پاتریمونیالیسم چیست؟

پاتریمونیالیسم، سرشت غیردموکراتیک هم دارد و قدرت سیاسی در آن "مطلقه" است نه "مشروطه" ... پاتریمونیالیسمِ به معنای دقیق کلمه، یعنی "حکومتِ پدرمیراثیِ مطلقه".

پاتریمونیالیسم چیست؟

واژۀ  پاتریمونیالیسم (Patrimonia l ism ) توسط ماکس وبر جامعه‌شناس آلمانی ابداع شده است. پاتریمونی از لفظ " پاتر" (pater ) یعنی " پدر " می‌آید و به معنی ملک موروثی یا ملکی است که از پدر یا نیاکان به ارث رسیده باشد. وبر بر همین اساس، پاتریمونیالیسم را نوعی نظام سیاسی می‌داند که فرمانروایش آن را در حکم ملک شخصی خود می‌انگارد. به همین دلیل پاتریمونیالیسم را " حکومت   پدرمیراثی"  نیز ترجمه کرده‌اند.

واژگان  paternalism  (حکومت پدروار یا پدرمآبی) و  patriarchy  (پدرسالاری یا پدرشاهی) نیز پیوند عمیق و آشکاری با پاتریمونیالیسم دارند.

حکومت پدرمیراثی را "سلطنت پدرمیراثی" نیز ترجمه کرده‌اند ولی شخص حاکم که قدرت و کشور را از پدرش به ارث می‌برد، ممکن است خودش را شاه نخواند. بنابراین به نظر می‌رسد پاتریمونیالیسم را بهتر است "حکومت پدرمیراثی" ترجمه کنیم. اگرچه در چنین حکومت‌هایی، حتی اگر شخص حاکم فاقد عنوان "شاه" یا "سلطان" باشد، روح حکومت او سلطنتی است.

مثلا در جمهوری‌های غیردموکراتیکی که قدرت عملا از پدر به پسر می‌رسد، ولو با برگزاری انتخابات صوری و قلابی، دقیقا شکلی از پاتریمونیالیسم وجود دارد.

مثلا حکومت‌های الهام علی‌اف در آذربایجان و بشار اسد در سوریه، مصداق بارز حکومت پاتریمونیال هستند. در این دو جمهوری، "حکمرانی" ارثیه‌ای بوده که پدر برای پسر به جا گذاشته است اما این میراث قطعی، تحت لوای انتخابات نصیب پسر شده تا الهام علی‌اف و بشار اسد متهم به برپایی سلطنت نشوند.

در آذربایجان، الهام علی‌اف در سال‌های 2003، 2008، 2013 و 2018 در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شده و در انتخابات 2013 مسئولان برگزاری انتخابات، به اشتباه نتیجۀ انتخابات را قبل از آغاز رای‌گیری اعلام کردند!

در عراق هم اگر صدام توسط ارتش آمریکا سرنگون نشده بود، الان قطعا یکی از پسرانش "رئیس‌جمهور عراق" بود.

جمهوری‌های پاتریمونیال در واقع علاوه بر اینکه کشور را از آن یک خاندان خاص می‌دانند، به رذیلت دروغگویی نیز آلوده‌اند چراکه، برخلاف نظام‌های سلطنتی موروثی، حاضر نیستند تصریح کنند که کشور از آنِ یک خاندان خاص است.

پاتریمونیالیسم چیست؟

اگرچه سلطنت اساسا موروثی است ولی در مواردی خاص و معدود، فردی خارج از خاندان سلطنتی به عنوان پادشاه انتخاب شده است. مثلا در سوئد گوستاو چهارم تا سال 1809 پادشاه بود ولی مجبور به کناره‌گیری شد و پس از او عمویش کارل سیزدهم تا 1818 پادشاه سوئد بود ولی چون کارل سیزدهم فرزندی نداشت، ژان باپتیست برنادوت را به فرزندخواندگی قبول کرد و ژان باپتیست فرانسوی از 1818 تا 1844 به عنوان پادشاه بر سوئد حکومت کرد.

ژان باپتیست همان سردار مشهور  ناپلئون  است که با نخستین نامزد ناپلئون، دزیره، ازدواج کرد. پس از مرگ ژان باپتیست در 1844، پسرش اسکار اول به پادشاهی رسید و از آن زمان تا به امروز، نوادگان اسکار اول پادشاهان سوئد بوده‌اند که اخرین آن‌ها پادشاه فعلی سوئد (کارل گوستاو شانزدهم) است که از 1973 تا به امروز پادشاه سوئد بوده.

با این حال سلطنت‌های مشروطه، مصداق نظام سیاسی پاتریمونیال نیستند؛ اگرچه عنصری پاتریمونیالیستی را در "پادشاهی‌های دموکراتیک" حفظ و بازتولید می‌کنند.

پاتریمونیالیسم به معنای دقیق و کامل کلمه، سرشت غیردموکراتیک دارد و قدرت سیاسی در آن "مطلقه" است نه "مشروطه". به همین دلیل نظام‌های سیاسی‌ای در جهان وجود داشته‌اند که نه سلطنتی بوده‌اند نه جمهوری موروثی، ولی خصلت پاتریمونیال داشته‌اند. اما پاتریمونیالیسمِ تام و تمام یعنی " حکومتِ پدرمیراثیِ مطلقه ".

در نظام پاتریمونیال، تمام امتیازات اقتصادی در کل کشور در درجۀ اول در انحصار فرمانروا و خانوادۀ اوست و دربار یا ملازمان فرمانروا نیز از خدمات و امکانات چشمگیر برخوردارند. به همین دلیل، خویشاوندسالاری ذاتیِ پاتریمونیالیسم است.

به نظر وبر، نظام‌های پاتریمونیال به علت گرایش‌های سنتی گروه حاکم در جهت فعالیت‌های تجاری و اقتصادی، خودسری هیأت حاکمه و نیروهای اقماری‌اش، و نیز سلب آزادی فعالیت اقتصادی خصوصی برای رعایا، نتیجه‌ای جز عقب‌ماندگی اقتصادی جامعه در بر نداشته و مانع عمده‌ای در راه رشد نیروهای بورژوازی و توسعۀ سرمایه‌داری بوده است.

دلیل ایستادگی طبقۀ بوروژازی در برابر پادشاهان مطلقه در اروپای غربی نیز چیزی جز این نبود که پاتریمونیالیسم در اروپای سده‌های هفدهم و هجدهم، مانع رشد بورژوازی به مثابه "طبقۀ پیشروی زمانه" بود.

در نظام پاتریمونیالیستی، قانون به معنای دقیق کلمه وجود ندارد؛ زیرا ملت در وضع قانون نقشی ندارد و فرد حاکم نیز، چه پادشاه چه غیر پادشاه، هر وقت که بخواهد، قانون را نقض می‌کند. اینکه لوئی چهاردهم (1715-1638) در فرانسه می‌گفت "دولت یعنی من"، یک معنایش هم این بود که "قانون یعنی حکم من" و "قانونگذار یعنی من".

حکومت قاجار در ایران مصداق بارز پاتریمونیالیسم ایرانی بوده است. پس از قاجاریه، پاتریمونیالیسم به معنای دقیق و به شکل کامل، در ایران از بین رفت؛ اگرچه عناصری اساسی از این شیوۀ حکمرانی، بازتولید شدند و در تداوم وضعیت سیاسی غیردموکراتیک در ایران نقش مهمی ایفا کردند.

مشروط و مقید نشدن قدرت سیاسی مطلقه، و این فرض که کشور (یا مملکت) "صاحب" دارد، یکی از عناصر بنیادینِ بازتولیدشدۀ پاتریمونیالیسم قجری در دوران پس از قاجاریه بوده است. در حالی که در کشورهای دموکراتیک، صاحب کشور "ملت" است و هیچ فرد خاصی نمی‌تواند چنین ادعایی نسبت به "کشور" داشته باشد.

در پاتریمونیالیسم، فرمانروای کشور با زیردستان خود (از کارگزارانش گرفته تا مردم عادی) رابطه‌ای دارد که اساسش " تسلط پدرانه " است و کشور در حکم خانه‌ای است که مالک آن "پدر خانه" است و همسر و فرزندان باید از پدر اطاعت کنند تا لطف او همچنان شامل حالشان باقی بماند.

این "نقش پدرانه"، مفروض و مدلولش این است که "مردم صغیرند" و نیاز به قیم دارند. بنابراین پدرحاکم، همواره مردم (یا فرزندانش) را در موضعی "ضعیف" می‌پسندد تا بتواند زیر نقاب حمایت و پشتیبانی، همواره در موضع "سرپرست" و یا فردی "برتر و مسلط" باقی بماند. چنین رویکردی مانع شکل‌گیری یا رشد جامعۀ مدنی می‌شود.

"پدرسالاری"  جزو مبانی پاتریمونیالیسم است و حکومت‌های پاتریمونیال بر  "اقتدار پدر " و " اطاعت فرزندان " تاکید ویژه‌ای دارند.  

منبع: عصر ایران
شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها