موسویان، دیپلمات و مذاکره کننده هسته ای اسبق کشورمان و استاد بازنشسته دانشگاه پرینستون آمریکا:
ایران و آمریکا باید از «دیپلماسی منجمد» عبور و مذاکرات تازهای را آغاز کنند/ نام ترامپ برای ایرانیان در کنار چنگیزخان مغول و صدام قرار گرفت
بر اساس گزارشهای منتشر شده، ارتش سوریه در سال ۲۰۱۲ موفق به خنثیسازی یک عملیات دریایی رژیم صهیونیستی در سواحل لاذقیه شد. این عملیات با هدف سرقت تجهیزات نظامی از یک پایگاه دفاع هوایی انجام شده بود.
سید حسین موسویان دیپلمات و مذاکره کننده هسته ای اسبق کشورمان و استاد بازنشته دانشگاه پرینستون آمریکا در مقاله جدید خود در میدل ایست آی نوشت:
سال ۲۰۲۵ یکی از سرنوشتسازترین سالها در تاریخ معاصر خاورمیانه بوده است. سلسلهای از تشدید تنشهای نظامیِ بهم پیوسته ـ از غزه تا ایران ـ نظم منطقهای را دگرگون کرده، اضطرابهای عمیق راهبردی را آشکار ساخته و محدودیتهای قدرت آمریکا و اسرائیل را در چشماندازی ژئوپلیتیک و بیثبات برملا کرده است.
در سراسر منطقه، عملیات نظامی اسرائیل به طور چشمگیری گسترش یافته است. در غزه، ویرانیهای ادامهدار از اکتبر ۲۰۲۳ به رنج انسانی بیسابقه و تکهتکه شدن سیاسی انجامیده است. حملات هوایی اسرائیل همچنین مواضع ایران و حزبالله را در سوریه هدف قرار داده و عملیات مشابهی در لبنان گسترش یافته است که خطر یک جنگ منطقهای گستردهتر را در پی دارد. در یمن، حملات اسرائیل با هدف مختل کردن توانمندیهای حوثیها، جبههای دیگر به گسترش دامنه درگیریهای فراگیرافزوده است.
شگفتآورترین رویداد، حمله اسرائیل در ماه سپتامبر گذشته به قطر بود؛ متحد آمریکا که بزرگترین پایگاه نظامی ایالات متحده در خاورمیانه را میزبانی میکند. مقامهای اسرائیلی این حمله را با ادعای هدف قرار دادن رهبران حماس که در دوحه در حال مذاکره بودند توجیه کردند، اما حمله به هدف خود اصابت نکرد و قطر این اقدام را نقض حاکمیت خود دانست؛ اقدامی که با خشم و محکومیت گسترده بینالمللی مواجه شد.
این اقدامات هم زمان با حمایت علنیِ دوباره بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، از مفهوم «اسرائیل بزرگ» رخ داد. این چشمانداز توسعه طلبانه که از سوی اسرائیلیهای فوقملیگرا پشتیبانی میشود، به طور گسترده چنین فهمیده میشود که اسرائیل بدنبال ضمیمه کردن کرانه باختری اشغالی، غزه، لبنان و اردن، بههمراه بخشهایی از سوریه، مصر، عراق و عربستان سعودی می باشد.
حملات به ایران
در میانه سال ۲۰۲۵، آمریکا و اسرائیل حملات هماهنگی را علیه زیرساختهای نظامی و هستهای ایران انجام دادند. در حالی که واشنگتن این عملیات را «عمداً محدود و پیشگیرانه» توصیف کرد، واکنش ایران بسیاری از ناظران را غافلگیر کرد؛ زیرا این کشور بارانی از موشکها را بر شهرهای اسرائیل فرو ریخت. دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، سپس به نظر رسید که از حملات ایران تمجید میکند و به تأثیر قابل توجه آنها اذعان داشت و گفت: "اسرائیل واقعاً ضربه سختی خورد، بهویژه در چند روز اخیر. آن موشکهای بالستیک، وای، ساختمانهای زیادی را نابود کردند."
وضعیت منطقه زمانی پیچیدهتر شد که بر اساس طرحی با حمایت سازمان ملل، غزه از کنترل اداری فلسطینیان خارج و تحت یک مرجع بینالمللی به رهبری رئیسجمهور آمریکا قرار گرفت. در حالی که حامیان این اقدام آن را برای جلوگیری از بازگشت نظامیگری ضروری میدانستند، منتقدان آن را سابقهای خطرناک توصیف کردند که عملاً قیمومیت خارجی بر جمعیتهای تحت اشغال را مشروعیت میبخشد.
تحولات اخیر یادآور اعتراف مشهور ژنرال آمریکایی، وسلی کلارک، در سال ۲۰۰۷ است؛ زمانی که او از طرحی در پنتاگون در سال ۲۰۰۱ سخن گفت برای "از میان برداشتن هفت کشور در پنج سال؛ با شروع از عراق، سپس سوریه، لبنان، لیبی، سومالی، سودان و در نهایت ایران".
اما با وجود اصرار دولت ترامپ بر اینکه حملات ۲۰۲۵ به ایران یک «موفقیت تاریخی» بوده است، پیامدهای بلندمدت آن برای آمریکا بسیار شدیدتر است. واشنگتن اکنون خود را در ردیف متجاوزینی قرار داده که مستقیماً به سرزمین ایران حمله نظامی کردهاند ـ در کنار متجاوزانی چون چنگیزخان و صدام حسین. این نشانی است که از حافظه تمدنی ایران پاک نخواهد شد؛ نشانی که ملیگرایی ایرانی و موضع منطقهای این کشور را برای نسلها شکل خواهد داد.
اگر سیاستهای آمریکا بدون تغییر به سال ۲۰۲۶ ادامه یابد، خاورمیانه شاهد جنگهای بیشتر، بیثباتی و اختلال اقتصادی خواهد بود. ایالات متحده خطر درگیرتر شدن هرچه بیشتر در منطقهای را میپذیرد که هر دولت آمریکایی در پیِ چرخش از آن بوده است. توانایی واشنگتن برای تمرکز بر اولویتهای حیاتی مشخصشده در «راهبرد امنیت ملی ۲۰۲۵» ـ نیمکره غربی، چین، رقابت فناورانه و تابآوری اقتصاد جهانی ـ بهشدت تضعیف خواهد شد. از این رو، حمله به ایران یک عقبگرد راهبردی هم برای منطقه و هم برای آمریکا بود.
مسیر دستیابی به ثبات
تا زمانی که تلآویو به دنبال استراتژی «اسرائیل بزرگ» است و تا زمانی که تقابل نظامی آمریکا و اسرائیل با ایران ادامه دارد، امید چندانی به صلح پایدار وجود نخواهد داشت. بیاعتمادی منطقهای میان ایران و همسایگانش همچنان بالاست و معماری ژئوپلیتیک آسیای غربی شکننده است.
صلح و ثبات به چند گام وابسته است:
نخست، آمریکا باید از حمایت صرفاً لفظی عبور کرده و به اجرای فعال قطعنامههای سازمان ملل درباره تشکیل دولت فلسطین بپردازد. بدون حل مناقشه هشتاد ساله اسرائیل و فلسطین، هیچ چارچوب منطقهای پایداری نخواهد داشت.
دوم، در ژوئن ۲۰۲۵ ایران تهدید کرد که در صورت حمله دوباره، «اسرائیل را از صفحه روزگار محو خواهد کرد». در اکتبر ۲۰۲۵ نیز مقامهای اسرائیلی تهدید کردند که ایران و لبنان را «از صفحه روزگار محو خواهند کرد». آمریکا و چین، با توجه به نفوذشان، بهطور منحصربهفردی در موقعیتی هستند که میان اسرائیل و ایران میانجیگری کنند تا از تشدید بیشتر نظامی جلوگیری شود ـ و باید چنین کنند.
سوم، هشت کشورِ حاشیه خلیج فارس باید به سوی ایجاد یک "نظام همکاری و امنیت جمعی منطقهای" گام بردارند؛ نظامی که اتکا به قدرتهای خارجی را کاهش دهد و گفتوگوو همکاری قابل پیشبینی و نهادمند ایجاد کند.
چهارم، "سازمان همکاری اقتصادی" اکو دراوراسیا باید فراتر از عرصه اقتصادی حرکت کرده و کشورهای عضو آن شامل ترکیه، ایران، پاکستان و کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز باید علاوه بر همکاریهای اقتصادی، به سوی سازوکارهای سیاسی و امنیتی جمعی پیش بروند.
پنجم، و در نهایت، واشنگتن و تهران باید از "دیپلماسی منجمد" عبور کرده و به مذاکراتی تازه روی آورند. این امر میتواند به دستیابی به یک توافق هستهای پایدار کمک کند و همزمان همکاری در حوزه های منافع مشترک" را در بر گیرد و به اختلافاتی بپردازد که دههها خصومت را تغذیه کردهاند.
سال گذشته خطرات سیاستهایی همچون: "یکجانبه گرایی آمریکا"، "راهبردهای منطقهایِ نظامیمحور" و "پروژههای ایدئولوژیک حداکثری"، را آشکار کرده است. تنها با اجرای قطعنامههای سازمان ملل، ایجاد سازوکارهای امنیتی منطقهای و پیگیری گفتوگوی جامع آمریکا و ایران میتوان به خاورمیانه کمک کرد تا از چرخه درگیری رهایی یابد. در غیر این صورت، سال ۲۰۲۶ ممکن است بیثباتی عمیقتری به همراه آورد ـ با هزینهای سنگین برای هم منطقه و هم آمریکا.
فعلاً فشار نخور برا پوستت مضرّه🤣🤣🤣🤣🤣