از قدرت تا عزلت؛ درباره آیتالله حسینعلی منتظری 16 سال پس از درگذشت او/ روایت گذرای زندگی مردی با سهگانهای شامل رنج و محنت، قدر و قُدرت و سرانجام عزل و عُزلت
شانزدهمین سالگرد درگذشت آیتالله حسینعلی منتظری مناسبت یا بهانهای است برای روایتِ گذرای زندگی مردی با سهگانهای شامل رنج و محنت، قدر و قُدرت و سرانجام عزل و عُزلت.
مهرداد خدیر، روزنامه نگار نوشت: اولی ناظر به سالهای پیش از انقلاب 57 که بهرغم اشتهار به اجتهاد و فقاهت و بیهیچ فعالیت مسلحانه در زندان متحمل سختترین شکنجههای ساواکِ شاه شد درحالیکه روال غالب در مواجهه با روحانیون این بود که تحمل و در نهایت تبعید شوند یا اگر به حبس میافتند طولانی نباشد یا در زندان آزار و اذیت جسمی کمتری متوجه آنان شود اما رنج و محنتی که بر شیخ حسینعلی منتظرینجفآبادی رفت به گواه همۀ همبندیها -فارغ از گرایشهای سیاسی و ایدئولوژیک آنان- نسبتی با آن قاعدۀ فرضی نداشت حتی در قیاس با روحانی محبوب و البته مشهورتر: سیدمحمود طالقانی.
دوره دوم (قدر و قدرت) از فردای پیروزی انقلاب اسلامی تا هشتم فروردین 1368 را دربرمیگیرد که خبر استعفا یا عزل او از قائم مقامی رهبری منتشر شد. مراد از «قدر» در اینجا این است که در همۀ محافل و مجالس قدر میدید و بر صدر مینشست؛ چه در نماز جمعۀ تهران که جانشین طالقانی شد و چه در مجلس خبرگان قانون اساسی که در جایگاه رئیس آن نشست و به بازی روزگار تَسخَر زد که درست یکسال قبل و هنگامی که او در زندان اوین محبوس بود همان جا رئیس مجلس سنای رژیم شاهنشاهی نشسته بود.
با پایان مجلس خبرگان قانون اساسی و برگزاری همهپرسی آن از امامت جمعۀ تهران کناره گرفت و از امام خواست اجازه دهد به قم بازگردد و اگرچه به عنوان امام جمعه قم و یکی از مراجع شناخته میشد درحالیکه خود مایل نبود در کنار مراجع ثلاث مطرح شود اما 40 سال قبل در آذر 1364 ناگاه خبر انتخاب او برای جانشینی امام خمینی به صورت غیررسمی منتشر شد.
خبری که با مُهر تأیید و بیان جزئیات در کنفرانس خبری رئیس مجلس شورای اسلامی که نایب رئیس مجلس خبرگان رهبری هم بود رسمیت یافت. 6 آذر 1364 روزنامۀ اطلاعات در گزارش آن نشست مطبوعاتی نوشت: حجتالاسلام هاشمیرفسنجانی نایب رئیس مجلس خبرگان رهبری اعلام کرد: «خبرگان منخب مردم حضرت آیتاللهالعظمی منتظری را به عنوان رهبر آینده انقلاب اسلامی تعیین کردهاند و این به خاطر پذیرش ایشان از سوی اکثریت قاطع مردم و برجستگی خاصی بوده که ایشان را از سایر فقهای واجد شرایط مرحعیت متمایز میکند.»
البته ظاهراً بنابر اعلام عمومی نبوده و بعد از افشای خبر در نماز جمعه قزوین و در خطبههای حجتالاسلام هادی باریکبین این پرسش را با رئیس مجلس شورای اسلامی در میان گذاشتند و از او خواستند در مقام نایب رئیس مجلس خبرگان درباره صحت و سقم آن نظر دهد. خبر انتخاب آیتالله منتظری به عنوان قائم مقام رهبری را قبلتر روزنامۀ صبح آزادگان با تیتری به رنگ سبز بر صفحه اول نشانده بود درحالیکه نه قبل از آن سابقه داشت و نه بعدتر شاهد بودیم که برای تیترِ یک از رنگ سبز استفاده شود.
ضمن این که در قانون اساسی عنوان «قائم مقام رهبری» ذکر نشده و در مصوبه هم تعبیر «رهبر آینده» آمده ولی همان «قائم مقام رهبری» رایج شد و در دیدارهای عمومی آیتالله در قم هم این شعار سر داده میشد: «قائم مقام رهبری، آیتِ حق منتظری». در همان مصاحبه هاشمیرفسنجانی بعد از تأیید خبر متن مصوبه را به این شرح قرائت کرد: «حضرت آیتالله منتظری- دامت برکاته- در حال حاضر مصداق منحصر به فرد قسمت اول اصل 107 قانون اساسی و مورد پذیرش اکثریت قاطع مردم برای رهبری آینده میباشند. مجلس خبرگان این انتخاب را صائب میداند و تأیید مینماید.» وقتی از رئیس مجلس و نایب رئیس خبرگان خواسته شد بیشتر توضیح دهد (مطابق آنچه در گزارش روزنامۀ اطلاعات در همان 6 آذر 1364 آمده) یادآور شد: «50 نفر از خبرگان طرحی داده بودند که در حال حاضر مردم آیتاللهالعظمی منتظری را به عنوان رهبر آینده بعد از امام انتخاب کردهاند و طبعاً این پیشنهاد میبایست مورد بحث اجلاسیه قرار میگرفت.»
عنوان قائم مقام رهبری البته چنان که اشاره شد سمت رسمی و مسبوق به سابقه نبود و طبیعت عنوان «قائم مقام» نیز چنین است که در «غیاب» معنی میدهد ولی نفوذ او قابل انکار نبود و در دانشگاهها نمایندۀ رسمی داشت و امام هم برخی از امور را خاصه در زمینههایی که مستلزم تشخیص فقهی بود به آقای منتظری ارجاع میداد اما به مرور بر سر موضوعاتی چون پرونده سیدمهدی هاشمی و اعدامهای تابستان 67 و نیز پایان جنگ اختلافاتی درگرفت که در سال 65 به شایعاتی دامن زد و شرح آن با روایتهای گاه متفاوت هم در خاطرات مرحوم ریشهری آمده و هم خاطرات خود مرحوم منتظری. روابط عاطفی امام با او اما چنان بود که تا مدتی همه را برتافت و حتی به خاطر پرونده مهدی هاشمی حاضر به کنار گذاشتن از نیابت رهبری نشد.
اما سخنرانی آیتالله در 22 بهمن 1367 و توصیه به عذرخواهی به خاطر برخی سیاستها و استمرار جنگ در شرایط دشوار بعد از قبول قطعنامه 598 امام خمینی را برای تصمیمی که قبلا مایل نبود قانع کرد و سبب شد گروهها یا افرادی که خواستار کنار گذاشتن آقای منتظری در حیات امام و تغییر شرایط رهبری خصوصاً حذف قید مرجعیت بودند دست بالا را پیدا کنند و آن روند به عزل یا واداشتن یا تصمیم شخصی به استعفا انجامید و پس از آن دوران عزلت آغاز شد.
این دوره سوم طبعاً تا روز درگذشت ادامه یافت؛ در واپسین روزهای پاییز 1388 و در گرماگرم اعتراضات پس از انتخابات ریاستجمهوری در خرداد همان سال. از این 20 سال پایانی عمر که بر آن عنوان عزل و عزلت نهادهایم (8 فروردین 1368 تا 29 آذر 1388 خورشیدی) البته 5 سال و دوماه آن در عین حاشیهنشینی بیشتر پررنگتر است و آن «حصر»ی است در دل همین دوره که از سخنرانی 13 رجب در سال 1376 (23 آبان) شروع میشود و قبل از پایان ریاستجمهوری سیدمحمد خاتمی به پایان میرسد.
آیتالله منتظری متولد 1301 خورشیدی بود و همچون امام خمینی، دکتر مصدق و مهندس بازرگان در 87 سالگی چشم از جهان بست و اگرچه زندگی سیاسی او با هر یک از آن سه شباهتهایی داشت اما در تاریخ انقلاب اسلامی نام منتظری بیش از هر کس با طالقانی قرین و همنشین است؛ چندان که هر دو شامگاه هشتم آبان 1357از زندان آزاد شدند و سه ماه بعد که روحانیون در اعتراض به تصمیم اولیه دولت بختیار در جلوگیری از بازگشت امام خمینی به میهن در مسجد دانشگاه تهران تحصن کردند، خبرنگاران داخلی و خارجی سراغ آن دو را میگرفتند و شیخ احمد جنتی سخنگوی متحصنین اعلام کرد: «آن دو بزرگوار هم به جمع ما خواهند پیوست.»
بر همین اساس تصور اولیه این بود که منتظری نیز همچون طالقانی عضو شورای انقلاب است اما جدای صبغۀ سیاسی، وجهۀ فقهی در اندازۀ مرجعیت داشت و به همین خاطر نام او در فهرست پیشنهادی مرتضی مطهری نبود و این نه از نادیدهانگاری که در مقام احترام و همطراز مراجع دانستن بود اگرچه ترجیح خود او در سالهای قبل تبلیغ برای مرجعیت آیتالله خمینی بود و خود چنین داعیهای نداشت ولی در شهریور 1358 که جانشین آیتالله طالقانی و امام جمعه تهران شد روزنامهها از او با عنوان «آیتاللهالعظمی» یاد کردند؛ عنوانی که تنها برای مراجع به کار میرود.
در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی - نام غیر رسمی مجلس بررسی پیشنویس قانون اساسی که جایگزین مجلس مؤسسان شده بود- باز نام منتظری و طالقانی کنار هم قرار داشت و هر دو شاخصترین نامزدهای آن انتخابات در تابستان 1358 بودند و البته در نتیجۀ آرا سهم طالقانی بیش از منتظری بود چون از جانب گروههای سیاسی دیگر نیز حمایت میشد.
جایگاه و مرتبت فقهی و سابقۀ مبارزاتی منتظری چنان بود که در انتخاب او به ریاست آن مجلس تردید و رقابتی درنگرفت ولو طالقانی و بهشتی و شماری از روحانیون شاخص دیگر همچون آیتالله مکارم و موسویاردبیلی و صدوقی و دستغیب یا چهرههای ملی و غیرروحانی مانند بنیصدر و عزتالله سحابی هم در آن حاضر بودند. آیتالله منتظری البته عملاً ریاست مجلس خبرگان قانون اساسی را به دکتر بهشتی سپرد و خود کنار نشست اگرچه در تصویب اصل ولایت فقیه نقش محوری یا حمایتی داشت و در این فقره طالقانی با او همنظر نبود یا همزبانی نشنیدیم.
ایدهآل طالقانی یک نظام شورایی بود و اگرچه بعد از درگذشت او اصل شوراها را در قانون اساسی لحاظ کردند اما آنچه اکنون به عنوان شوراهای شهر و روستا میشناسیم با مدل طالقانی فرسنگها فاصله دارد. طالقانی البته به شکل علنی با طرح بحث ولایت فقیه مخالفت نکرد و تنها سندی که در این زمینه در دست است شمارۀ فوقالعادۀ روزنامۀ اطلاعات در فردای درگذشت اوست که در 4 صفحه منتشر شد و در یکچهارم صفحه آخر در گزارش اسماعیل جمشیدی خبرنگار پارلمانی آمده که دربارۀ کلیات این اصل رأیگیری در جلسۀ غروب رأیگیری شده و او رأی کبود به گلدان انداخته و وقتی خبرنگار از او پرسیده آیا رأی مخالف دادید به طعنه گفته: مگر شما فضولاید؟!
در آغاز از ادامۀ جنگ در خاک عراق حمایت میکرد و اواخر در پایان آن نقش داشت به گونهای که هاشمیرفسنجانی جانشین فرمانده کل قوا در اولین کنفرانس خبری بعد از قبول قطعنامه 598 دو بار از آیتالله منتظری نام برد
کتاب مذاکرات آن مجلس البته نشان میدهد رأیگیری دربارۀ اصل 5 قانون اساسی بعد از درگذشت طالقانی صورت پذیرفته و در پی دو روز تعطیل رسمی به خاطر مراسم تشییع که به دلیل انبوهی جمعیت، تدفین در روز دوم انجام شد. با این وصف یا آن رأیگیری غیررسمی و استمزاجی بوده یا دربارۀ موضوعی دیگر. آیتالله منتظری در نمازجمعۀ تهران جانشین طالقانی شد و به دفاع از اصل ولایت فقیه پرداخت و آنچه در خطبهها گفته و بعدتر نوشته (یا به دست شاگردان او از دروس حوزوی جمعآوری و در قالب کتابی منتشر شد) گواه آن است که باور او فراتر از این ادعاست که از حسن آیت همشهری حقوقدان خود تأثیر پذیرفته است.
از نکات قابل توجه این که روزنامۀ کیهان کتاب تقریرات آقای منتظری دربارۀ ولایت فقیه را با قید عنوان «آیتاللهالعظمی» برای او در ستونی به صورت پاورقی منتشر میکرد که بعد از عزل یا استعفا در فروردین 1368 ادامه نیافت و در عنوانها «عظمی» هم از او سلب شد درحالیکه عنوانی فقهی و حوزوی است و ارتباطی با منصب سیاسی ندارد و احتمالاً به خاطر بار احترامآمیز آن امکان ادامه در رسانههای رسمی نبوده است. این بخش اگرچه مناسب فصل «عزل و عزلت» زندگی اوست ولی نقل آن به این سبب است که در اواخر عمر از ولایت فقیه به نظارت فقیه رسیده بود و از این حیث احتمالاً به دیدگاههای طالقانی در سال 58 نزدیک شده بود.
وجه دیگر هم این که طالقانی دوست و همنشین بازرگان و سحابی و چهرههای ملی - مذهبی بود و منتظری کمتر با آنان نشست و برخاست داشت ولی از نیمۀ دوم سال 60 او هم پذیرای آنان بود و قابل توجهترین رخداد در این باره و بازه زمانی واکنش آیتالله به قتل دکتر کاظم سامی وزیر بهداری دولت موقت و نامزد اولین انتخابات ریاستجمهوری در اول آذر 1367 است.
درحالیکه سیدعلیاکبر محتشمیپور وزیر کشور، قتل را غیرسیاسی توصیف و انگیزۀ قاتل را انتقام شخصی به خاطر اخراج از جمعیت هلال احمر (شیر و خورشید سابق) در دوران مسئولیت دکتر سامی و بیماری روحی او معرفی کرده و گفته بود قاتل پیدا و معلوم شده به اهواز رفته و در حمام عمومی خود را حلقآویز کرده آیتالله منتظری در پیام خود از دکتر سامی به عنوان «شهید» یاد کرد. جایگاه او به عنوان قائم مقام رهبری و جانشین رهبر انقلاب در آینده مجال اعتراض و تکذیب را از وزیر کشور و دیگر دستگاههای مسئول سلب کرد و روزنامۀ اطلاعات هم این تعبیر را به کار برد و ضریب داد.
کاظم سامی کرمانی دبیرکل جنبش انقلابی مردم ایران (جاما) در زندان اوین همبند آقای منتظری بود و چون به خاطر شکنجههای جسمی و روحی به بیماریهای عصبی مبتلا شده بود در مداوای آیتالله در آن شرایط سخت نهایت مساعدت را به خرج میداد و از این حیث هم آقای منتظری با او روابط عاطفی نزدیک داشت و آن قتل چه با انگیزۀ سیاسی و چه غیر آن بر او بسیار اندوهبار افتاد. اگرچه مصیبتهایی چون شهادت فرزند (محمد) در واقعۀ هفتم تیر 1360 و نوه خود در جبهههای جنگ را نیز از سر گذرانده بود. نقش منتظری در تاریخ انقلاب و همراهی نام او با طالقانی را در اهمیت خبر آزادی این دو از زندان در هشتم آبان 1357 هم میتوان دریافت.
خبر آزادی این دو را روزنامههای کیهان و اطلاعات در 9 آبان 1357 منتشر کردند و اگر در تصاویر، کنار هم دیده نمیشوند به خاطر آن است که طالقانی در زندان قصر بود و منتظری در اوین اگرچه در اوایل بازداشت مدت کوتاهی در سال 54 در اوین با هم بودند؛محبوس بودنی که به تلاش رژیم شاه برای بازسازی اعتبار خود به لطف درآمدهای سرشار نفتی که چهرۀ ایران را تغییر داده بود آسیب جدی میرساند و عاقبت هم گریبان شاه را گرفت و وقتی به فکر آزادی آن دو افتاد که دیر شده بود و خبر آن 9 آبان 57 منتشر شد. از سال 1346 که رضا پهلوی به عنوان ولیعهد معرفی شد همهساله 9 آبان جشن گرفته میشد اما 9 آبان 1357 دیگر خبری از جشن نبود و تصاویر طالقانی و منتظری بر صفحه اول روزنامههای از سانسور رسته در پی اعتصاب کوتاه مهرماه نقش بسته بود.
دکتر هوشنگ نهاوندی رئیس دفتر فرح و از نزدیکان شاه که به تازگی درگذشت در کتاب «آخرین روزها» که به زبان فرانسه و در خارج از کشور نوشته آورده است: «ملکه مادر دو بار در سال شخصیتهای مختلف را میپذیرفت. در میهمانیای که نام آن را جشن نوزایی پهلویها گذاشته بود: یکی 20 اوت (سالگرد 28 مرداد 1332) و دیگری 31 اکتبر (9 آبان- تولد ولیعهد) و ساعت 8 شب 28 مرداد 1357 هم آن جشن برپا شد و ساعت 11 شب در حالی آتشبازی سنتی برپا شد که همزمان خبر آتشسوزی سینما رکس هم رسیده بود و در آبادان گفته شد وقتی شهر یکپارچه عزادار شده بود در دربار سرگرم رقص و آتشبازی بودند.»
9 آبان 1357 اما دیگر خبری از جشن دوم نوزایی پهلویها نبود چندان که 5 روز قبل از آن تمام مراسم 4 آبان - تولد خود شاه- هم لغو شده بود و به کیکی که شبانگاهان در جمع خصوصی آوردند هم لب نزد و تنها به شمعهایی با عدد 59 خیره مانده بود.
9 آبان 57 روزنامهها از آزادی طالقانی و منتظری نوشتند که پیشتر سپهبد ناصر مقدم رئیس ساواک به همین مناسبت از شاه خواسته بود. با این که شخص رئیس ساواک از شخص شاه خواسته بود طالقانی و منتظری آزاد شوند تا فضای جامعه آرام شود و جایگاه او را نشان میدهد هوشنگ نهاوندی در همان کتاب دروغ شاخداری نوشته که مرغ پخته را هم به خنده وامیدارد و نقل آن به سبب آن است که بدانیم تا چه حد از واقعیتهای جامعه دور بودند و تازه او یک چهرۀ دانشگاهی و آکادمیک بود: «ملای بیاهمیت دیگر شیخ حسینعلی منتظری بود که بعدها خود را آیتالله العظمی خواند و ظاهراً نفر دوم پس از خمینی بود. او از محمدعلی قطبی مقاطعه کار ثروتمند و دایی شهبانو که برای ملکه حکم پدر را داشت مرتباً پولهایی به عنوان یاری به گذران زندگی دریافت میکرد و رسم همۀ خانوادههای ثروتمند بود که به معیشت اینان یاری برسانند. قطبی میگفت شیخ حسنعلی مرد بانمکی بود و وقتی از من خواست به او کمک کنم تا به پاریس نزد خمینی برود شگفتزده شدم. به او گفتند آدم بیاهمیتی است ولی از چهرههای شناخته شده مخالفان در قم است و دو سه باری هم پلیس او را دستگیر و آزاد کرده و قطبی از این موضوع بیخبر بود. ولی او را یاری کرد تا گذرنامه دریافت کند و بلیت هواپیما هم برای او خرید.»
این جملات را عیناً از صفحه 289 متن فارسی به ترجمه بهروز صوراسرافیل و مریم سیحون (شرکت کتاب در لوسآنجلس) نقل کردم تا از تعدد دروغها و بیاطلاعیهای تاریخی آن به شگفت آییم و نپنداریم تنها کیهان است که منتظری را از آیتاللهالعظمی و فقیه عالیقدر به «شیخ سادهلوح» فروکاست یا کارگردان «معمای شاه» که نقش او را در سریال ضعیف خود نادیده انگاشت بلکه هوشنگ نهاوندی بر اینان حق تقدم دارد! هم او که اذعان میکند آقای منتظری نفر دوم پس از آیتالله خمینی بوده اما بیاهمیت بوده و درحالیکه بسیاری دیگر هم روانه پاریس شدند و از جمله روحانی مبارز دیگر - حسن لاهوتی اشکوری- که تا آزاد شد به پاریس رفت و با امام برگشت و چرا آقای منتظری که تجار بزرگ اصفهان و تهران با او ارتباط داشتند باید برای پول بلیت تهران- پاریس از دایی فرح پول بخواهد؟ آن دو سه بار بازداشت ادعایی به دست پلیس هم احتمالاً ناظر به زندانها و شکنجههای پیاپی است درحالیکه تنها در فقره آخر سه سال زندان را پشت سر گذاشته بود.
داستان زندگی سیاسی آیتالله منتظری وجوه متنوعی دارد و در یک یادداشت کوتاه نمیگنجد و تقسیم آن به سه دورۀ رنج و محنت، قدر و قدرت و سرانجام عزل و عزلت به این معنی نیست که در سالهای رنج و شکنج نومید شد یا وقتی قدر و قدرت به او روی آورد در زیست او تغییری حاصل شد یا عزل از قائم مقامی رهبری او را به وادی خصومت با نظام کشاند چندان که برای جانشین امام خمینی پیام تبریک فرستاد. او ابایی از تجدیدنظر دربرخی دیدگاهها نداشت چندان که در ابتدا از اشغال سفارت آمریکا در تهران حمایت کرد و به دیدار دانشجویان شتافت و در سالهای بعد استمرار گروگانگیری را خطا دانست.
در آغاز از ادامۀ جنگ در خاک عراق حمایت میکرد و اواخر در پایان آن نقش داشت به گونهای که هاشمیرفسنجانی جانشین فرمانده کل قوا در اولین کنفرانس خبری بعد از قبول قطعنامه 598 دو بار از آیتالله منتظری نام برد؛ احتمالاً برای قانع کردن رزمندگان و بخش غالب آنان که اصفهانی و نجفآبادی بودند و علاقهمند به آقای منتظری. مهمتر از همه دربارۀ نظریهای بود که خود نقش وافری برای قراردادن و تثبیت آن در قانون اساسی داشت. با این همه هیچگاه از درون مناسبات فقهی خارج نشد و واکنش او به نظریه «رؤیای رسولانه» دکتر سروش و توضیح پایانی دربارۀ «وحی» از ذهن چالاک و آماده در سالهای پایانی عمر و تسلط نوشتاری بهرغم سادگیهای گفتاری حکایت میکند خاصه تفسیری که بر پایۀ آیۀ «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ» دربارۀ حقوق بشر ارائه داد.
سعدی شیرازی در قصیدهای که حسب ظاهر مدح و به واقع نصیحت مردمان و یادآوری ناپایداری جهان است چنین سروده:
دو چیز حاصل عمر است، نام نیک و ثواب
وزین دو درگذری کل من علیها فان
سرای آخرت آباد کن به حُسن عمل
که اعتماد بقا را نشاید این بنیان
پس اعتماد مکن بر دوام دولت و عمر
که دولتی دگرت در پی است جاودان
منتقدان سیاسی آیتالله منتظری هم اذعان دارند که او به آن سوی در بیشتر چشم داشت تا آن که دل در این سرای بسته باشد...
باغبان در خواب ناز و باغ در سوز عطش
ما نوشتیم آب محکوم است جای باغبان
سیاست آنقدر کثیف است که به مراجع هم رحم نکرد.