روایت رفیق دوست از یک انتخاب ؛
محسن رضایی ۲۷ ساله چطور فرمانده کل سپاه شد؟ / رضایی از مجموع ۷ رأی ۳ رأی آورد
محسن رفیق دوست در خاطراتش مینویسد؛ به سید احمد آقا زنگ زدم و گفتم که در شیان کلاهدوز رأی آورد ولی او نپذیرفت. ایشان گفت: حق با کلاهدوز است. من هم با محسن رضایی موافقم. تو تلاش کن یک رأی دیگر پیدا کنی و امروز تمامش کنید.

سهشنبه، سوم شهریور ماه ۱۳۶۰، امام خمینی طی حکمی محسن رضایی، مسئول وقت اطلاعات سپاه و دبیر فعلی مجمع تشخیص مصلحت نظام، را به عنوان فرمانده کل سپاه پاسداران انتخاب کرد. محسن رضایی که هفت روز بعد از این حکم وارد ۲۷ سالگی میشد، قبل از پذیرش آن، وقتی سید احمد خمینی از بیت امام با او، که در جبهه جنوب به سر میبرد، تماس گرفت و پرسید که آیا چنین سمتی را قبول میکند، رضایی جوان بدون هیچ اِن قُلتی پذیرفت، در حالی که دو کاندیدای پیشین این پست یعنی محمد بروجردی و یوسف کلاهدوز، که هردو بعداً به شهادت رسیدند، با وجود اصرار محسن رفیقدوست، از فرماندهان ارشد وقت سپاه، از پذیرش این سمت بسیار مهم آن روز خودداری کردند. محسن رفیقدوست ماجرای انتصاب محسن رضایی به فرماندهی سپاه را در خاطراتش اینطور روایت کرده است:
قبلاً هم گفتم، با اینکه بنیصدر آقای مرتضی رضایی را نصب کرده بود، در سپاه همه فکر میکردند که بنیصدری است. ولی من شهادت میدهم که هیچوقت بنیصدری نبود. وقتی بنیصدر فرار کرد و رفت قرار شد تغییراتی در سپاه انجام بشود. سید احمد آقا از طرف امام به من پیغام دادند که در شورای فرماندهی برادرهای سپاه فرماندهای انتخاب و به ایشان معرفی کنند. من قبل از اینکه این موضوع را به شورای فرماندهی سپاه بگویم و روی آن در شورا بحث بشود، مرحوم شهید محمد بروجردی را مناسب این سمت میدیدم. البته سه نفر مورد نظر من بودند؛ به ترتیب محمد بروجردی، شهید کلاهدوز، و برادر محسن.
محمد بروجردی کردستان بود. تلفنی تماس گرفتم و سربسته به او گفتم: «کار مهمی است. میتوان بیایی تهران؟» خندید و گفت: «موضوع فرماندهی سپاه است؟» گفتم: «از کجا میدانی؟» گفت: «اگر موضوع دیگری بود، به من زنگ نمیزدی.» گفتم: «بیا تهران.» گفت: «نمیآیم.» به سرعت خودم را به سنندج رساندم. حدود ده شب بروجردی را پیدا کردم. تا نزدیک ۲:۳۰ بامداد با او صحبت کردم، قبول نکرد. گفتم دو سه ساعتی بخوابم و بعد از نماز صبح به تهران برگردم. تازه خوابم برده بود که با صدای هقهق محمد بیدار شدم؛ ولی تظاهر به بیداری نکردم. شنیدم که میگفت: «خدایا! چگونه شکرت را بکنم که دنیا را در دل من قرار ندادی؛ هرچند این پیشنهاد دنیا نبود.» نشستم و گفتم: «این خدمت است و دنیایی در کار نیست.» گفت: «حاج محسن! اینجا بیشتر میتوانم خدمت کنم.» گفتم: «اگر خوابت نمیآید، بنشین با هم حرف بزنیم.» گفت: «حالا که مطمئن شدی این پیشنهاد را قبول نمیکنم، بعد از من نظرت روی چه کسی است؟» گفتم: «ما دو نفر داریم و من طرفدار هردو هستم. اگر تو کمکم کنی، روی یک نفرشان محکمتر جلو میروم؛ یکی برادر کلاهدوز و دیگری برادر محسن رضایی.» گفت: «خوب کسانی به فکرت رسیده است. هردو خوباند.» البته نظر محمد اول برادر محسن و بعد کلاهدوز بود. گفت: «با برادر کلاهدوز تازه همکار شدیم؛ اما با برادر محسن هم مثل من از قبل آشنا هستی.»
به تهران برگشتم. باغی در شیان در دست تدارکات بود. به اتفاق آقای محلاتی و اعضای شورا به آن باغ رفتیم. محسن در جبهه بود. او آن موقع مسئول اطلاعات سپاه و قائممقامش رضا سیفاللهی بود. ما از بعدازظهر تا نزدیکیهای غروب درباره کلاهدوز و یا برادر محسن بحث کردیم. آقای محلاتی با انتخاب برادر محسن مخالفت کرد. رأیگیری کردیم. رضا سیفاللهی به جای محسن با حق رأی شرکت کرده بود. کلاهدوز خودش به خودش رأی نداد و از هفت رأی شش رای آورد. برای برادر محسن رأی گرفتیم. سه رأی آورد؛ من و کلاهدوز و رضا سیفاللهی رأی داده بودیم. قرار شد فردا صبح بروم خدمت مرحوم حاج احمد آقا و بگویم شورای فرماندهی سپاه آقای کلاهدوز را انتخاب کرده است.
صبح، هنوز هوا روشن نشده بود، زنگ خانه را زدند. در را که باز کردم، دیدم کلاهدوز عبایی به دوش انداخته و قرآنی هم زیر عبا در دست دارد. گفت: «حاج محسن! تو را به این قرآن، مرا فرمانده سپاه نکن.» بحث مفصلی کردیم و من متقاعد شدم که از کلاهدوز صرف نظر کنم.
ساعت ۸ صبح به مرحوم حاج سید احمد آقا زنگ زدم و داستان بروجردی را تعریف کردم. بعد گفتم که در شیان کلاهدوز رأی آورد و به این دلایل نپذیرفت. مرحوم حاج احمد آقا گفت: «حق با کلاهدوز است. من هم با محسن موافقم. تو تلاش کن یک رأی دیگر پیدا کنی و امروز تمامش کنید.»
فکر میکنم با فروتن، که مسئول روابطعمومی بود، صحبت کردم و رأی موافق او را برای حاج محسن گرفتم. بعد با احمد آقا تماس گرفتم و خبر را به ایشان دادم. ایشان هم بعد از اینکه خدمت امام رفتند، خواستند که ما متنی بنویسیم و برای امام ببریم. من و رضا سیفاللهی در اداره اطلاعات سپاه نشستیم و متنی را نوشتیم. من آن را برداشتم و به جماران بردم. احمد آقا آمد و گفت: «امام مشغول نوشتن است. بلند شوید و بروید، و اخبار ساعت دو امروز را گوش کنید.» اتفاقاً همان روز جلسه شورای فرماندهی داشتیم.
در حکم امام شاید یکسوم از متن ما استفاده شده بود؛ ولی ادبیات خودشان بود. البته قبل از آنکه حکم پخش بشود، احمد آقا با برادر محسن در جنوب تماس گرفته و به او اعلام کرده بود که امام میخواهد او را فرمانده سپاه بکند، آیا قبول میکند؟ که ایشان هم میپذیرد. برادر محسن ابتدا فکر میکرد این انتصاب بدون سابقه قبلی است؛ ولی بعد متوجه شد که پیشنهاد شورای فرماندهی سپاه بود.
معمولاً وقتی جلسه داشتیم، موقع اخبار ساعت ۲، رادیو را روشن میکردیم و به خلاصه اخبار گوش میدادیم. بعد جلسه را ادامه میدادیم. من آن روز کمی زودتر رادیو را روشن کردم. آقای محلاتی گفت: «چقدر عجله داری.» همان موقع خبر از رادیو پخش شد. آقای محلاتی، خدا رحمتش کند، گفت: «بالاخره کار خودت را کردی.» فرماندهی محسن رضایی از آنجا شروع شد و شانزده سال طول کشید.
پینوشت:
۱. متن حکم امام خمینی: «جناب آقای محسن رضایی شما را به فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منصوب مینمایم، تا با تعهد و مسئولیت کامل وظایف محول را انجام داده و در هماهنگی با سایر نیروهای مسلح جدیت نمایید. بدیهی است که کلیه پاسداران با تبعیت از فرماندهی در حفظ استقلال و انتظام کوشا میباشند. توفیقات جنابعالی را در این امر خواستارم. روحالله الموسوی الخمینی - سوم شهریور ۱۳۶۰» (صحیفه امام، جلد ۱۵، ص. ۲۲۴).
منبع: برایت تاریخ میگویم؛ خاطرات محسن رفیقدوست، به کوشش سعید علامیان، تهران: انتشارات سوره مهر، چاپ اول، ۱۳۹۲، صص ۱۷۷-۱۸۰.
24
محسن رضایی اگر بخاطر خدا رفتی 350شعبه موسسه اعتباری شراکت با نبی رضایی را بااین همه ثروت ازجا آوردی اگر شجاع بودی ومخلص الان پیش شهدا بودی اینقدر عالم متحتک وجاها متنسک نباش مردم دارند میبینند من 40ماه جبهه بودم همش پشت جبهه بودی مرد بودی خط مقدم میجنگیدی بدرد عمه ات میخوره جبهه رفتنت
شما که گرداننده خبر فوری هستید چرا نظری که حاوی توهین باشد منعکس می کنید اگر این شخص واقعا رزمنده بوده است زحمات این سردار شجاع را زیر سوال نمی برد.
چرا ما ملت اینقدر منفی فکر میکنیم یه مقدار انصاف داشته باشیم و کارهایی که در زمان جنگ و بعد از آن انجام گرفته قدر بدانیم و خودمون خودمونا خراب نکنیم
این کسی که به اسم رزمنده دفاع مقدس دائما کامنت میذاره، دیگه دستش رو شده. زیر بیست سال بیشتر ندارد و از جایی جیره میگیرد که علیه محسن رضایی بنویسد. نشون به این نشون که همیشه توی کامنتهاش فحشهای جوانان امروزی هست، در حالی که اکثر رزمنده ها الان پیر شده اند!!!! اگر راست می گویند که رضایی اینقدر موسسه دارد، بالاخره برای تبلیغ و فعالیت در دنیای امروزی سایتهایی هم دارند. لینک سایتهاشان را بدهد. آدرس ده موسسه را روی گوگل معلوم کند تا بقیه هم ببینند. وگرنه بزودی .....
توخودت هم اگر مخلص بودی بعد چهل ماه تو جنگ شهید می شدی برادر
اگر الان کسانی هستند که فردایی میخوان درباره سردارسلیمانی و سردار جعفری و سردار سلامی و سردار موسوی و ...هجو گویی بیفتند الان حرف بزنند تا جواب بگیرند چرا اصل موضوع که به ذلت نشاندن بعث و داعش های آنزمان هست حرفی نمیزنید
با همه این تبلیغات منفی شما علیه محسن رضایی، در صداقت و مظلومیت او همین بس که در متن مقاله بالا و در کتاب رفیق دوست تایید شده است که: 11، شهید کلاهدوز و شهید بروجردی به عنوان لایقترین ها هر دو محسن رضایی را قبول داشته اند. 22، محسن رفیقدوست به عنوان تصمیم گیر ارشد هم او را قبول داشته و نظرش به او بوده، 33 سید احمداقا هم او را قبول داشته، 44 امام هم تاییدش کرده و به فرماندهی منصوب کرده. 55 و باز هم اوج مظلومیت اینجاست که نوشته اید: در تمام این داستان محسن رضایی در جبهه بود و خبر نداشت چه دارد میگذرد در تهران.
احمدجون وگرنه چی میخوای تهدیدکنی دراینکه شماملت رابه گروگان گرفته ایدجای شکی نیست میخوای چیکارکنی بندههم سی ماه منطقه بودم توی اوج جنگ از62 تا 65 کد بهت میدم بچه های تیپ مسلم ابن عقیل بودم اگرتو اهل جبهه وجنگ باشی باکدی که دادم باید بدنیم مقرما کجا بوده ولی حاج محسن خراب کرد ضمنا این اخوی مادرست فرمودند حاج محسنزمان عملیاتها ازپشت تو ستاد عملیات بود جلوهم اگر میومد زمانی میومد که امن بود بچه های خوب همگی رفتند یادشون گرامی ضمنا من 1343 هستم اینو نوشتم مثل اون بابا بهم انگ نزنی چون شماها اکثرا کذاب هستید واسیردنیا ومادیات دیگه گندشو بالا آوریدولی به والله من هنوز مستاجرم باماشین مسافرکشی میکنم چون اگر رفتیم دلیلش ادای دین بود ولی اگر اینبارجنگ بشه چهارتا پسردارم عمرا هیچکدوممون مشارکت داشته باشیم عطایش رابه لغایش بخشیدیم ولی بعیدمیدونم این بارکج به مقصدبرسد بچه هایتون تاوان اعمال شماراخواهندداد نظیرش همین هاج محسن توی جامعه هیچ عزتی نداره یاحق
سلام آقایونس دلت پره و شاید هم حقداشته باشی ولی خیلی بی انصافی و بدور از حق داری نظر میدی ! ! آنروز رو با امروز قیاس نکن . حساب اولاد رو هم از پدر جداکن مخصوصا این برداران مسءگول درجنگ رو چون سر خانواده نبودند ووو بعد بنظر من آقا محسن اگر از سیاست خودش را کنار میکشید و بکشد برای همیشه آقا محسن است و خواهد بود منم مثل تو هستم اما خدا روایی نیست اینطور قضاوت کنیم
اقامحسن ازافتخارات ایل بختیاری وملت ایران است
نطفه پاک ببایدتاشودقابل فیض ورنه هرسنگ وگلی لولومرجان نشود...کاش می آوردمستی هرحرامی چون شراب آن زمان معلوم میشددرجهان هوشیارکیست نام حاج محسن چون نام مالک اشترهمیشه جاویداست بدون صلوات نام اورابرزبان نیاورید
اگه محسن و امثال او از خاک مان دفاع نمیکردند الان اسم خیلی از بچه های این خاک صدام و عایشه بود. من که مدیون اونا هستم حداقل
اون زمان همه چیزکیلویی بوده مثل درجه ها
آقا محسن جنگ را با این بچه های تازه به دوران رسیده خوب شروع کرد و مردانه با این دلاوران نو رسیده جنگ را به پایان برد و چ بسا دوران دفاع مقدس مردان بزرگی را تحویل کشور ایران داد یکی از آنان حاج قاسم سردار دلها بود .