روزنوشت ۴ آذر ۱۲۴۹:

خاطرات ناصرالدین‌شاه: قونسول‌های فرانسه، انگلیس، ایطالیا، هولاند به حضور آمدند

مادر عباس‌میرزا چیز عجیبی شده است؛ زرد و لاغر، چشم‌ها وقیده [ورقلمبیده] مثل این است که از کاسه می‌خواهد درآید، لاغر، بیچاره. دلم سوخت.

خاطرات ناصرالدین‌شاه: قونسول‌های فرانسه، انگلیس، ایطالیا، هولاند به حضور آمدند

ناصرالدین‌شاه قاجار در خاطرات روز جمعه یکم رمضان سال ۱۲۸۷ (۴ آذر ۱۲۴۹) نوشت: در منزل بودم. ناهار گرم خوردیم. بعد از ناهار قونسول‌های فرانسه، انگلیس، ایطالیا، هولاند، ایران و غیره که در بغداد بودند، مشیرالدوله و والی‌پاشا آوردند حضور معرفی کردند. عکاس‌باشی عکس همه را انداخت.

اسامی قونسول‌ها و وابستگان آن‌ها از این قرار است: کرنل هِربرت جنرال قونسول انگلیس، دکتر هِیّ حکیم سرکاری، دکتر کالویل حکیم قونسول، مستر اولم نایب قونسول، میکائیل مترجم (بسیار شبیه است به عصمت‌ خانم، چشم، ابرو، رنگ، کوتاهی قد؛ اما این چاق است.)

موسیو کیز قونسول فرانسه، روژیه نایب، آشیل مورا مترجم قونسول ایطالیا، موسیو وارتمان قونسول، حبیب مترجم قونسول هولاند که در بوشهر می‌نشیند، او هم این‌جا آمده بود. موسیو آنکِلِه انگلیسی که از طهران همراه آمده است.

خلاصه بعد از رفتن قونسول‌ها، قونسول و اتباع قونسول ایران را آوردند. بعد قدری معطل شدیم. اخبار شد برویم زیارت، اسباب دیر حاضر شد؛ بالاخره رفتیم. به قایق نشسته، مشیرالدوله، یحیی‌خان بودند. رفتم سوار کالسکه شدیم راندیم. نوکر کمی بود؛ همه زیارت و جاهای دیگر بودند. گردوخاک زیادی بود. رسیدیم به زیارت. امین‌الملک، علی‌رضاخان، آقا علی در زیارت بودند. معیر نصف راه آمد. زیارت کردیم، نماز کردم. بعد توی ایوان چای خورده، قدری پرتقال خوردم. دو ساعت به غروب مانده بود. دری نقره که امیرآخور ساخته بود فرستاده بود کاظمین، امروز دیدم نصب کرده‌اند. بعد سوار کالسکه شده به تعجیل راندیم به منزل.

ملاعباس روضه‌خوان که اصلش طهرانی است، سال‌هاست در کاظمین است، دیده شد. خلاصه رسیدیم منزل. رفتم بالای مهتابی. کشتی کوچکی ساخته بودند در کنار شط، می‌خواستند به آب بیندازند؛ برای تماشای او رفته بودم. والده شاه، مادر عباس‌میرزا، زن‌ها آمدند بالا. مادر عباس‌میزا چیز عجیبی شده است؛ زرد و لاغر، چشم‌ها وقیده [ورقلمبیده] - مثل این است که از کاسه می‌خواهد درآید – لاغر، بیچاره. دلم سوخت. قدری صحبت از قدیم شد، بعد رفتیم پایین. مادر عباس‌میرزا می‌گفت: «هفت سال است هب زیارت کاظمین نرفته‌ام، ده سال است به کربلا نرفته‌ام.» بسیار خباثت است.

خلاصه شب شد، شام خورده خوابیدیم. انیس‌الدوله...

منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه قاجار از ربیع‌الاول ۱۲۸۷ تا شوال ۱۲۸۸ ق به انضمام سفرنامه کربلا و نجف، به کوشش مجید عبدامین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ اول، زمستان ۱۳۹۸، صص ۱۶۸-۱۶۷.

منبع: خبر آنلاین
شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید