من مبینا نعمتزاده هستم؛ شناختید یا دوباره بگویم؟!
مبینا نعمت زاده این روزها تبدیل به سوژه اول ورزش ایران شده است.

در روزگاری که جامعه به دنبال الگوهای جوان، موفق و اخلاقمدار است، نام مبینا نعمتزاده میتوانست یکی از گزینه های مهم باشد. دختری که با تلاش و مهارت، مدال برنز المپیک را به گردن انداخت و افتخار آفرید. اما چه شد که این نام حالا بیشتر از آنکه یادآور افتخار باشد، با حاشیه و جنجال و متاسفانه نفرت عمومی جامعه گره خورده است؟
ماجرای جدید مبینا از آنجا آغاز شد که گویی مربیگری او در غیاب مهروز ساعی، به مذاق برخی پیشکسوتان تکواندو از جمله استاد پیرهادی خوش نیامده و این امر با اعتراض این پیشکسوت با سابقه مواجه شده است. اعتراضی که نحوه بیان آن مدالدار المپیکی تکواندو ایران را آنچنان دچار لطمه روحی کرده است که به همزات پنداری با شخصیت اصلی فیلم «هیس؛ دخترها فریاد نمی زنند» برسد! چنین برداشتی که شاید بیشتر به خاطر به جا نیاوردن و نشاختن مبینا نعمتزاده توسط استاد پیرهادی به وجود آمده تا برخورد فیزیکی و لفظی طرفین، پای پدر نعمتزاده را به موضوع باز کرده و سیلی این پدر جوان به استاد سالخورده تکواندو موجی از تبلیغات منفی به بار آورده و انتقادات را متوجه فدراسیون موفق هادی ساعی کرده است.
چنین رفتاری نه تنها غیرحرفهای بلکه ضد ارزشهای اخلاقی و تربیتی ورزش است. ورزش، خصوصاً رشتهای مانند تکواندو، بر کنترل هیجان، احترام، فروتنی و انضباط درونی بنا شده است.
وقتی قهرمان ملی در مواجهه با یک اختلاف نظر جزیی، بهجای متانت، از زبان تند استفاده کرده و پدرش با مشت و سیلی از خجالت یک پیرمرد در میآید، تازه در مییابیم که چرا و چگونه یک قهرمان جوان علیرغم کسب مدال در مهمترین رویداد ورزشی جهان محبوبیتی نزد مردم و علاقمندان به ورزش ندارد!
نکته عجیب ماجرا مصاحبه او در واکنش به جنجال پیش آمده است؛ اینکه بارها و بارها در این گفتگو از جمله «من مبینا نعمتزاده هستم!» استفاده کرده و بر روی آن تاکید دارد!
بله، شناختیم؛ اما ایکاش این نام، با افتخارِ بیحاشیه شناخته میشد، نه با خواستههای نامعقولی همچون قبولی بدون آزمون در پزشکی، خودشیفتگی رفتاری و دست بالا گرفتن خود در حالی که هنوز راه چندانی را در مسیر موفقیت نپیمود است و در این مسیر از جدالهای لفظی با سایرین و استفاده از ادبیات تحقیرآمیز نسبت به دیگران هم استفاده کرده است.
هیچ عنوان، هیچ مدالی و هیچ افتخاری، مجوز بیاحترامی به پیشکسوت یا قانون نیست. اگر امروز از مرزهای اخلاق عبور کنیم، فردا نوجوانی که با افتخار پیراهن تیم ملی را میپوشد، با کوچکترین نقد، دستش را بالا میبرد. و این یعنی شکستی بزرگتر از هر باخت ورزشی.
مبینا، بهعنوان چهرهای جوان و پر استعداد، در کنار بازنگری در عملکردش، بداند که جامعه، فقط توان بدنی نمیخواهد؛ بلوغ فکری و اخلاقی هم میطلبد. قهرمان شدن، آسانتر از قهرمان ماندن است؛ امید می رود که مسیر حرکتی خود را بازنگری کرده و راهی را برود که دوستداران ورزش هم از موفقیت های بعدی اش شادمان شوند!
بی شخصیت
همین خانم بود که درخواست تحصیل بدون کنکور در رشته پزشکی را مطرح کرد. مردم یادشان نمیرود.
بلندی یافت کوه از پای در دامن کشیدنها
به سنگ آمد سر سیلاب، از بیجا دویدنها
تویی که این متن رو نوشتی ایا کل داستان رو میدونی که این شخص بیاد دست روی دختر مردم بلند بکنه.دم پدرش گرم که پشت دخترش وایساد.توام بودی دخترت رو میزدن فحاشی میکردن میرفتی میزدی.
میگم قضیه چیه
دان هارا دارن مجانی میدن بعضی ازافراد
نکنه المپیک هم صحنه سازی هست ومدالها نمایشی هست
نویسنده گرامی توجه کن آقای پیشکسوت پیشکسوتی نکرده ک کار ب اینجا کشیده
با تشکر فراوان از نویسنده عزیز متن عالی
اون مکان ک اتفاق افتاده دوربین داشته؟اگر داشته فیلمشو بذارین تا مردم درست قضاوت کنن و نظربدن
متن را صد در صد پسندیدم
من که مسابقاتشو دیدم آنچنان هم فنی نبود.و ضربات خیلی کمی ردوبدل شد.البته در مقایسه با مسابقات مردان
قضاوت پیشدستانه نکنید وقتی پیشکسوت ازش میخوان که ورزشکارها دارن لباس عوض میکننن توجه نمیکنه و با رفتارش باعث به وسط امدن پای پدر ورزشکار بشه ببینید ماجرا چی بوده.
🫣
معلومه دیگه وای
...
🤭
اون پیشکسوت از این تازه به دوران رسیده ها زیاد دیده یه دختر بچه حالا یه مدال گرفته و فکر میکنه همه باید دست به سینه جلوش خمبشن این و پدرش با این کار تنها چیزی که ثابت کردن بی اصالت بودن خودشون بود