اگر به دنبال یک مجموعه داستان کوتاه فوق العاده هستید

معرفی کتاب " دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم " از سلینجر

معرفی کتاب " دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم " از سلینجر

اگر به دنبال یک مجموعه داستان فوق العاده هستید حتمن کتاب " دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم " را امتحان کنید.

لذت تصویر و شخصیت پردازی های قدرتمند را در نوشته های زیرکانه ی سلینجر بچشید و کیف کنید.

دلتنگی‌های نقاش خیابان چهل و هشتم یا نه داستان (به انگلییسی: Nine Stories) نام مجموعه ۹ داستان از جروم دیوید سلینجر است.

عنوان کتاب نه داستان در ایران به دلتنگی‌های نقاش خیابان چهل و هشتم از داستانی با همین نام (به انگلیسی: De Daumier-Smith's Blue Period) تغییر داده شده‌است.

داستان ها :

عنوان قصه‌های این مجموعه به ترتیب عبارتند از:

یک روز خوش برای موز ماهی :

داستان در مورد سیمور گلس، بزرگترین فرزند خانواده گلس و همسرش موریل است که برای مسافرت به فلوریدا رفته‌اند. در حالیکه سیمور در ساحل است، موریل تلفنی با مادرش در مورد مسائل مختلف از جمله رفتار سیمور صحبت می‌کند. مادر موریل به طور کلی نسبت به سیمور بدبین است و نگران رفتار غیرعادی اوست. در ساحل سیمور داستان موزماهی را برای دختری به نام سیبل تعریف می‌کند. سپس به اتاقش در هتل باز می‌گردد. به زنی در آسانسور می‌گوید که انقدر به پاهای او خیره نشود و به نظر می‌رسد نسبت به این موضوع بسیار حساس است. سپس در اتاق هتل در کنار موریل که به خواب رفته است می‌نشیند و با شلیک گلوله‌ای به سمت راست سرش خودکشی می‌کند.

عمو ویگیلی در کانه تی کت

داستان روایت ملاقات مری جین و الویز، دوست قدیمی و همکلاسی سابق دانشکده است. الویز ازدواج کرده و دختری به نام رامونا دارد. در این ملاقات الویز و مری جین می نوشند و در مورد گذشته ودوست پسر قبلی الویز، والت گلس (یکی از برادران خانواده گلس که در جنگ جهانی کشته شده) صحبت می کنند. الویز هنوز به والت فکر می کند.

نام داستان مربوط به خاطره ای است که الویز بیان می کند. درحالیکه که به همراه والت برای رسیدن به اتوبوسی می دویده، قوزک پایش پیچ می خورد و والت به شوخی قوزک پای الویز را عمو ویگیلی می نامد.

پیش از جنگ با اسکیموها

مرد خندان

انعکاس آفتاب بر تخته های بارانداز

داستان با مکالمهٔ دو خدمتکار به نام‌های خانم اسنل و سندرا در مورد پسر خردسال بوبو گلس، لایانل آغاز می‌شود. بوبو بزرگترین دختر خانواده گلس است. سندرا نگران است که لایانل به بوبو بگوید که او چه حرفی زده. خواننده در می‌یابد که لایانل میل شدیدی به فرار کردن دارد. وقتی بوبو بر می‌گردد کمی با خدمتکاران صحبت می‌کند و بعد به اسکله می‌رود. در آنجا لایانل را در قایقی در حالی پیدا می‌کند که دارد برای فرار آماده می‌شود. بوبو تظاهر به تحسین کشتی خیالی لایانل می‌کند تا بفهمد چه چیزی او را ناراحت کرده و باعث شده بخواهد فرار کند. لایانل مقاومت می‌کند و تا جایی پیش می‌رود که عینک شنای دایی سیمورش را به دریاچه می‌اندازد. در آخر لایانل به بوبو می گوید که سندرا پدرش را «بادبادک گندهٔ بی‌مصرف» خطاب کرده. وقتی مادرش از او می پرسد که آیا می داند معنی این حرف چیست معلوم می‌شود که نمی‌داند منظور سندرا «جهود» بوده و نه بادبادک و صرفاً به خاطر حالت تحقیر کنندهٔ آن ناراحت شده. بوبو سعی می‌کند دلداری‌اش دهد. در آخر، تا خانه مسابقهٔ دو می‌گذارند و لایانل برنده می‌شود

تقدیم به ازمه با عشق ونکبت

این داستان درباره ملاقات یک نظامی آمریکایی با یک دختر جوان به نام ازمه و پس از آن حضور این نظامی در جنگ و بازگشتن به زندگی عادی به خاطر نامه ازمه است.

دهانم زیبا و چشمانم سبز

دلتنگی های نقاش خیابان چهل وهشتم

تدی

این داستان کوتاه درباره تدی، پسر ۱۰ ساله ای است که در حال بازگشت از انگلستان است. داستان بیشتر حول صحبت ها و نظرات تدی در مورد فلسفه، منطق و خدا است.

منبع: ویکی پدیا

16

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید