاه انگلیس نمی خرم حالا شاید مهدی داداشم راضیش کنه یا مهدی بخره برام پست کنه

  • رضوان

    سلام هری یک چیزی بگم برای شما که انگلیسی مسلط هستید فروش.تو آمازون غوغا می کنه چون مردم مسیحی جهان خیلی دست و دلباز هستند یک چیزهای آشغال را بسیار گران می خرند و به اون ارزش هنری می دهند مثلا اگه بدونی این. بدلیجات آشغال ایران که تو ایران حراج تو بازار تهران و اراک حراج چقدر تو آمازون گران تو نمایشگاه تهران توریست اومد چندتا بدلیجات آشغال خرید چند میلیون و چون اولا خیلی ثروتمند هستند دوما خیلی اینجور چیزها دوست دارند سوما به دوستان خود کادو می دهند

  • رضوان

    سلام یا می روند از بدلیجات کیلویی آشغال افغانی و ایرونی و چینی عکس می اندازند می گذارند تو آمازون وقتی بهشون سفارش دادند می روند دونه دونه می خرند براشون پست می کنند کشورهای غربی مثل آلمان زیاد می خرند که خیلی باکلاس هستند و دست و دلبازند و پول براشون ارزشی نداره چون خیلی ها پول دارند اما پول براشون ارزش داره مرده می گفت یک توریست پولدار اومدند چند گدا دنبال ما آنقدر خوندند و آنقدر اومدند و بهمون خوش گذشت اما یک ریال به اینا صدقه و شیرینی نداد خیلی پولدار بوده اما پول براش ارزش داشته به گداها پول نداده کیف هم خوبه کیف های شیک و ارزان را عکس می گیرند می گذارند تو آمازون بعد می روند می خرند پست می کنند یا سبد خرید یا شکلات ایرونی یا پسته و بادام و بادام هندی ایرانی البته اگه قانونی باشه و مالیات بهش نخوره چون پسته و اینا ممکنه بهش مالیات بخوره یا کرم های گیاهی ارزان ایرانی به سراسر دنیا کرم های گیاهی دلبان

  • رضوان

    سلام هری برو از ایران برای خودت اسفند بخر دود کن یکم هم چندتا دونه هم بخور تا سحر و جادو و چشم زخم هات بر طرف بشه

  • رضوان

    شاهزاده هری پسر بد

  • رضوان

    اسم مستعار هم زیاد داشتم

  • رضوان

    سلام عسل گز برخی آبنبات های دست ساز و یا آماده ایران باقلوا راحت الحلقوم دست ساز و آماده شیره پولکی که بومی ایران هست خیلی تو آمازون تو کل دنیا طرفدار داره و انگلیسی زبان ها سفارش می دهند و بخصوص عسل اصل و گز یک منطقه هست تو همدان به نام نهاوند همدان گز داره خیلی گزش از اصفهان بهتر و بجای پسته یک عالمه بادام توش هست البته میشه همون گز را تو خونه درست کرد داخلش بادام بو داده می ریزند و کیفیت بسیار عالی داره و مردم می خرند بخصوص خارجی ها نه مردم خسیس ایرون بهتون بگم تو ایران کاسبی کساد چون مردم ایران بسیار خسیس هستند و در مواقع بسیارضروری خرید می کنند حتی پولدارها اگرم بخرند کالاهای گنده و اساسی مثل ماشین و یخچال و... می خرند پای تنقلات و بدلیجات و خوراکی و .... پول نمی دهند تو اینترنت خواص شیرینی را بخون شیرینی خواص هم داره به شرطی که زیاده روی نشه و حتی برخی ها را که طبع سرد دارند چون گرم لاغر می کنه چون باعث میشه عرق کنند

  • رضوان

    سلام هری من بچه بودم به دکتر الهی قمشه ای گفته بودم بزرگ شدم می خوام بشم رئیس دانشگاه هاروارد حالا شاید ۳ سالم بود حالا تو صحبت هاش میگه آرزو نشان استعداد هیچ بره ای میاد بگه من می خوام وقتی بزرگ شدم بشم رئیس دانشگاه هاروارد بعد راستی هری یک حمامی تو اراک بود به نام حمام رضوان ننه و ما و زن عمو صبح می رفتیم اون حمام تا شب خودمان را می شستیم و گریه می کردیم و برای تو حماممون میوه و کباب و نوشابه می خریدند که از حال نریم دسته جمعی می رفتیم که حوصلمون سر نره شامپوی خیلی خوشبوی بچه هم بهمون می زدند که گریه نکنیم بعد مادره می گفت واه واه چه چیزها به پدره می گفت چه مادرت به خودش می رسه تو عمرم ندیده بودم کسی خوراکی و کباب بخره ببره حمام بخوره

  • رضوان

    سلام هری گفتم یک پسری تو خونه ما از من خیلی بزرگتر بود اسمش مجتبی یا مصطفی یا نمی دونم چی بود شاه انگلیس بهش واسه اتاقش قالی هدیه داده بود دیروز تو تلوزیون نشونش داد نشناختمش به نظرم آشنا اومد امروز یادم اومد یک مدت داداشم بوده خوشگل بوده اما اخمو بوده آنقدر اذیتش کردم و باهاش حسودی کردم که مجبور شدند از پیش من ببرندش چون قیافه اخمو داشته من فکر می کردم با من دشمن اما هنوزم اخمو بود مظلوم هم بود تو برنامه ریشه کنی سرخک یکی از بابا دکترها را نشان داد تو اینترنت هم یک پسری را نشان میده عمل کوچک کردن معده تو تبلیغ نشان میده اونم یک مدت جای مهدی داداشم بوده و یکی از مهدی ها بوده

  • رضوان

    سلام هری تمام جهان و کره زمین را بگردی به بی فرهنگی مردم ایران وجود نداره بی فرهنگ طرف خود کش خودخواه حیوان حسودهیچ کجا آنقدر پست و حیوان نیستند که نمکت بخورند و نمکدان بشکنند اصلا می خوای بفهمی راست میگم تو و مگان مارکل که ازدواج کردید ببین چقدر بد و بی راه به تو و مگان مارکل گفته بودند یکی نبوده بپرسه آخه شما چکاره بودید و چه سود و ضرری می بردید خیلی خودخواه خیلی بی فرهنگ خیلی بی تمدن آره ایران ابوعلی سینا خیام و حافظ و مولوی و چند آدم بزرگ داره اما اینا انگشت شمار هستند و هیچ کدام اصالت فارس ندارند سعدی مثلا عرب بوده مولوی مال افغانستان یا پاکستان بوده خیام عرب بوده چسبیدند به ۴ تا مخ که هیچ کدام رگ و ریشه ایرونی نداشتند

  • رضوان

    سلام هری راستی عبدالله روا هم یک مدت داداشم بوده مجری

  • ر

    .

  • رضوان

    سلام هری در واقع اون موقع که من آرایش کردم رفتم محل کارم لنز رنگی گذاشتم شاید در حد انبرهرد و مهتاب کرامتی زیبا شده بودم و شایدم بیشتر اما مصنوعی همش لنز و رنگ مو و رنگ ابرو و کرم بود که از روش ایده ورود آقایان ممنوع را نوشتم خیلی از الان لاغرتر بودم بعد یک بارم فراموشی گرفته بودم تو را نمی شناختم دیگه تو رو دیدم خیلی با کینه و بد بد بهم نگاه می کردی منم عصبانی شدم بهت گفتم چیه مثل طلبکارها نگاه می کنی اومدم بهت سیلی هم بزنم درگیر بشم دقیق همون موقع ها که اون خانم با عکس تو از من خواستگاری کرده بود یک دستبند طلای مردونه اسپرت و یک گوشواره طلای مردونه اسپرت هم بهت داده بودم که مردونه زنونه نداره محدوده شنکش اراک دیدمت باهات دعوا کردم

  • رضوان

    مردم دله دزد ایران شتر با بارش تو اداره های ایران گم میشه مدرک تحصیلی پیدا نمیشه بعد مردم بی فرهنگ ایران در مورد تمام دنیا نظر می دهند با مجوز تو چند نفر دارند کار می کنند دستت بجایی نمی رسه تو دادگاه به حقت نمی رسی باید تو خیابان با اسیدپاشی یا چاقو و تفنگ حقت را بگیری که بدبخت تر هم میشی هر چی از فرهنگ غنی مردم ایران براتون بگم کم یک حمام ۴ فصل اراک داره زمان قاجار مثل تالار عروسی شب ها اونو اجاره می دادند به عروسی ها لخت حنابندان می گرفتند و عورت خود را همه حنا می گرفتند و می گفتند کل فامیل دور و نزدیک محرم هستند بزن و برقص می کردند صبح چادر چاقچول می کردند می اومدند بیرون

  • رضوان

    سلام راستی هری جاکلیدی تو رو نشون پدره دادم گفتم اینو هری پسر شاه چارلز انگلیس بهم داده البته نمی داده به زور ازش گرفتم چون خیلی خسیس بود می خواستم امتحانش کنم ببینم چقدر خسیس برگشت گفت به خدا می برم بیمارستان روانی بستریت می کنم می گم توهم داره میگه پسر چالز سوم بهم جاکلیدی داده و البته می دونست توهم نداشتم و تو یک مدت بچه بودی خونه ننه هم بودی و می دونه توهم ندارم دندانپزشک بودم اما از اونجا که با من دشمن میگه همش توهم بوده جاکلیدی یک چیزی شبیه تار عنکبوت یا جمجمه البته نه تار عنکبوت نه جمجمه شبیه اونه و استیل و یک زنجیر داره یک دایره ای کوچک بهش آویزان و یک زنجیر داره یک قلب کوچک بهش آویزان الان کلیدم بهش و تو کیفم هست آخه هری تو روانشناسی یک بیماری و توهم روانی هست که خودم ارشد روانشناسی بالینی دارم به نام مگون یعنی توهم اینکه از خاندان سلطنتی بودی قبلا و گم شدی و توهم ارتباط با افراد سلبریتی در صورتی که حقیقت خارجی نداره و توهمات فرد هستش که زاده ذهن بیمارش هست اما به خدا مال من توهم نبوده بچه بودم آموزش تشریفات سلطنتی دیدم و یک مدت با تو دوست بودم و البته پیشنهاد دهنده من بودم اما تو بعدا یک بار بعد از قهرمون از من به وسیله یک زن از من خواستگاری کردی و من فراموشی گرفته بودم و تو را نمی شناختم و خواستگاری او را قبول نکرده بودم البته ازت معذرت می خوام که بدون مقدمه اومدم تو زندگیت و بدون مقدمه رفتم اون سالها ضربه مغزی و خل بودم نمی فهمیدم دارم چکار می کنم یک شب رفته بودم تو خیابان در را باز کرده بودم از خانه ننه ویلان شده بودم تو خیابان گیج و منگ و دارای فراموشی سوار ماشین یک مرد شده بودم این سر صحبت را با من باز کرده بوده فکر کرده بوده یا عقب افتاده ام یا مستم و دیده اصلا فایده نداره که بخواد با من دوست بشه و آدم خوبی هم بوده درسته دختر باز بوده دزد ناموس و آدم کش نبوده ببره منو بگذاره نگهبانی بیمارستان ولی عصر اراک بگه من یک دختر پیدا کردم طفلک یا عقب افتاده یا مست من خواستم پیاده اش کنم اما ترسیدم گیر یک آدم ناجوری بیفته اصلا نمی دونه خونشون کجاست و می خواد کجا بره و حرفاش رو حساب نیست و بابا و پسر عمه ام کل بیمارستان ها و سردخانه ها را هم گشته بودند دنبالم و بعد هم که بهتر شدم ببرند بهم شوک بدهند و بستری کنند و یک مدت نیمه خل باشم و هی پسر بازی کنم و کارهای جلف کنم و پسرها را سرکار بگذارم البته دیگه خوب شده بودم و اما فقط ظاهرم سالم بود اما همچنان تحریک پذیر و خل و بدبین بودم و یک چیزم می شد صالحی تو حال طبیعی خل بود من خل که شده بودم دقیق شده بودم مثل صالحی و شایدم بدتر هر مریضی مراحلی داره خلی هم در مراحل پایانی هم هنوز خل هستی الان خوب شدم اما شاید نسبت به دبیرستانم هنوزم خل باشم دیشب که به بابا گفتم منیر زن دومت اومد تو کلنیک دندانپزشکی من استخدام شد و پیراهن پزشکی منو به پیراهن عزا تبدیل کرد بدش اومد گفت توهم داری اومد کتکم زد دعوای زبان نفهمی و کتک کاری و چالش و گریه جیغ جیغ و آبرومون تو محل رفت فحش های رکیک آنچنانی به زن دومی بابا تازه زن سومش هم جادوگر من بهش گفتم فرض کن توهم دارم استاد ما گفته داشتن توهم خیلی مهم نیست توهم به تنهایی کافی نیست توهم درکنار رفتارهای دیگه مشکل ساز میشه وگرنه تو بیا بگو برج فرانسه مال بابای من بوده به کجا بر می خوره اصلا فرض کن دروغ یا توهم دیگه کتک کاری نداره بهم بخند بگو دیوانه بس کن دیگه آنقدر ترسیدن نداره آیا با منیر همدست بودی و می ترسی یک وقت شاهد پیدا کنم و به مدرک پزشکیم و اموالم و کلنیک هام برسم وای هری اگه می تونستم زن های بابا را می کشتم و خانواده هاشون هم می کشتم و تو برو یک نون بخور یک نون به فقیر بده و خدا را شکر کن که بابات اینجوری نیست هر چند که این بابای من نیست بچه بودم صدتا پدر مادر داشتم نمی دونم قضیه سیاسی بوده از چه قرار بوده میگه آرزو عیب نیست این حتی میگه تو آرزو نکن که پزشک بودی اما به خدا دندانپزشک بودم

  • رضوان

    سلام هری گفتم ایرج نوذری بچه بودم فامیل ما بوده بچه بودم مرد بوده و یک بند با زنش مثل تو فیلم حکایت های کمال موش و گربه بازی داشته و سبیل داشته و سبیل خیلی بهش می اومده اما الان سبیل را می زنه مثل زن میشه گفتم من و نیر دختر عمه ام قبل از عمل دماغ خیلی خوشگل تر بودیم من و نیر قبل از عمل دماغ چشم هامون مثل چشم های ایرج نوذری بود من دماغ عمل کردم دماغم خیلی عوض نشد طوری که کسی نفهمید خودم می گفتم عمل کردم همه می گفتند تصادف کردی که یک جوری شدی ولی به شدت عمل دماغ زیبایی چشم هام را کم کرد و نیر هم همین طور نیر را حتی بیشتر از من عمل دماغ زیبایی چشم هاش را کم کرد از حدقه چشماش زده بیرون و یک جوری شده طوری که اگه شاید یکم دماغش بزرگ بشه یا مدلش عوض بشه درست بشه من حسابی با دماغم ور رفتم یکم بزرگش کردم هی کشیدمش پایین یکم بهتر شد اما نشد مثل اولش محبوبیتم بعد از عمل بینی خیلی کمتر شد چهره ام معصومیت خاصی داشت نیر هم همین طور

  • رضوان

    سلام به هری عزیز یک چیزی یادم اومده که اثبات می کنه توهم ندارم که تو فامیل ما بودی عمه اقدسم من حدود چهار سالم بود یک خونه قدیمی داشت یک حوض وسط درختان سربه فلک کشیده شاید خونه اون زمان صد سال صد و پنجاه سال بیشتر قدمت داشت شوهرش کارمند بانک بودو مادر شوهرش اسمش کوکب بود شبیه چلسی بود اما پیرزن بود چهره کاملا انگلیسی یا آمریکایی البته چشماش از چلسی کبودتر و رنگی تر بود این یک خواهر یا فامیلی داشت که کپ خودش بود و یک بند خونه عمه بود و فامیل شاه انگلیس بود که دورگه ایران و انگلیس بود یا ایران و آمریکا بوده یا مثل نوه های ملکه دایه ایرونی داشته هی دست می زد و می گفت و می خندید به شوخی که پرچم شرق به دستمه دنیا به ناز شستمه پرچم شرق به دستمه دنیا به ناز شستمه یعنی من رگ ایرونی خودم را بیشتر دوست دارم طرفدار رگ ایرونی خودم هستم بعد من بچه بودم خوشم اومده بود دور تا دور حیاط عمه می دویدیدم و دست می زدم و هی می گفتم پرچم شرق به دستمه دنیا به ناز شستمه چند بارم کتک خوردم و مادره می گفت بس دیگه بتمرگ آخه بچه های فامیل هم افتاده بودند دنبال من مثل راهپیمایی اینو هی می گفتند البته پیرزنه کاملا با گویش اراکی می گفت پرچم شرق به دستومه دونیا به ناز شسومه اگه ملکه زنده بود اینو می دونست شاید پیرزن های فامیلتون بدونند شایدم ندانند خدا می دونه بعد گمانم ملکه را اذیت می کردند سیاست نداشت چطور مملکت را اداره کنه و اعصابش خرد شده بود فامیل بهش گفته بودند نگاه کن کاملا دست به عصا دست به عصا

  • رضوان

    سلام به هری عزیز . یک خاطره دیگه از اون موقع ها هری آقای طاهری شو خواننده های زن را با پروژکتور انداخته بود رو دیوار کسی جلوش راه بره نشون نمیده دیگه من الان ۴۹ سالمه اون موقع ۳ چهار سالم بود دی وی دی و ... که نبود آنقدر حسود بودم به این زن خواننده ها حسودی می کردم زن های فامیل مثل دهاتی ها نشسته بودند هی می گفتند وای چه قشنگه یعنی این زنه چه قشنگه اون چه قشنگه من هی بدو بدو می کردم داد می زدم می گفتم نه قشنگ نیست بعد هی جلو پروژکتور راه می رفتم که سایه بیفته نشون نده اینا می موندن تو خماری التماس می کردن برو کنار می خوایم نگاه کنیم مادره می گفت مگه نبرمت خونه کبابت می کنم می گفتم خوب قشنگ نیست من قشنگم منو نگاه کنید می گفت آره تحفه ی نطنز می خوایم تو را نگاه کنیم

  • رضوان

    سلام به هری عزیز . هری بهت گفتم عبدالله روا و محمد نادری یک مدت جای محمد داداشم می اومدند من گیج بودم متوجه نمی شدم حالا این بماند یک مغازه سوپری کوچک بود می رفتم خرید کپ یک مدت ۳ سالگی محمد بود گفتم به خدا یک مدت محمد کپ این بوده من می گرفتم بغل بوسش می کردم بعد من می گفتم هی چرا رنگ چشم محمد تو زندگی عوض شد وقتی می رفتم تو مغازه این آنقدر منو تحویل می گرفت که خجالت می کشیدم زیاد برم خرید کنم سلام همشیره خوش اومدی قابل نداره مغازه از خودته اونم خیلی خیلی گرم و تاپ و توپ و پر انرژی گفتم ارشد آخری را می خوندم خیلی فقیر بودم خودم به زور نون گیرم می اومدم پول به فقیر پیش کش و گفتم عفت مادرم هم چندتا شکل خودش از فرهنگ های مختلف داشته نوبتی می اومدند سراغ ما با ما زندگی می کردند و می رفتند یکیشون خیلی فقیر و محروم بود و هر شب شام شیر می خرید من صدام دراومده بود که واه مامان آخه هر شب شیر ؟! حالم دیگه داره از شیر بهم می خوره یک بار رفتیم جلو یک مغازه شیر بخریم واسه شام اونجا با اون مادره دعوام شد و گمانم از همان موقع دیگه اون مادره را ندیدم تو اوج ارشد آخری که خودم فقیر بودم و به پیسی و فلاکت و فقر افتاده بودم و نون به زور گیرم می اومد رفتم اون مغازه یک شیر کوچولو تک نفره با یک ارده بخرم اون مادره اومد گفت خانم یک شیر میشه برای من بخری گفتم به جان خودم پول ندارم کارت عابربانکم جامونده خونه دقیق تو اون مغازه که سر شیر دعوا کردیم اومد اینو به من گفت خلاصه بعد من رفتم یک کیلو هم سیب خریدم واسه خودم و داشتم می رفتم خونه باز مادره را دیدم داشت به یکی می گفت مادری که نتونست شیری را که داد پس بگیره البته راستش هری درسته خیلی فقیر بودم و فقط واسه خرید شیر و ارده و سیب خودم بیشتر پول نداشتم اما چون یکم بدبینم ترسیدم زنه جادوگر باشه که میگه برام شیر بخر وگرنه می گفت ده تومان بده بهم اون موقع ده تومان یک شیر می شد دو سه سال پیش برام شیر بخر دیگه چی بوده منم شده کسر خودم گذاشتم بهش می دادم برام شیر بخر خیلی تابلو بود گفتم قصد داره جادو کنه این دایه من بوده و می خواسته شیری را که به من داده پس بگیره و میگم عفت چندتا بوده تو فوق لیسانس آخری که عفت ها خبر شده بودند من باز دارم ادامه تحصیل میدم بعداز گم شدن و دزدیدن اون دندانپزشکی ها و ناکامی های تخصص ها یکیشون اومده بود خوابگاه یک گردنبندطلا هم گردنش بود تار ابریشم بود و خیلی هم سنگین بود با زنجیرش گردنش بودو من یادم نبود اون گردنبند را من بهش دادم من دیدم مامان به طرز وحشتناکی انگشت های خودش را می خوره طوری که آدم می خواست کارش به جنون بکشه من خیلی بدم میاد کسی غذا می خوره بد دهانش صدا بده و یا مرتب و خستگی ناپذیر ناخن های خودش را بخوره وای هری آنقدر خورده بود که دیگه ناخن نداشت ناخن ها شبیه عقب مانده ها شده بود گفتم مامان که ناخن نمی خورد یادم اومد من ابتدایی بودم می خورد و من بدم می اومد وقتی می گفتم نخور کتکم می زد و اون زنجیر طلا هم یک بار دیگه که اومده بوده نکبت خوابگاه من اونو بهش داده بودم توهم ندارم دلیل و مستندات دارم عفت چندتاست مادرم

  • رضوان

    سلام هری چون پدر مادرها چندتا هستند دختر یکی دو جفتشون داره با مدارک من کار می کنه که نکبت پاشده بوده دنبال من اومده بوده خوابگاه گوش کردی کسی که نمی تونه از یک کار چند مجوز داشته باشه دردم گرونه فرض کن طرف با مدرک روانشناسی و پزشکی من داره کار می کنه من الان یک پزشکی و روانشناسی دیگه گرفتم دیگه دولت که نمیاد به من یگ پروانه مطب دیگه بده و اینا خیلی پارتی دارند و خیلی اوضاع مملکت خرابه و تقلب ها زیاد و پول می دهند کارشون از پیش میره دلیل اصلی که من چندین بار تو رشته های مختلف ناکام شدم اینه کسی که نمی تونه ۵۰۰ تا پروانه کار و ۵۰۰ تا مجوز و ۵۰۰ تا شغل داشته باشه وقتی اونا دارند با مدارک و کد ملی من کار می کنند انگار من دکترم انگار من وکیلم انگار من روانشناسم و با بهانه ای به خودم مجوز دفتر کار نمی دهند

  • رضوان

    سلام . یک جا هست اینترنتی به نام تموک. ترشی های مردم را می گیره براشون می فروشه با قیمت خوب

  • رضوان

    سلام به هری عزیز می خوام بگم اون یکی رضوان نصیری هم مثل من گاهی شعر می نوشته برای خواننده ها حتی از من قشنگ تر و گاهی مثل من بدلیجات رزین درست می کرده ما خیلی تنها بودیم و زیاد با کسی معاشرت نداشتیم اونا خیلی اولا فامیل داشتند دوما خیلی معاشرت داشتند هری من وقتی عکس تو را به جلالوند پسر عموی ننه و دایی اون یکی رضوان نصیری نشان دادم گفتم این کیه گفت دایی توست گفتم واه دایی من نبوده پس چرا من باش دوست بودم و ازم خواستگاری کرده نفهمیدم داییم بوده هری مثل یک انعکاس می دونم اون رضوان نصیری یک بدن من بوده فامیل های زیادی داشته ازش دفاع می کردند خودش خل تر از من بوده خودش را نجات نمی داده خودش را بدبخت می کرده من اگه یکی مثل جلالوند داییم بود دیگه هیچ غصه ای نداشتم راستی جلالوند یکم شبیه تو هم بود می دونی این ننه و جلالوند و ... از اون شاهزاده ها بودند که عهد بوق خودشان یا پدر یا مادرشان ویلان شدند با ملکه ویکتوریا اومدند ایران سفر عاشق یک مسلمان شدند از طرف کلیسا و کاخ سلطنتی برای همیشه طرد شدند اما خیلی خنگ بودند اگه من بودم هیچ وقت این کار را نمی کردم از خارج بیام ایران با آدم درپیت ازدواج کنم

  • رضوان

    سلام به هری خیلی خوب هری امروز دکتر فیزیوتراپ اومد خونه عکس تو را نشان دادم گفتم این عکس کیه گفت عکس نوه شاه انگلیس گفتم چه نسبتی با شما داره گفت داداشم گفت اون الان انگلیس گفتم نه بیرونش کردند گفت نه منو بیرون کردند من گفتم نه به خدا اونو بیرون کردند

  • رضوان

    سلام هری راستی من چپ دستم و گروه خونم AB+ هستش

  • رضوان .n

    سلام با همه خلی این پدره گاهی دلم براش می سوزه که با کی دشمنی داره چرا منو با رضوان نصیری خودشون اشتباه گرفته و رضوان نصیری خودشون را بدبخت کرده به کشت داده و با چی لج کرده و چی یک عمر او را آزار داده که اینقدر بزرگ بوده اصلا رضوان نصیری خودشون چکار کرده بوده که انقدر محکوم بوده

  • رضوان

    سلام به هری عزیز اون موقع که خل شده بودم و تو سینما بودم بخاطر آسیب به مغزم بسیار هیجان طلب شده بودم الکی به سحر قریشی گفته بودم مهدی طارمی عاشق سینه چاکت نمی دونه چکار کنه از یک طرفم به مهدی طارمی گفته بودم تو رو خدا با سحر قریشی ازدواج کن اون اصلا سحر قریشی را نمی خواست اما ما برای هیجان و خنده مجبورش کردیم که با سحر قریشی ازدواج کنه چون اصلا از سحر قریشی کوچکتر بود

  • ناشناس

    سلام به هری عزیز بعد هری سحر قریشی را من زمانی که تو سینما و تئاتر بودم وارد این عرصه کردم با فیلم دلنوازان شهرتش را از من داره یادم نیست که فکر کنم شاهرخ اسطخری هم بود من فراموشی گرفته بودم چندتا بچه پر رو های مدرسه محل کارم هی می اومدند می گفتند خانم نصیری شاهرخ اسطخری می شناسی سحر قریشی می شناسی می گفتم نه لطفا دیگه هم از این چیزها از من نپرسید من شاهرخ کجا می شناسم حرف درآوریدمن حتی زمانی که فیلم دلنوازان را می داد چون تا نصفه ندیده بودم نگاهش هم نکردم بعد با سحر حرفم شده بود نمی دونم واقعا پول چی را بالا کشیده بود یا من فکر کرده بودم بالا کشیده دلارها را بالا کشیده بود الان اصلا یادم نیست دقیقا قضیه چی بود به سحر گفته بودم من تو محل باکلاسی بزرگ شدم که حتی گربه هاش از شما باکلاس تر بودند دزدی نمی کردند پول دیگران را بالا بکشند شایدم من اشتباه می کردم بالا نکشیده بود

  • رضوان

    سلام وای هری خبرهای مهم ارسال نمیشه

  • رضوان

    سلام به هری عزیز . هری امروز دکتر فیزیوتراپ اومد خونمون بهم گفت دوست داری هری را بیارم خونتون

  • رضوان

    سلام به هری عزیز بعد گمانم سحر قریشی
    محمدبن سلمان ازش خواستگاری کرده بوده و قبول کرده بوده اما و اگر داشته

  • رضوان

    صد بار بن سلمان را مفصل فرستادم با اون فیزیوتراپ و هیفا وهبی اما نمی دونم چرا نمیاد

  • رضوان

    سلام به هری عزیز این فیزیوتراپ که میاد واسه پام خونه گفت اگه قول بدی ورزش کنی پات خوب بشه هری را میارم اینجا

  • رضوان

    سلام به هری عزیز گمانم محمد بن سلمان سحر قریشی را برای ترک اعتیاد زندانی کرده بوده تو یک بیمارستان مجهز و لوکس در ریاض و او را کتک زده چون می خواسته بره براش کلی پلیس و کادر درمان گذاشته بوده برای ترک اعتیادش می خواسته بره چون زن داشته اولش شکوه تاج و تخت بن سلمان سحر قریشی را فریفته بعد پشیمان شده و این طور که من شنیدم محمد بن سلمان می گفته پس از اول کجا اومدی

  • رضولن

    چند پیام را صدبار فرستادم اما نمی آیند

  • رضوان

    سلام هری عزیز محمد بن سلمان آشنای حاج خانم بوده و هیفا خونه ما اومده و من به راز و رمزی پی بردم درباره قانون عربستان

  • رضوان

    کفرم دراومده خبرهای مهم ارسال نمیشه

  • رضوان

    سلام به هری عزیز . هری برو شکایت کن بهت میگن شاهزاده منفور و مرد عجیب تو کجات عجیب

  • رضوان

    سلام به هری عزیز من بچه دو ساله بودم شاید هنوز دو سالم هم نبود یک خاله داشتم به نام خانم آبادیان فامیل شاه انگلیس بود معلم بود شوهرش مهندس بود چندتا پسر داشت همشون مثل تو موقرمز بودند اما چشم هاشون ناقص بود یکم چشم هاشون به زور باز می شد و حالت خوابیده داشت کلاس اول ابتدایی من علامه حلی بودم و خانم آبادیان معلم کلاس اولم شد و من دیگه خانم آبادیان را نشناختم که خاله من بوده اونم منو نشناخت‌ و نمی دونم چطور مادرم را هم نشناخت‌ حتی اگه این اون مادره هم نبود به عنوان آشنا هم او را نشناخت‌ خونشون کوچه کتابخانه اراک روبرو زایشگاه اراک کنار رودخانه بود وضع مالیشون هم خوب بود

  • رضوان

    پیام مهم ها ارسال نمیشه چشم و انگشتم داغون شد بس که پیام دادم ارسال نشد

  • رضوان

    سلام به هری عزیز نگاه من اگه خدا نمی بردم جهنم از اول اگه پزشک نمی شدم قصد داشتم خواننده بشم پزشک شدم و حقم را خوردند اما شیطونه میگه بشم خواننده بعدم توبه می کنم اگه خواننده بشم همه دشمنام که حقوق پزشکیم را خوردند و خواستند تو چشم نباشم کور می شوند بعد برای اینکه مردم مزاحمم نشوند عینک دودی می زنم یا ماسک می زنم میام بیرون که مردم منو نشناسند اما همون تعداد دشمنام بشناسندم سخنران انگیزشی روانشناسی هم دوست دارم بشم

  • رضوان

    سلام به هری عزیز میگن محمد بن سلمان رفته بوده تماشای فوتبال یک بچه کنارش نشسته بوده نمی دونم چی شده گفته من عاشق نمی دونم ماشین چی هستم از اون ماشین ها که ما تو خوابم اسمش را نشنیدیم محمد بن سلمان گفته من بهت یکی میدم میگه شوخی میکنی میگه نه جدی و بهش میده

  • رضوان

    سلام به هری عزیز دیدم شارژم زود تمام میشه به مهدی داداشم گفتم ۳۰ گیگ می خرم تمام میشه یک گیگ می خرم تمام میشه مهدی گفت گیگ خیلی زیاد گفتم خودم می دونم مگا بایت کم گیگ خیلی زیاد کلی سر گیگ و مگا بایت بحث کردیم مهدی هم آنقدر گیج هی می گفت نه نه تو گیگ نمی خری مگا بایت می خری که زود تمام می شه گفتم یک هو بگو من خرم فرق بین گیگ و مگا بایت را بعد از هزار بار خریدن نمی دونم گاهی عمدا نصف شب می خرم یک ماهه ۳۰ گیگ یک ماه ۲ تا ۷ صبح از ما اصرار و از مهدی بدبین انکار گفتم یکی هکم کرده شارژم را می دزده سه سوت تمام میشه این خط هام مال زمانی بوده که پولدار بودم تاجر بودم پزشک بودم با دوستان آشغالم تجارت می کردم خواستم رو اکانت روبیکام مطالب روانشناسی بگذارم بعد مثل دکتر الهی قمشه ای سخنرانی کنم ولی روانشناسی و انگیزشی بگذارم اولا یک نفر لایک نمی کرد و زود شارژ تمام می شد و من اکانت را که ساخته بودم مال یک ایرانسل دیگرم بود که ساخته بودمش رو این خطم و گفتم بگذار یک تلفن به خطم بزنم دیدم یک زن و مرد جنوبی گوشی را برداشتند و گفتند خط را ما خریدیم تو خاموش بودی فروختند به ما و دروغ می گفت چون صداشون را می شناختم این دوتا سگ سال ها رو خط های من پلاس بودند و از صدای زنه بیزار بودم گفت ما خوزستانی هستم . و دست دوستام که شرکت هام دستشون جا مونده تو کاره و من حذفش کردم یک اکانت دیگه ساختم اما فکر نکنم حذف شد دارم دیوانه میشم و مال ایتا اصلا حذف نمیشه می خوام خرید کنم گیره بینی بخرم نمیشه کدم را یادم رفته برام کد نمیاد کلافه ام

  • رضوان

    سلام به هری عزیز هری می خوام بهت بگم که دیدی شاه چارلز فقط یک لیسانس ساده داره اگه تو ایران بود با پارتی بازی ۳ تا مدرک دکترا با پارتی بازی می گذاشتند زیر بغلش من واقعا تعجب کردم اونجا راه تقلب برای شاهزاده چارلز کاملا باز بوده اما چطور فقط یک لیسانس داره تو ایران مرغ و خروس های سلبریتی های سیاسی هم دکترا دارند و افرادی مثل من از دکترای خود و پزشکی خود محروم شدند یک مدیر داشتیم سیکل بود با پارتی بازی بهش دیپلم دادند سازمان مدیریت یک معادل فوق دیپلم با تقلب بهش داد معاون مدرسه راهنمایی شد اون وقت من اولا دکتر بودم دوما الان فوق لیسانسم هرگز مقامی نداشتم و خواننده میشم کل دنیا منو ببینند و حسرتم را بخورند

  • رضوان

    سلام به هری عزیز هری اشتباه گفتم همکارم با فوق دیپلم جعلی و پارتی مدیر مدرسه راهنمایی شد نه معاون خیلی ادارات ایران متقلبند مردم عقلشون به چشمشون حالا مردم فکر می کردند اون از من بالاتر بماند که حقوق بالاتری از من می گرفته حقوق من به قدری پایین بود که نمی تونستم یک جای آبرومند اجاره کنم و به خورد و خوراک و لباسم برسه دیگه مجبور شدم اومدم تو این خانه متروک پایین شهر مادرم قرار کاغذ دیواریش کنم یعنی هیچی همش جنگ اعصاب برام داشت مارمولک داشت و پایین شهر بود نمی اومدم اینجا الان مارمولک ها رفته اومدم اینجا بی خیال پایین شهر شدم

  • رضوان

    سلام وای هری دارم نابغه میشم امروز صبح یک چیز دیگه از زیر یک سال و نیمم به خاطر آوردم که به استادمون هم ربط داره و به پدر بدجنسه و اینکه آیا حافظه منه یا حافظه دختر پدر بدجنسه خدا به دادم برسه عین پدر هاکل بریفیل هم قیافش هم انسانیت و اخلاقش تازه بدترم هست

  • رضوان

    سلام به هری عزیز یک مدرک پیدا کردم که چندبار دیگه چند رشته دیگه خوندم استاد زبان فعلی ما که ارشد روانشناسی بالینی خوندم دفعه قبل که یک ارشد دیگه می خوندم بهم گفته بود خانم نصیری تنها زندگی می کنی من یک خواهر ناتنی یا فامیل دارم اسمش خانم مودب بیا تنهاست باهاش زندگی کن اتفاقا دکتر و خواهرش و بچه هاش کپ انگلیس خوشگل ها بودند و اتفاقا خانم مودب همکار سابق مادرم بود و یک پسر بسیار زیبا و رشید و رعنا داشت که داماد خانم بنی جمالی بود و دکتر گفت کرایه هم نمی خوای بدی فقط خرج خودت را بده اما من خرج دوتامون را می دادم و اینکه بابا می دونست من رفتم دارم با خانم مودب زندگی می کنم یک بار بیرون اومد با امید پسر عموم منو با طناب بست برد دیوانه خانه و اون مدرکم هم نفهمیدم چی شد و حالا بگو چی یادم اومده اینکه خانم مودب زیر یک سال و نیمم بوده زن پدر بدجنسه بوده و پدر بدجنسه منو به زور از خانم مودب گرفته اما احتمالا مادر اصلم هم نبوده که یک عمر نیومده منو ببینه مثلا شاید خاله ام بوده مثلا شاید مادرم مرده بوده اون خاله ام بوده و البته اگه حافظه خودم باشه حافظه اون یکی رضوان نصیری نباشه پسرش بی نهایت زیبا و خوش تیپ بود و گمانم دختر خانم بنی جمالی را اگه اشتباه نکنم طلاق داده بود خانم بنی جمالی هم همکار مادرم بوده و گاهی دکتر هم می اومد اونجا شب نشینی منم چون خل بودم می نشستم مثل بی عار و بی دردها با دکتر گپ می زدیم تو ارشد آخری دکتر از تو دفتر منو صدا کرد گفت خانم نصیری بیا تو دفتر گپ بزنیم گفتم کار دارم نمی تونم بیام گفتم واه چه انگار صد ساله منو می شناسه و چون دیگه خل نبودم روم نشد برم و حالا همه چی یادم اومده . خداحافظ

  • رضوان

    سلام به هری عزیز راستی دکتر یعنی داداش خانم مودب یعنی استاد زبان ما اسمش دکتر اله وردی بود خیلی استاد باحالی بود خیلی باحال بود خیلی اخلاق هاش مثل من بود راستی خانم مودب دوتا بچه داشت یک دختر یک پسر دخترش هم خیلی زیبا بود یکم شبیه سارا استنلی تو قصه های جزیره بود البته خیلی زیباتر

  • رضوان

    سلام هری راستی همان خانم امامی هم که گفتم واسه من تو سن کم دوتا خواستگار پیدا کرده بوده دوستان مادرم و خانم بنی جمالی بوده البته گمان نکنم پیامش کامل اومده باشه پدرم دراومد از بس پیام دادم و نیومد

  • رضوان

    سلام به هری عزیز رفته بودم جهاد کشاورزی یک بار یکی دوسال پیش واسه گرفتن مجوز بسته بندی آجیل و نخود لوبیا تو خونه مادره همین جا کارگاه بزنم که خونه را داده دستم تا شرایطش را بدونم مسئول مربوطه تا منو دید و اسمم را پرسید انگار عصا قورت داد و چشماش ۴ تا شد احترام خیلی زیادی از سر اجبار به من گذاشت و دچار استرس شدید شد که من زودتر برم بیرون و شرایط را هر چه سخت تر و سخت تر گفت که من نتونم مجوز بگیرم و در تلاش بود که من زودتر صحنه را ترک کنم برام عجیب بود که احترام زیادش مال چی بود احترام زیادش از سر ترس و رد گم کنی بود چون من قبلا مجوز گرفته بودم کارت بازرگانی و حساب های بانکی داشتم و دارم دست دوستان فاحشه ام مونده رشوه به اون دادند و ترسیده بود حافظه را بدست بیارم جویای کارت بازرگانیم بشم و کدملیم ۵۳۳...۷۶۹ فرزند غلامرضا شماره شناسنامه ۴۵۵ تو سایت می زنه کد ملیت غلط وقتی می خوام استعلام کنم کارت بازرگانی دارم یا نه اصلا می ترسم خودم هم اشتباهی باشم حتی از وزارت صنعت معدن تجارت هم مجوز کرم گیاهی و صابون گرفته بودم و دوستانم بعد از فراموشی من گدازاده ها راهم را ادامه دادند و اصلا قانونی نگشتند دنبالم ببینند من چی شدم

  • رضوان

    سلام به هری عزیز هری دلارام خواننده و خردادیان و دکتر محمدباغبان آهنگساز دکترای انگلیسی که فوت شده نه این محمد باغبان و افسر شهیدی هم فامیل های ننه وحاج خانم بودند الان جدیدا یک آبادیان مرده عموزاده های ننه بوده شاهزاده های قدیم انگلیس و پسرش هم انگلیس

  • رضوان

    سلام به هری عزیز . هری می خوام بهت بگم چون یک رضوان نصیری دیگه بوده و یکم در من زنده شده و خیلی بهش ثروت می رسیده و البته منم خودم خیلی ثروت داشتم اما اون بهش ارث می رسیده ممکنه این زنده شدن از دی ان ای تلاش دانشمندها برای زنده کردن یک جور بیمه سلطنتی باشه جوری که گاهی من برخی از فامیل اونا را دوست دارم و دلم براشون می سوزه مثلا از فامیل شما هم همین طور مثل دختر کیت که یک بدن من بوده و مو به مو خاطراتش اومده بود واسه من

  • رضوان

    سلام به هری عزیز هری به خدا تلوزیون من یک خانواده را وسط اخبار الکی به عنوان سیاستمدار نشان میده تو قسمت های مختلف که فامیل ما بودند شاید من یک سالم بوده بی نهایت کوچک بودم اونا بابا بزرگ مامان بزرگ من بودند پیرمرد پیرزن اندازه من جوان ماندند و می دونم همه سلطنتی بودند و عکسش تو آلبوم ننه هم بوده که میگم ننه هی پز فامیل هاش را می داده که من اولش از اونا هم بچه بودم بالاتر بودم بعد ورشکست شدیم ثروت و شوکت مثل رنگ و حناست هر روز به دست یکی و باید خدا بخواد خدا برامون نخواست کل محسنی مال ننه بوده به خدا فامیل ما بودند من گفتم چه اینا آشنا هستند خیلی هم تلوزیون نشون داده نشناختم امروز یا دیشب نشون داد یادم نیست نشناختم الان که داشتم زبان یاد می گرفتم شناختمشون یک قهوه گرون خریدیم این خیلی خوبه من دو ۳ سالم بوده از این می خوردیم اصلا تلخ نیست گس آدم را به سال های دور می بره طعم اون قهوه با قیافه اونا باعث شد حافظه را بدست بیارم بشناسمشون خونه ننه و عمه اقدس هم اومدندشکل عمو هم بود

  • رضوان

    سلام هری حافظه را بدست آوردم علیرضا بلاگر یک مدت خیلی کوتاه داداشم بوده می دونی از کجا یادم اومد دختره زنش تو فیلم موبایلش را برداشت و فرار کرد گفت موبایلم را بده و من یک هو یادم اومد داداشم بوده من چیزهاش را بر می داشتم فرار می کردم همین طور می گفت فلان چیزم را بده اون زن و مرد جوان زیبا هم که خیلی جوان موندند از من جوانتر ماندند یکی از پدر مادرها بودند من خیلی کوچک بودم رفتند خارج در واقع عموم بوده یا برادرم بوده که زنه اصرار داشت بره خارج شبیه انگلیسی هاست گفت فکر کردی بدون اجازه شوهر می تونی بعد گریه کرد شوهرش دلش سوخت زنگ زد موسسه زبان گفت موسسه زبان فلان من می خوام با خانمم برم خارج می خوام سریع زبان یاد بگیرم تبلیغ موسسه زبان بود اما من دقت نکردم چه موسسه ای بود پدر مادره که پدر مادر علیرضا بودند وقتی علیرضا می پرسید چجوری دنیا اومدم می گفتند پرنده ها تو رو آوردند وای هری من عاشق هر کس شدم داداشم یا عمو داییم یا برادر زاده ای چیزی از آب در اومده خیلی از بابا ته چهره داره بعد مادرم حبیبی زنش هم فامیلیش حبیبی

  • رضوان

    سلام به هری عزیز تعجبم چطور علیرضا و محمدرضا گلزار و علی ضیا و محمد نادری و ‌...‌ یک مدت کوتاه اومدند داداش من شدند و رفتند چطور لو نرفته مهدی و محمد کجا رفتند احتمالا می رفتند نارمک خونه اون مادره بدبختم زندگیم رو در آب ساختم حالا بفهمم محمد اصلا داداشم نیست که گفتند دست از سرش بردار چون محرم نیست من هی آویزانش میشم

  • رضوان

    سلام هری تلوزیون الان تنها روستای ارامنه ایران در اصفهان را نشان داد من دقت نکردم اسمش چیه اما دهات یکی از خانواده هام بوده البته اشتباه می کنند تنها روستا نیست پل دوآب اراک هم خیلی ارامنه داشت طوری که من بچه بودم از اون ارامنه ها داشت که چادری هستند به خودشان نمی رسند کثیف هستند امل هستند صد جای صورت خود را صلیب خالکوبی می کنند دستان خود را صلیب خالکوبی می کنند خود را زشت می کنند تا هرگز ازدواج نکنند از اون مذاهب مسیحی بودند که اغلب ازدواج نمی کنند و شاه انگلیس هم بیشتز پل دوآب می اومده چون اون زمان خوش آب و هوا بوده الان خشک شده نهر داشته پر از جنگل و گل و گیاه و درخت بوده الان طبیعتش را ویران کردند

  • رضوان

    سلام به هری عزیز اون پدر مادر خوشگله که جوان ماندند بلاگر شدند می خواد تو فیلم بره خارج نمی گذاره موسسه زبان گاما را تبلیغ می کنند

  • رضوان

    سلام به هری عزیز هری مسابقه سفر بزرگ هست ۳ تا انگلیسی با ماشین های گران سفر می کنند سن بالا هستند اونا فامیل ننه بودند اون چاق فامیل بی بی مادر ننه شهربانو بوده جمز که تریلی هم داشت پسر عموی ننه بود ننه می گفت من بچه بودم خیلی از اونا بالاتر بودم گفتم اگه جاه و جلال داشته و شاهزاده پس چرا انقدر دهاتی آخه من همیشه از مردهایی که مو بلند می کردند بدم می اومد نیر دختر عمه خوشش می اومد می گفت دیوونه اتفاقا کار باکلاسی من خوشم میاد من می گفتم نه اصلا با کلاس نیست من متنفرم مرد مو بلند کنه بخصوص برخی ها که با کش موها را می بندند بعد یک بارم منو سوار تریلی خود کرد و فکر کنم با منم نسبتی داشت یک باکس چینی هم برامون سوغاتی آورده بود یک صندوق گلابی هم برای ننه آورده بود در کل به نسبت ثروت و شاهزاده بودنشون ژنترمن نبودند

  • رضوان

    سلا هری فلج شدم خوب نمیشم ۲۱ ساله سرما نخوردم نمی دونم چرا از بس از دست بابا حرص خوردم سیستم ایمنی بدنم ضعیف شده سرمای ناجوری خوردم پا هم که ندارم بتونم برم دکتر در ضمن دکتر گفته افراد فلج را عمل لاغری انجام نمیده اگه لاغر می شدم فلجیم خوب می شد اما بابا بی خیال نمیشه قرص اعصاب چاقم می کنه به زور بهم میده به سرعت با خوردن قرص اعصاب چاق میشم و قطعش کنم به سرعت لاغر میشم انواع دارو گیاهی و طبی لاغری را خوردم چون قرص اعصاب می خورم اثر نداره لعنتی

  • رضوان

    سلام به هری عزیز گمانم همون سالها یک مدت کوتاه خیلی کوچک بودم خواستند فرانسه یادم بدهند هم بدم اومد هم سخت بود گوش ندادم که یادم بدهند