تجربه دیدار با یک غیبگوی درمانگر؛ چرا بازار این افراد رونق گرفته است؟
خبرنگار: امین پاکزادما آدمیانی ناکامل هستیم، زندگیهامان نیز پر از نقص است و رنج و کاستی و باید مواظب باشیم، بسیاری افراد هستند که میخواهند این نقصها و ناکاملیهای ما و زندگیمان را با چیزهایی پر کنند که در نهایت سراب است.

تجربه شخصی از مواجه با فردی مدعی کرامات خاص در درمان و پیشگویی و غیبگویی
چندیست چند نفر از آشنایان از فردی میگویند که صاحب قدرتهای عجیبی است؛ میتواند بیماریهای لاعلاج را درمان کند، درباره گذشتهات بگوید و از آینده نیز آگاهت کند. همان داستان همیشگی که بارها در اخبار شنیده بودم، اینبار از زبان آشنایانم و با چه آبوتابی میشنیدم. داستانهایی درباره اینکه کمردرد دو نفر درمان شده، عیب لالینحل ماشین یکی دیگر را حدس زده، درباره فلان اتفاق خاص زندگی شخصی دیگر، خیلی دقیق، اطلاعات داده و درباره آینده همسایه ناسازگار دیگری پیشگوییهایی کرده است. حتی با آن جهان هم مرتبط بوده و دریافته پدرِ درگذشته فردی همچنان ناراضی است و باید علاجی بیابد.
طرفداران این فرد که آقای الف مینامم، فقط از کرامات وی میگویند و هر از گاهی شخصی جدید به جرگه باورمندان وی اضافه میشود و داستانها و داستانگوهای قدرت ماورایی او فزونی مییابند. خطر باورهای خرافی، بسیار نزدیک شده بود و حرفهای استدلالی من در باورمندان کارگر نمیافتاد تا اینکه کنجاوی خبرنگاریم درباره شگردهای وی، گُل کرد و به همراه همسرم رفتیم نزد آقای الف. اینک تجربه شخصیام از مواجه با این ابرانسان همه چیزدان!
مردی حدودا 60 ساله است و همسری دارد که در برابر نامحرمان روبنده میزند. همسرم از بیماری مزمناش میگوید. جواب آقای الف همان همیشگی است: «شوهرت از تو ناراضیست!» با اصرار میگویم بسیار راضیام. میگوید باشد اما در خفا و پشت سرت از تو بد میگوید. من و همسرم باز منکر میشویم (ما خوشبختانه با هم خوبیم!) اما آقای الف کم نمیآورد و به همسرم میگوید بالاخره شاید پیش مادر یا دوستی چیزی گفتهای و الان من دارم مرد میبینم (منظورش در اتصال به عالم ماوراست که یک مرد برایش رویت شده). اینجا همسرم تیر خلاص را میزند و میگوید ما 4 سال است ازدواج کردهایم اما من بیماری را از چند سال پیشترش داشتهام. آقای الف میماند. نه نمیماند، همسرش را صدا میزند. او هم به سبب شاگردی آقای الف دارای کرامات شده اما هنوز به مرحله بالای استاد نرسیده اما دستی بر آتش دارد. او نیز متصل میشود و با تعجب و ضمن تایید گفته شوهرش میگوید که مرد میبیند. آیا از پاسخ می مانند؟ خیر، او سالهاست کارش این است و چموخم کار را میداند. میگوید خدا پردهای انداخته و نمیشود علت اصلی را یافت. (البته معلوم نیست چرا اولش پرده نیفتاده بوده و حالا که حرفها با هم نمیخواند یکدفعه پرده وارد ماجرا میشود!) گفت برو برایت دعا میکنم پرده باز شود بعد بیا. البته حرفهای بیاساس بسیاری نیز رد و بدل شد و هیچ نکتهای از گذشته و آینده ما نیز نگفت.
بار دوم من دیگر اعصاب مواجه با حرفهای بیربط او را نداشتم و نرفتم و همسرم با چند نفر از اقوام باورمندمان رفت. اینبار گفت تو خیلی قبل دل خواستگاری را شکستهای و این بیماری آمده و حالا باید کفاره بدهی تا خوب شوی. مخالفت با نظر آقای الف یعنی کار خودت را بیشتر کنی، پس تایید میکند (البته خب مثل دختران دیگر چنین خواستگاری داشته، اما خب چه ربطی دارد؟!) و میرود مرحله بعد. آقای الف پول برای خدماتش نمیگیرد اما معمولا هر دردی را به گناهی در گذشته مربوط میکند. یا گناه چنان کلی است مثل جواب رد به خواستگاری عاشق، که معمولا زنان دارند یا واقعهای خاص که حتی اگر تکذیب کنی زیر بار نمیرود و میگوید تو یادت نیست و من دیدهام (مثلا به خانمی از اقوام گفته که او در جوانی در مجلسی، پشت یک زن بیوه حرف زده است. این قوم باورمند ما هم میگوید آقای الف حتما شما راست میگویید اما من یادم نمیآید و آقای الف هم در جواب میگوید نمیشود چند زن جایی نشسته باشند و غیبت نکنند حتما گفتهای و یادت نمیآید!). خلاصه شخص را میاندازد در عذابوجدان گناهی که معلوم نیست انجام داده یا نه و یا اینکه اساسا ربط گناه (کوچک و بزرگش فرق نمیکند) به بیماری (سخت یا آسان) نیز مشخص نمیشود.
در سنگینی فضای خانه و شخصی که مدام از خودش و کراماتش تعریف میکند و بار گناهی که هم اکنون بر دوش مشتری (بیمار) فرود آمده، بسته به نوع بیماری یا علت آن، مبلغی عنوان میشود که مراجعهکننده باید کفاره بدهد. اینجا هم نکات باریکتر از مویی در میان است. شما مختارید که پول کفاره را به هر نیازمندی بدهید اما باید حتما حتما مطمئن باشید او واقعا نیازمند است و اگر تمام شرایط نیازمند واقعی را نداشته باشد، فرایند درمان انجام نمیشود. همسرم گفته بود که نیازمندی میشناسد و به او میدهد اما آقای الف در لحظه، اتصال برقرار میکند و میفهمد آن شخص، نیازمند واقعی نیست و میخواهد شماره کارت نیازمند واقعی که خود میشناسد معرفی کند اما از آنجا که همسرم باورمند و تحت تاثیر نبوده، آنقدر نیازمند مثال میزند که آقای الف دیگر پیگیر نمیشود اما هشدار میدهد برو 3 روز فکر کن و یک نیازمند واقعی پیدا کن و الا که پولت حرام میشود. البته یک گزینه اوکازیون دیگری هم آقای الف به جای نیازمند، پیشنهاد میدهد و آن دادن پول به یک روحانی مُبلغ دین است.
به همسر من رقم 500 هزار تومان را گفته بود و به یک قوم دیگرمان که معلوم بوده بسیار تحتتاثیر است رقم 13 میلیون تومان. این فرد خانم خانهداری است که باید برود و شوهرش را راضی کند برای پرداخت این کفاره 13 میلیون تومانی. حالا گناه از کجا آمده؟ آقای الف مدعیست که مادر درگذشتهی این خانم سالها پیش به نزد دعانویسی رفته که از قضا سُنّی بوده و خود مادر طلسم شده و اثرات طلسم مادرِ درگذشته {کات برداشته!} آمده خورده به دخترش که این خانم است و او دردهایی پیدا کرده است (خود این خانم اصلا یادش نمیآید مادرش اهل رفتن پیش دعانویس باشد اما حرف آقای الف را قبول میکند). داستانها همینقدر بیپایهاند و پا در هوا، اما همچون بسیاری داستانها و اخبار مزخرف در فضای مجازی (بیشتر بخوانید)، متاسفانه خریدار دارند و پذیرفته میشوند. خلاصه، حرفهایش را به خاطر سپردیم اما نه برای پیگیری و داستان ما با او تمام شد، بلکه برای استدلال بهتر با اقوام و نوشتن این مقاله.
جستجو در یافتن شگردهای این فرد
با توجه به شنیدهها و دیدههایم از آقای الف و جستجوهای اینترنتی (پرسش از هوش مصنوعی ChatGPT) از شِگردهای این افراد، آنچه به نظرم درباره رمز و راز فعالیتهای آنها میتوان گفت را مینویسم. مهمترین جنبهای که برخی بدان دلیل به این افراد جذب میشوند و جزء باورمندان سفتوسختشان باقی میمانند این است که بیماری خود این مشتریها یا شخصی که از نزدیک میشناسند، به واسطه دعاها یا اعمال این افراد یا به صورت مقطعی یا طولانیتر، درمان میشود. این درمانها، زیربنای باور مشتریهاست و اینجا دیگر لابد شک و شبهه حرفدرمانی در کار نیست. آیا پاسخی عقلانی برای آن درمانها وجود دارد؟
بله. از شرایط مهمی که آقای الف برای قبول دیدن بیمار گذاشته این است که اگر افراد باور به این موضوعات ندارند، نیایند. یعنی باید باور و ایمان به نیروی ماورایی او داشته باشیم تا درمان بتواند انجام شود. این شرط معقولی است، چرا؟ چون اساس درمانها بر مبنای همین «باور» است، نه ماورای مورد ادعای امثال آقای الف.
در سنگینی فضای خانه و شخصی که مدام از خودش و کراماتش تعریف میکند و بار گناهی که هم اکنون بر دوش مشتری (بیمار) فرود آمده، بسته به نوع بیماری یا علت آن، مبلغی عنوان میشود که مراجعهکننده باید کفاره بدهد
در پزشکی، هنگام آزمایش تاثیر دارویی خاص در کنار داروی اصلی، یک «دارونما» (پلاسیبو Placebo ) که کاملا بیاثر است نیز استفاده میشود تا دو گروه بیماران که از داروی اصلی و دارونما استفاده میکنند، با هم مقایسه شوند و میزان تاثیر داروی اصلی بهتر سنجیده شود. نکته جالب اینجاست که در موارد بسیاری این دارونماها با وجود بیاثر بودنشان، توانستهاند حال بیمار را بهبود دهند. حتی برخی پزشکان، گاهی دارونما به بیمارشان تجویز میکنند. دارونمای غیرفعال که هیچ اثر درمانی ندارند یا دارونمای فعال که حاوی برخی مواد دارویی است اما ارتباطی با بیماری مریض ندارد.
حالا چرا دارونما با وجود بیخاصیت بودن، درمانگر میشود؟ علت در روان آدمی است و باور او. کسی که به پزشک، قرصها، بیمارستان و در کل روند و آئین درمان پزشکی نوین، باور دارد، همین باورش گاهی باعث بهبودیاش میشود. باور اینکه این قرص مرا خوب میکند، چون پزشکی معتمد آنرا به من داده، خودش میتواند درمانکننده باشد. اما خب درصد این موارد بسیار کمتر از درمانهای واقعی است، اما به هرحال وجود دارد.
از سوی دیگر، بیماریهایی داریم با عنوان روانتنی، که روانِ آشوبناک فرد، جسمش را درگیر میکنند و شاید حتی گاهی علل فیزیکی در بدن به عنوان عامل بیماری وجود نداشته باشد اما در واقع اختلال در کارکردهای اعضای بدن مرتبط میشوند با اختلالاتی در روان فرد. بدین ترتیب، هرگونه کمک به بهبود روانی فرد، نتایج خود را در بهبود جسمانی او نشان میدهد. یعنی مثلا فردی که کمردرد دارد، ممکن است به عواملی مانند دیسک یا مهرهها و دیگر عوامل مادی مربوط نباشد، بلکه عاملی روانی-عصبی باعث کمردرد شده باشد. پس اگر این فرد، با باور عمیق در فضای رازآلود و شوکبرانگیز محافل امثال آقای الف قرار بگیرد و فقط از او قاطعانه بشنود «تو که خوبی، پاشو برو خانهتان»، این شوکِ روانی میتواند علت رفع درد باشد.
بنابراین، نقش عامل «باور» بسیار مهم است اما نتایج کماکان همچون حالت دارونما، با درصد و آمار پایین نسبت به داروی واقعی عمل میکند. مثلا از 7 نفر باورمند (غیرباورمندان که هیچ) که من میشناسم، شاید 2 نفرشان درمان شدند آن هم مثلا در یک بیماری، اما بیماری دیگرشان درمان نشده (البته آقای الف مدعیست همه چیز را از لالی مادرزاد تا سرطان را درمان میکند و مدام هم خاطراتی از موفقیتهایش میگوید) و بیشتر درمانها مربوط به بیماریهایی است که به اعصاب مربوطند.
خب شاید بگویید، همان هم غنیمت است. اما خب داستان به همینجا ختم نمیشود چون ماهیت ارتباط بیمار و شفادهنده در این درمان بر مبنای باور و ایمان است. یعنی شما باید باورمند باشید تا درمان احتمالی رویتان اثر کند. تازه این احتمالی از بین چندین نفر است که ممکن است یکیشان درمان شود و آنهایی که درمان نمیشوند و باورمند هم هستند پی نخود سیاههایی از جمله نارضایتی پدر یا مادر وفات یافته یا زنده، و دنبال کفاره دادن فرستاده میشوند و هر بار موضوعی جدید به میان افکنده میشود که علت درمان نشدن برمیگردد به فلان گناه بیمار که بخشیده نشده یا در نهایت ته ماجرا این میشود که خدا صلاحش را این دانسته که درمان نشود. که البته آقای الف در اینجا کارش تمام نمی شود و چون میگوید با خدا مرتبط است، دعا میکند شاید ورق برگردد و شما همچنان در رفتوآمد و شاید پرداخت کفاره گناهان باقی بمانید.
اما خب اثر بدتر این باور در این است که چون بسیار باورمند شدهاید، ناخودآگاه در سایر زمینهها هم او را صاحب آگاهی کامل میدانید. میتواند درباره دوستان دختر و پسرتان نظر و برای ازدواجشان مشاوره دهد و درباره خرید ماشین یا خانه ترغیب یا منصرفتان کند. میتواند شما را در اضطراب این بیاندازد که همسرتان از شما راضی نیست و درباره مشکلات محل کارتان راهکار بدهد. اینجاست که چون باور به او، غلیظ شده، ناخودآگاه همچون عاشقی که جز خوبی در معشوق نمیبیند، همه حرفهایش را درست میپندارید و هر اشتباه واضحی هم که بکند، مغزِ سوگیری کرده شما، آن اشتباه را نمیبینید و اوست که زمام امور زندگی شما را به دست میگیرد و شما نیز خالی از هرگونه احساس مسئولیت درباره عواقب کارها، میشوید عمله تشخیصهای او. این دیگر دست شما نیست، باور به او پیششرط ارتباط بوده است و ذهنِ باورمند نمیتواند در ترازوی سنجشگیریهای درست از نادرست، نقدی بیطرفانه داشته باشد.
غیر از بحث درمان، که موضوع اصلی است، موضوعات دیگری نیز هستند که دل و هوش مراجعان را میبرند؛ مثلا گفتن چیزهای درباره گذشته اشخاص. اینجا معمولا همان تکنیکهایی که فالگیران هم استفاده می کنند، در کار است. از تکنینک cold reading که نوعی مهارت است در خواندن حالات چهره، زبان بدن و واکنشهای کلامی افراد نیز استفاده می شود. معمولا جملاتی کلی گفته میشود که تقریبا برای همه صادق است اما شخص احساس میکند بسیار خصوصی است و با مکث کردنها یا ابهام کلامی، اطلاعاتی را کسب میکند. تاریخهایی که ذکر میکند تقریبی است اما به نوعی گاهی از زبان مراجعهکننده، تاریخ دقیق را بیرون میکشد. اینها برای کسی که باورمند نباشد کاملا قابل شناسایی است اما اگر یک باورمندِ تام باشید، در فضا و موقعیت رازآلود، خودتان را فراموش میکنید و نمیفهمید چه چیزهایی را لو دادهاید. در مورد آقای الف متوجه نشدیم اما در جستجوها آمده که گاهی هیپنوتیسم هم میکنند و بدین وسیله اطلاعاتی میگیرند.
درباره آینده هم معمولا از یک سری عبارتهای کلی بدون تاریخ یاد میکند که ذهنی نقاد میتواند دریابد درونتهیبودنش را اما باز هم برای باورمندان، میشود یک حجت. یادم است در مهمانی شب یلدای پارسال، یکی از باورمندان با شدت و اطمینان معتقد بود (البته از پیشگویی دیگر شنیده بود) که مسعود پزشکیان، تا بهمن ماه یا استعفا میدهد یا از بین میرود. اما رئیسجمهور همچنان در مسند دولت است اما آن باورمندِ به پیشگو، همچنان در پای پیشگوی دیگری نشسته تا برایش از آینده بگوید. به قول جیمز گِلِیک، تاریخنگار علم، «غیبگوها، پیشگوها و رمالها قرنهاست که تلاش میکنند مسیر فردا را ترسیم کنند. بارها پیشبینیهایشان غلط از آب درآمده، اعتبارشان از بین رفته، اما دوباره بر میگردند و بازارشان همچنان داغ است.»*
چرا مشتری این افراد زیاد است؟
سه عامل اصلی در این داغ بودن بازار این افراد را میتوان برشمرد. اول وضعیت کلی جامعه از نظر اقتصادی و اجتماعی است. اینجا پای حکومت در میان است که چقدر شهروندان در رفاه زندگی میکنند و مهمتر آنکه چقدر به امروز و فردایشان امیدوارند. چقدر انسانها میتوانند بر سازوکارهای روزمره زندگی اجتماعی دل ببندند و مطمئن شوند با انجام فلان فعالیت، شغل یا تلاش خاص فردی، در نهایت بهمان مقدار عایدی در آینده نصیبشان میشود. واقعیت آن است که در جامعه امروزمان، موفقیتها و رسیدنها به مقصد، به جز استثناهایی، معمولا به صورت مستقیم به تلاش آدمیان مربوط نمیشوند و خلاصه آنکه نارضایتیهایی از شرایط امروز و یاس از فردا، فراگیر شده است. این ناامیدی، از عوامل اصلی رجوع انسانها به افرادی است که با نیروی ماورایی ادعاییشان، افراد را بیمه میکنند و امیدوار به آینده.
عامل بعدی، سست شدن باورهای سنتی دینی در بخشی از جامعه است که در آن منظومه، دعانویسی و پیشگویی تایید نشده بود و حتی صدای روحانیون هم در آمده چنانکه حجتالاسلام علوی طهرانی که در ۲۹ سال گذشته امام جماعت یک مسجد مهم در تهران بوده است، اخیراً گفته است: زمانی ۹۰ درصد پرسشهای مردم اعتقادی بود، ولی امروز از صد سوال، صد و ده سوال! راجع به طلسم و خرافات است؛ به تعبیر او «این فاجعه است». عباس عبدی، تحلیلگر اجتماعی در این باره میپرسد: « چرا چنین شده است؟ این تغییر یک حادثه سطحی نیست، بلکه نشانه دگرگونی عمیق در نوع دینداری و چگونگی و نسبت رابطه جامعه با نهاد دین است. پرسش اصلی اینجاست: چرا این جامعه که روزگاری دغدغه خدا، معاد، اخلاق، عدالت و معنویت را داشت، اکنون به طلسم و رمالی و جادو پناه برده است؟ و پاسخ خود دراینباره را هم از روحانیون میخواهد.» (بیشتر بخوانید) شاید روحانیت دیگر نتواند آب رفته را به جوی برگرداند، دستکم تا زمانی که حکومتِ برآمده از ایدههای آنان بتواند کارآمد شود و مقبولیت گستردهای بیابد، اما میتوان از گروههای مرجع دیگر، همچون دانشمندان و هنرمندان، انتظار داشت که از عقلانیت و معنویت مدرن بگویند و جامعه را از افتادن به دام خرافه حفظ کنند.
عامل سوم اما به ما و نحوه نگاهمان به خودمان بر میگردد. ما آدمیانی ناکاملیم، زندگیهامان نیز پر از نقص است و رنج و کاستی. یا بیماری خاصی داریم، یا اوضاع مالیمان خراب است و مگر با معجزه یافتن گنج وضعمان خوب شود و یا یاری نداریم و شاید داریم و ناراضی هستیم از رابطهمان یا اینکه عزیزی را از دست دادهایم. وضع انسانی ما چنین است، بعضی چیزها را شاید بتوانیم تغییر دهیم، اما بسیاری چیزها هستند که نه اکنون و نه در آینده نمیتوانیم تغییر دهیم. عزیزِ از دست رفته ما، دیگر برنمیگردد و ما ماندهایم و غم جای خالی او. اما باید مواظب باشیم، بسیاری افراد هستند که میخواهند این نقصها و ناکاملیهای ما و زندگیمان را با چیزهایی پر کنند که در نهایت سراب است. باید مراقب باشیم که افتادن در دام آنها یعنی رها کردن مسئولیت انسانیمان و چرخیدن هر سویی با بادهای باور به حرفهای این اشخاص. درمان محتملی که مربوط با باور خود ماست، میافتد در کاسه معجزات آنها و پس از آن است که میشویم بنده حرفهای بیاساسشان. البته بسیاری از باورمندان شاید پس از چند وقت دریابند مزخرفگویی این افراد را و کَنده شوند از خیل مومنان آنها ولی بر طبق تئوری ناهماهنگی شناختی فستینگر (اینجا بیشتر درباره اش بخوانید)، تعدادی از باورمندان برای همیشه در جمع حواریون و مومنان آنها باقی میمانند.
پی نوشت: این مقاله علیرغم اینکه بیم آن میرود بعضی نکات، دل برخی را بِبَرد و بیفتند دنبال این افرادِ ماورانما، اما ضمن تعهد به گزارش درست امور، به دلیل گسترده شدن فعالیت این معجزهگرانِ جدید در سالهای اخیر، احتمال اینکه این زودباوران دیر یا زود تحتتاثیر آشنایانشان جذب این افراد شوند وجود دارد. بنابراین هدف این مقاله، آن دسته افراد خردمندی است که در برابر خیل عظیم روایتها و داستانهای معجزهگون این افراد گاهی قالب تهی میکنند و نمیدانند چگونه این داستانها را تفسیر و توجیه کنند. این دسته آخر بدانند توضیحاتی معقول برای این پدیدهها وجود دارد و به روشنگری در این زمینه بپردازند.
*. مجله ترجمان، صفحه 173، شماره 35 (موی دماغ علم؛ چرا آدمها به علم بیاعتماد میشوند و به شبهعلم دل میبندند؟)، تابستان 1404.