سیاحتی در گلستان سعدی/ باب اول در سیرت پادشاهان/ حکایت شمارهٔ ۱۰

گلستان، اثر معروف سعدی شاعر و نویسنده بزرگ ایرانی قرن هفتم هجری است که شهرت و آوازه‌ای جهانی دارد. در اینجا قصد داریم هر روز با سیر و سیاحتی در گلستان سعدی، کام خود را از کلام آن مرد سخن، شیرین نماییم.

سیاحتی در گلستان سعدی/ باب اول در سیرت پادشاهان/ حکایت شمارهٔ ۱۰

بر بالین تربت یحیی پیغامبر علیه السلام معتکف بودم در جامع دمشق که یکی از ملوک عرب که به بی انصافی منسوب بود اتفاقاً به زیارت آمد و نماز و دعا کرد و حاجت خواست.

درویش و غنی بنده این خاک درند

و آنان که غنی ترند محتاج ترند

آن گه مرا گفت از آن جا که همت درویشان است و صدق معاملت ایشان خاطری همراه من کنید که از دشمنی صعب اندیشناکم. گفتمش بر رعیت ضعیف رحمت کن تا از دشمن قوی زحمت نبینی.

به بازوان توانا و قوت سر دست

خطاست پنجه مسکین ناتوان بشکست

نترسد آن که بر افتادگان نبخشاید

که گر ز پای در آید کسش نگیرد دست

هر آن که تخم بدی کشت و چشم نیکی داشت

دماغ بیهده پخت و خیال باطل بست

ز گوش پنبه برون آر و داد خلق بده

وگر تو می‌ندهی داد روز دادی هست

بنی آدم اعضای یکدیگرند

که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بی غمی

نشاید که نامت نهند آدمی

46

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

نظرات شما - 1
  • سرباز کوروش
    0

    خبر فوری محترم، ممنون..... از این کارا هم داشته باشید........ درسته، همش با مشکلات در حال شمشیر کشی هستیم، ولیکن فرهنگ و هنر کشورمون تنها داراییمونه.... والا تو این اوضاع اقتصادی سخت ترین کار با ادب بودنه

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها