آتش عشق در بخارا: سلوک عارفانه عطار و دختر حکیم
داستان دیدار عطار نیشابوری با دختری فرزانه در بخارا، روایتی عرفانی از عشقی که از خاک به افلاک رسید. این دلدادگی، نه عاشقی زمینی، که جرقهای بود برای شعلهور شدن قلب عطار در مسیر معرفت الهی.

میگویند عطار نیشابوری، عارف و شاعر بزرگ قرن ششم، روزی در سفرهای روحانی خود به بخارا رسید؛ شهری سرشار از علم و ادب. در آنجا با دختری آشنا شد از خاندان دانش و معرفت، دختری که نه تنها از جمال بهرهمند بود، بلکه زبانی شیوا، ذهنی روشن و دلی آگاه داشت.
عطار مجذوب وقار و بینش او شد، نه از سر هوس، بلکه از شور یک روح تشنه برای کشف جلوههای حق در انسان. این دختر، چون آینهای، حقیقت الهی را برای عطار متجلی میکرد. او نماد نفس الهامیافتهای بود که عطار در اشعارش از آن سخن گفته است. گفتهاند مکالمات این دو، بیشتر به مناظرههایی روحانی شباهت داشت تا گفتوگوهای عاشقانهٔ زمینی.
اما این عشق، به وصال دنیوی نینجامید. چرا که هر دو به مرحلهای از درک رسیده بودند که دانستند عشق حقیقی در دل قرب الهی است، نه در تعلق زمینی. عطار بعدها در مثنویها و آثار خود، ردّ این عشق را به شکلی نمادین بازتاب داد؛ عشقی که او را به سلوکی عمیقتر و بیپایانتر سوق داد.
این داستان، بیش از آنکه ماجرایی عاشقانه باشد، تجلی یک تجربهٔ عرفانی است؛ تجربهای که در آن، انسان با دیدار با دیگری، به خویشتن و خدای خویش نزدیکتر میشود.