روزنامه هم میهن:
تندروها، سالها با تضعیف دیپلماسی، کشور را به این روز انداختند/ بعید است که این حد دوری از عقلانیت و درک نادرست از قدرت ملی را بتوان هضم و وجودش را توجیه کرد/ چارهای نیست جز اینکه به تئوری توطئه پناه ببریم
یکی از متنفذین جناح تندرو در تعریض به مذاکرات وزارت امورخارجه با طرفهای اروپایی گفته است که: «ضعف، جنگ میآورد و تنها قدرت است که مانع جنگ میشود. دیپلماسی باید حامی سرمایههای ملی باشد، نه ابزار کاهش آن.الان سه دولت اروپایی باید خودشان را به ما اثبات کنند، نه ما؛ زیرا آنها حمله به ما را تأیید کردند.»

روزنامه هم میهن نوشت: این گزاره که «ضعف جنگ میآورد»، در عین رواج و درستی بسیار ناقص و فریبنده است.
باید پاسخ داد که جنگ اخیر محصول چه بود؟ ضعف ایران یا ضعف طرف مقابل؟ بهعلاوه، مولفههای ضعف و قدرت چیست؟آیا فقط تسلیحات و نیروی نظامی است یا ابعاد سیاسی و اقتصادی و فنآوری و اطلاعاتی و رسانهای و درک و فهم ما از واقعیت را هم شامل میشود؟ آیا گوینده این سخنان میتواند وضعیت ایران را از این وجوه نیز ارزیابی و با طرف مقابل مقایسه کند؟
در واقع، ضعف بهتنهایی نیست که منشأ جنگ میشود. بلکه ترکیب آن با اهداف ناسازگار با قدرت است که موجب جنگ میشود. اکنون میان اغلب کشورها عدم توازن شدید قدرت وجود دارد؛ ولی لزوماً میان آنها جنگ هم نمیشود، زیرا اهداف خود را نسبت به یکدیگر متوازن و معقول کردهاند.
جامعهای که یکی از ضعیفترین نظامهای رسانهای را دارد و همیشه هم از این وضعیت مینالد و غُر میزند؛ درعینحال، در بحبوحه شرایط جنگی که وضعیت اغلب مسائل نامتعین است، دنبال محدودیت بیشتر رسانه میرود و مردم را به خود خشمگین میکند و معلوم است که درک درستی از واقعیت صحنه ندارد.
اگر معتقد باشیم که قدرت و فقط قدرت مانع جنگ است، پس به دشمنان خود هم پیام دادهایم که ما فقط با ابزار قدرت حرف میزنیم و نتیجه منطقی این میشود که آنان هم فقط با قدرت سخن بگویند و رفتار کنند. دراینصورت، ادعای اینکه اروپاییها باید خود را به ما اثبات کنند از کدام بخش قدرت استنتاج میشود؟
این حرف که آنان حمله به ما را تأیید کردند، مبنایی منطقی دارد. درحالیکه بر مبنای دیپلماسی بهمثابه قدرت، اساساً این پرسش بیمعنی است؛ زیرا کسی که قدرت دارد، لزومی نمیبیند که در برابر اعمالش پاسخگو باشد.
از سوی دیگر، این غلط است که بگوییم دیپلماسی باید حامی سرمایههای ملی باشد. چون دیپلماسی نیز جزئی از این سرمایه ملی است و نگاه به آن نباید مثل نگاه به فرزند شوهر باشد. این نگاه ریشه همه بحرانهای ایران در سیاست خارجی است.
نگاهی که گمان میکند دیپلماسی باید در خدمت میدان و دست به سینه آن بایستد. درحالیکه اینها در طول هم نیستند؛ بلکه همه آنها در کنار و در عرض یکدیگرند و با اقتصاد و رسانه و سیاست داخلی و فرهنگ، همگی اجزای همسنگ و برابر یک پدیده به نام حاکمیت و قدرت ملی را تشکیل میدهند.
مهمترین رکن قدرت، عقلانیت و در کنار آن مسئولیتپذیری است. این عقلانیت است که موجب درک درست از کیفیت مولفههای قدرت میشود و مسئولیتپذیری نیز موجب نحوه کاربرد اخلاقی اجزای قدرت میشود.
اکنون ببینیم درک و عقلانیت این شخص از دیپلماسی چیست؛ آنجا که میگوید: «اگر دشمن میگوید نباید غنیسازی ۳درصدی داشته باشید، باید آن را به ۲۰درصد و سانتریفیوژها را به ۱۹هزار عدد برسانیم.»
کسی نیست به این افراد بگوید پس برای چه میروند گفتوگو میکنند؟ در خانه بنشینید و به غنیسازی خود بپردازید. چند سال با همین افکار جامعه را معطل گفتوگوهای بیحاصل خود کردید. ولی این را هم پاسخ دهید که چرا آتشبس را پذیرفتید و چرا اساساً در جنگ پیشدستی نمیکنید؟
ظاهراً بعید است که این حد دوری از عقلانیت و درک نادرست از قدرت ملی را بتوان هضم و وجودش را توجیه کرد؛ بنابراین، چارهای نیست جز اینکه به تئوری توطئه پناه ببریم.
مغزهای زنگ زده.....
کسانی که یک عمر خود را به خواب زدهاند.
آیا خوارج خدای محمد را پرستش نمیکردند. آن زمان وامصیبتا وااسلاما سر نمیدادند ....
یادمان نرفته همین افراد یه زمانی شعارشان این بود که مخالف هاشمی دشمن پیغمبر است ..ببینید خوارج دوران چگونه رنگ عوض میکنند