هیچکس او را ندید وقتی همه فرار کردند او قهرمانانه ایستاد / فیلم حسن رنجبر اولین آتش نشان در کانون انفجار بندرعباس ! / دخترکش چشم انتظار باباست!

در روزی که انفجار مهیب بندر شهید رجایی آسمان بندرعباس را به آتش کشید و همه در تلاش برای فرار از مرگ بودند، مردی از جان گذشت تا جان‌ها را نجات دهد. حسن رنجبر، سوپروایزر ایمنی، با یک کپسول آتش‌نشانی به دل حادثه دوید و در همان‌جا، در میان شعله‌ها، قهرمان شد. او رفت تا فاجعه خاموش شود... و خودش خاموش شد.

هیچکس او را ندید وقتی همه فرار کردند او قهرمانانه ایستاد / فیلم حسن رنجبر اولین آتش نشان در کانون انفجار بندرعباس ! / دخترکش چشم انتظار باباست!

قهرمانی که در دل آتش ماند؛ حسن رنجبر، نامی که بندرعباس فراموش نخواهد کرد.روز شنبه ششم اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۴، بندر شهید رجایی بندرعباس با انفجاری مهیب لرزید؛ انفجاری چنان سهمگین که نه‌تنها اسکله را، بلکه قلب یک ملت را سوزاند. آسمان بندر از دود و آتش سیاه شد، شعله‌ها به هوا برخاستند، و صدای انفجار چون رعدی خشمگین، آرامش شهر را در هم کوبید. تصویر مهیب شعله‌هایی که از کانتینرها زبانه می‌کشیدند، انگار سکانسی از یک فیلم آخرالزمانی بود. بندر می‌سوخت و مردم می‌دویدند... اما یکی ندوید.

در همان لحظاتی که همه برای نجات خود از صحنه می‌گریختند، او ماند. او ایستاد.او دوید... اما به سمت خطر، نه دور از آن.

نامش حسن رنجبر بود. اهل همین بندر، همین شهر. سوپروایزر ایمنی و آتش‌نشانی بندر شهید رجایی. متولد ۱۳۶۸. تازه سه ماه بود که به‌طور رسمی استخدام شده بود. پدر دختری به نام آیه.

او با یک کپسول آتش‌نشانی، به دل شعله‌ها زد. برای خاموش کردن فاجعه‌ای که بزرگ‌تر از تجهیزات ابتدایی و توان یک انسان تنها بود. اما او نرفت که برگردد؛ او رفت که نجات دهد.

حسن اولین کسی بود که پا به میدان گذاشت. اولین آتش‌نشان، اولین ناجی، و اولین قهرمان. با جانش ایستاد تا جان دیگران نجات پیدا کند. و همان‌جا، در حالی که هنوز کپسول خاموش‌کننده در دست داشت، در میان شعله‌هایی که به آسمان زبانه می‌کشیدند، آسمانی شد.

امروز، در خانه‌ی کوچکی در بندرعباس، دختری به نام آیه هر روز چشم به در دارد. نه برای بازگشت پدر، بلکه برای زنده نگه داشتن نامی که دیگر خاموش نمی‌شود.

نام پدری که قهرمان بود.

منبع: رکنا
شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

نظرات شما - 2
  • ناشناس

    خدا لعنت کنه مسبب این حادثه ها رو تا کی قراره ظلم به مردم بشه.

  • ناشناس

    اشک از چشمانم جاری شد و نوای عمه بابایم کجاست در گوشم طنین انداخت...:(...خدا به خانواده ایشان صبر بدهد..روحش شاد و یادش گرامی