چندشغلهها؛ چهره تازه طبقه متوسط فرسوده/ افزایش هزینهها و رکود دستمزدها، شاغلان را نیازمند شغلهای دوم و سوم کرده است
افزایش مداوم هزینههای زندگی در سالهای اخیر، مرز میان طبقات اجتماعی را به هم ریخته است. دیگر تنها کارگران یا اقشار کمدرآمد نیستند که به دنبال شغل دوم میگردند؛ معلمان، پرستاران، کارمندان اداری، و ... نیز ناچارند ساعتهایی از روز را بیرون از شغل اصلی خود صرف کنند تا دخلشان به خرجشان برسد.

در سالهایی نه چندان دور چرخ اقتصاد خانوادهها تنها به دست یک نفر که سرپرست خانواده بود میچرخید. اما به مرور زمان و بالا رفتن تورم و پایین آمدن ارزش پول ملی دیگر نه تنها یک نفر که حتی تمام اعضای خانواده هم توان به گردش درآوردن چرخ اقتصاد و هزینههای جاری را نداشتند. ادامه این روند باعث بروز پدیدهای به نام «چند شغله» بودن افراد شد.
البته قبل از تمام این اتفاقات استارت چند شغله بودن در بین مسئولان و سیاستمداران زده شد و ماجرا تا جایی پیش رفت که برای جلوگیری از این وضعیت قوانینی هم وضع شد اما پدیدهای که الان در جامعه ما جریان دارد بیش از هر چیز به بحران معیشتی در بین خانوادهها باز میگردد.
اما مرکز آمار ایران در آخرین گزارش خود تعداد شاغلان دو یا چندشغله را در کل کشور ۶۰۴ هزار شاغل اعلام کرده که از این تعداد، ۲۴۸ هزار نفر در مناطق شهری و ۳۵۵ هزار نفر در مناطق روستایی فعالیت میکنند. به عبارتی، در کل کشور معادل ۲.۴ درصد از شاغلان، در مناطق شهری ۱.۳ درصد و در مناطق روستایی کشور ۶.۲ درصد از شاغلین بیش از یک شغل دارند.
اما بر اساس آمارهای غیر رسمی بیش از ۳۵ درصد از شاغلان شهری در ایران دستکم دو منبع درآمد دارند. واقعیتی که در کف جامعه جریان دارد و عموما چندان مورد توجه آمارگیران نهادهای رسمی و دولتی نیست. از طرفی مساله بیکاری تعداد قابل توجهی از جوانان تحصیل کرده مطرح است و از طرف دیگر بسیاری افراد برای اینکه بتوانند هزینههای معیشتی خود و خانوادهشان را تامین کنند مجبورند به بیش از 2 شغل روی بیاورند. این مساله اما بروز و گسترش پدیدهای به نام مشاغل کاذب را نیز در پی داشته است.
«چندشغله بودن» از انتخابی فردی به اجبار اجتماعی تبدیل شده است / افزایش مداوم هزینههای زندگی در سالهای اخیر، مرز میان طبقات اجتماعی را به هم ریخته است
صبح در اداره، عصر در تاکسیهای اینترنتی، شب در کلاس خصوصی یا فروش آنلاین؛ این روایت روزمره بسیاری از ایرانیهاست که به امید جبران دخل و خرج، میان چند شغل در رفتوآمدند. پدیدهای که زمانی نشانه تلاش و پشتکار تلقی میشد، امروز نشانه فشار اقتصادی و ناتوانی ساختار معیشتی کشور است. در شرایطی که تورم مزمن، رکود بازار و ثابت ماندن دستمزدها زندگی اقشار مختلف را دشوار کرده، «چندشغله بودن» از انتخابی فردی به اجبار اجتماعی تبدیل شده است.
لیلا صادقی، جامعهشناس و پژوهشگر اجتماعی با بیان این مطلب گفت: افزایش مداوم هزینههای زندگی در سالهای اخیر، مرز میان طبقات اجتماعی را به هم ریخته است. دیگر تنها کارگران یا اقشار کمدرآمد نیستند که به دنبال شغل دوم میگردند؛ معلمان، پرستاران، کارمندان اداری، و حتی برخی از مدیران میانی نیز ناچارند ساعتهایی از روز را بیرون از شغل اصلی خود صرف کنند تا دخلشان به خرجشان برسد.
او میافزاید: چندشغله بودن دیگر یک انتخاب نیست، بلکه نتیجه مستقیم ناترازی میان درآمد و هزینه در جامعه است. در اقتصادی که نرخ تورم چند برابر نرخ افزایش حقوق است، مردم برای حفظ حداقل سطح رفاه خود مجبورند زمان استراحت و زندگی شخصیشان را فدای کار کنند. این وضعیت نه فقط بر سلامت جسمی و روانی افراد اثر میگذارد، بلکه ساختار خانواده را نیز تحت فشار قرار داده است.
فشار اقتصادی، کار را از معنای انسانی و خلاقانهاش تهی کرده است
این پژوهشگر اجتماعی اظهار میدارد: کار دیگر ابزاری برای رشد یا احساس مفید بودن نیست؛ به امری اضطراری تبدیل شده که تنها هدفش زنده ماندن است. نتیجه این روند، جامعهای خسته، بیانرژی و بیانگیزه است که امید اجتماعی در آن رو به کاهش میرود.
تضاد طبقاتی و بحران بهرهوری
از سوی دیگر تحلیلگران اقتصادی بر این باورند که پیامد چندشغله بودن تنها در سطح فردی باقی نمیماند. کاهش بهرهوری نیروی کار، افت کیفیت خدمات عمومی و گسترش نارضایتی اجتماعی، از تبعات مستقیم این پدیدهاند. کارمندی که پس از هشت ساعت کار رسمی به شغل دوم میرود، طبیعی است که تمرکز، دقت و انگیزهی کافی برای انجام وظایف اصلی خود را از دست بدهد.
صادقی با اشاره به این موضوع اظهار میدارد: در کنار این بحرانها، شکاف طبقاتی نیز عمیقتر میشود؛ طبقات برخوردار که نیازی به کار دوم ندارند، فرصت رشد فرهنگی و اجتماعی بیشتری مییابند، در حالی که طبقات پایینتر در چرخهی بیپایان کار و اضطراب، فرسودهتر میشوند.
جامعهای که در آن مردم برای زنده ماندن چند کار انجام میدهند، در حقیقت دیگر فرصت زندگی کردن ندارد
او در ادامه میگوید: جامعهای که در آن مردم برای زنده ماندن چند کار انجام میدهند، در حقیقت دیگر فرصت زندگی کردن ندارد. پدیده چندشغله بودن، صرفاً مسألهای اقتصادی نیست؛ نشانهای از بحران عدالت اجتماعی و ناکارآمدی نظام دستمزدی در برابر تورم فزاینده است. تا زمانی که سیاستهای حمایتی واقعی، بیمههای اجتماعی کارآمد و برنامههای بازتوزیع عادلانه درآمد در دستور کار قرار نگیرد، جامعه همچنان به سمت فرسودگی پیش خواهد رفت.
چندشغله بودن چرخهای از بیاعتمادی و ناکارآمدی را ایجاد میکند
این پژوهشگر در پایان تاکید میکند: پدیده چند شغله بودن، تصویری روشن از بحران اقتصادی و معیشتی، نابرابری و ضعف ساختار مدیریتی در کشور است. به این ترتیب تا زمانی که شرایط اقتصادی بهبود پیدا نکند، نظام پرداختها اصلاح نشود و معیشت همچنان یکی از اصلیترین دغدغههای افراد جامعه باشد این چرخه ادامه خواهد یافت.
پاره شدیم