به بهانه آغاز فعالیت ساواک در فروردین ماه ۱۳۳۶ / مشتِ سر سپرده آهنین

پس از تاسیس ساواک نیز «سیا» نقش فراوانی در سازماندهی و آموزش نیرو‌های این سازمان داشت.

به بهانه آغاز فعالیت ساواک در فروردین ماه ۱۳۳۶ / مشتِ سر سپرده آهنین

پس از جنگ جهانی دوم و خلع رضا پهلوی از سلطنت، فرزندش محمدرضا پهلوی اداره کشور را به دست گرفت، اما شاه ۲۲ ساله هیچ قدرت واقعی‌ای در اداره کشور نداشت؛ ایران از جنوب در اشغال انگلستان و از شمال تحت کنترل شوروی بود. تقریبا در سرتاسر دهه ۲۰ شمسی قدرت شاه در کشور حداقلی بود و این قدرت‌های استعماری بودند که زمام امور را در دست داشتند.

به بهانه آغاز فعالیت ساواک در فروردین ماه ۱۳۳۶ / مشتِ سر سپرده آهنین

قدرت‌نمایی انگلیس در صنعت نفت و نفوذ کمونیسم در احزاب و مطبوعات، نمونه‌هایی از حضور پررنگ بیگانگان بود. در پایان دهه ۲۰ شاه درصدد برآمد تا قدرت را با حمایت ارتشی بازپس گیرد که به برکت کمک‌های مالی آمریکا در حال تجدید سازمان و تقویت خود بود. با اینکه مجموعه مردم ایران شیوه حکومتی رضاشاه را قبول نداشتند، شاه جوان خود را تا آن اندازه قوی می‌دید که جای پای پدرش بگذارد. در سال ۱۳۲۷ شاه مجلس موسسانی را به‌منظور توسعه اختیاراتش بنا گذاشت. از طرفی به‌موجب اصلاحیه قانون اساسی مجلس سنا ایجاد شد که نصف نمایندگانش را شاه منصوب می‌کرد. در همان حال مجلس شورای ملی بودجه ارتش را افزایش داد و مخصوصا قانونی را تصویب کرد که هرگونه تبلیغات به‌منظور ایجاد اختلال در نظم عمومی را ممنوع می‌ساخت.

اما در ۱۳۲۹ مصدق که هنوز در تبعید به سر می‌برد در راس جمعیتی انبوه در تهران در برابر کاخ سلطنتی خواستار برگزاری انتخابات آزاد شد. شاه که این تظاهرات را پیش‌بینی نکرده بود، در برابر این حق‌طلبی‌ها خود را خلع سلاح یافت و با خشمی در دل اجازه انتخابات آزاد را داد. بعد از این ماجرا و جدی شدن نهضت ملی شدن صنعت نفت و شدت گرفتن اعتراضات مردم بر ضد سلطنت محمدرضا تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ قدرت شاه به نحوی مضاعف رو به افول گذاشت. با وجود حمایت ارتش از شاه و فساد بالقوه موجود در ارکان نظام شاهنشاهی، قیام ملی مردم محمدرضا را به حاشیه راند و امید برای اصلاح نظام سیاسی را در دل مردم زنده کرد. به هر حال این قیام ملی با کارشکنی برخی عناصر و اشتباهات رهبران آن به ثمر نرسید و با چنان شکستی مواجه شد که تا دو دهه بعد از این شکست، شاه به‌عنوان شخص اول مملکت، به قدرت بلامنازع در سیستم سیاسی کشور تبدیل شد.

به هر حال کودتای ۲۸ مرداد به روزگار آزادی سیاسی در ایران خاتمه داد. در اواخر سال ۱۳۳۲ مقتدرترین فرد بعد از شاه، تیمور بختیار بود. او تحصیلکرده دانشگاه نظامی سن-سیر فرانسه بود. شاه که پس از کودتا به مردانی قابل اعتماد و بی‌پروا نیاز داشت او را به سمت فرماندار نظامی تهران برگزید. در سال‌های بعد از سقوط نهضت ملی، ایران در حکومت نظامی به سر می‌برد و هر حرکتی اعتراضی محکوم به سرکوب بود. سرتیپ تیمور بختیار مسئول سرکوبی اعتراض‌ها و ایجاد رعب و وحشت در دل مخالفان شاه بود. در این دوره بیش از ۲۰ هزار زندانی در زندان‌های رژیم محبوس و در بسیاری از سلول‌ها روی هم تلنبار بودند و بدون زیرانداز و روانداز می‌خوابیدند. در واقع نطفه سازمان اطلاعات و امنیت کشور در همین سال‌های استبداد و اختناق بعد از کودتا بسته شد و این غده سرطانی به سرعت رشد کرد و سرانجام به سازمان مخوفی تبدیل شد که در وجود اکثر کارکنان آن از انسانیت خبری نبود.

بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، مستشاران آمریکایی در سرویس‌های امنیتی ایران کار می‌کردند. آن‌ها تصمیم گرفتند ادارات مختلف امنیتی را در یک سازمان واحد جمع کنند که وظیفه‌اش اساسا فعالیت ضدجاسوسی در جهت اتحاد جماهیر شوروی باشد. آمریکایی‌ها میان تهدید شوروی و خطر کمونیسم داخلی تفاوتی نمی‌دیدند، بنابراین به جای ایجاد دو سازمان مستقل برای مقابله با این دو خطر، هر دو وظیفه را به یک سازمان واحد محول کردند. وظیفه اول ساواک گرد‌آوری اطلاعات برای امنیت کشور و وظیفه دوم آن تعقیب عملیات جاسوسی از هر نوع آن بود. علاوه‌بر این ساواک وظیفه اداره اطلاعات عمومی را نیز برعهده داشت.

تا قبل از کودتای ۲۸ مرداد تامین امنیت ملی در درجه اول برعهده دستگاه ضداطلاعات ارتش بود. این وظیفه بعد از تشکیل فرمانداری نظامی تهران به این تشکیلات واگذار شد. فرمانداری نظامی درواقع صورت تقویت‌شده رکن دوم ارتش و ریاست آن هم برعهده تیمور بختیار بود. فرمانداری نظامی تا زمان تاسیس ساواک سخت‌ترین شکنجه‌ها را علیه مخالفان حکومت به کار گرفت. البته این شدت عمل فرمانداری نظامی مورد حمایت آمریکایی‌ها بود، همان‌طور که تاسیس و جهت‌دهی سازمان‌های امنیتی در ایران توسط آمریکایی‌ها صورت گرفت. ویلیام سولیوان، آخرین سفیر آمریکا در ایران درباره نقش آمریکا در تاسیس ساواک گفته است: «در سال ۱۹۵۷ سازمان سیا طرح و چارچوب تشکیلاتی یک سازمان جدید اطلاعاتی را به شاه داد و خود در تاسیس و سازمان دادن به آن مشارکت کرد. این تشکیلات که به نام سازمان اطلاعات و امنیت کشور نامیده می‌شد به‌زودی به نام مخفف آن یعنی ساواک شهرت یافت.» آمریکا برای اینکه از رقابت اطلاعاتی با شوروی عقب نیفتد، درصدد تاسیس یک سازمان جاسوسی قدرتمند و وابسته به خود در منطقه بر آمد و برای همین پس از کودتای ۲۸ مرداد به‌سرعت تلاش کرد با وابستگی هرچه بیشتر حکومت پهلوی به خود، احساس نیاز به چنین سازمانی را در مقامات ایرانی نیز ایجاد کند.

پس از تاسیس ساواک نیز «سیا» نقش فراوانی در سازماندهی و آموزش نیرو‌های این سازمان داشت. در اولین فرصت، کارشناسان و آموزشگران سیا به ایران آمدند و در مسائل مختلف اطلاعاتی و امنیتی به تربیت نیرو‌های ساواک پرداختند. در میان آموزش‌های سیا، چگونگی برخورد اطلاعاتی- امنیتی با کا‌گ‌ب (سازمان اطلاعاتی و امنیتی شوروی) و نیرو‌های پیدا و پنهان آن در ایران اهمیت بیشتری داشت. این آموزش‌ها محدود به ایران نشد و بار‌ها نیرو‌های ساواک برای آموزش به آمریکا اعزام شدند تا در پایگاه‌های مجهز آن سازمان با روش‌های پیشرفته اطلاعاتی- جاسوسی و عملیاتی آشنا شوند.

به موجب قانون ساواک مستقیم به نخست‌وزیر وابسته بود و رئیس آن باید به نخست‌وزیر حساب پس می‌داد، اما در عمل به دلیل کمرنگ شدن تدریجی اهمیت نخست‌وزیر در سال‌های پس از کودتا، به‌خصوص در سال‌های دهه ۵۰ رئیس ساواک بی‌واسطه با شاه تماس می‌گرفت، زیرا ساواک نه در فعالیت‌هایش آزاد بود و نه در جزئیات تصمیم‌هایی که می‌گرفت. در خارج از سازمان هم اداره ویژه که حسین فردوست در راس آن قرار داشت اطلاعات را پیش از دادن به شاه رده‌بندی می‌کرد. علاوه‌بر این او موظف بود روسای ساواک را هم زیرنظر بگیرد. این ماشین دیوانسالاری نخست‌وزیر را از مدار خارج و ایجاب می‌کرد که رئیس ساواک و شاه هفته‌ای دوبار جلسه داشته باشند.

از فروردین ۱۳۳۶ تا ۱۳۵۷ چهار نفر که همه افسران ارشد بودند در راس ساواک قرار گرفتند؛ تیمور بختیار، حسن پاکروان، نعمت‌الله نصیری و ناصر مقدم. طبیعی بود که تیمور بختیار فرمانده حکومت نظامی سال‌های پس از کودتا و فرماندار نظامی تهران اولین رئیس ساواک باشد. او تا سال ۱۳۴۰ در این سمت باقی ماند، اما در آن سال به دلیل نارضایتی شاه از سمت خود عزل و به اروپا تبعید شد.

پس از برکناری بختیار، ریاست ساواک برعهده سرلشکر حسن پاکروان قرار گرفت و حسین فردوست با عنوان قائم‌مقام ساواک وارد آن سازمان شد. در این دوره ماموران ساواک توسط یکی از استادان «موساد»، تحت آموزش «بازجویی» قرار گرفتند. حاصل برگزاری این دوره آموزش تربیت تعدادی بازجوی متخصص بود. اما متخصص شدن ایشان در امر بازجویی، به معنی حذف شکنجه در بازجویی‌ها نبود. نه‌تن‌ها نمونه‌های زیادی از اعمال شکنجه‌های جسمانی از این دوره در دست است، بلکه شکنجه روحی نیز به شکنجه‌های قبلی اضافه شد. موساد در حقیقت از طریق این آموزش استفاده از جنبه‌های روانشناختی برای تضعیف روحی و در هم شکستن مقاومت متهمان را به ماموران ساواک منتقل کرد. منزوی کردن، تحمیل زندان انفرادی، منتظر گذاشتن متهمان در اتاق بازجویی، طرح پرسش‌های مکرر و بستن چشم‌ها از جمله روش‌های جدیدی بود که ماموران ساواک از آموزش‌های موساد آموخته بودند. علاوه‌بر آن، پاکروان خود توسط آمریکایی‌ها به‌عنوان متخصص جنگ‌های روانی تربیت یافته بود. به همین خاطر استفاده از فشار روانی بر متهمان در دوره ریاست او به‌عنوان یک روش جدید به کار گرفته شد.

یکی از دلایل تشکیل ساواک، بدنامی فرمانداری نظامی تهران در به‌کارگیری روش‌های خشن علیه متهمان بود، اما با ورود پرسنل فرمانداری نظامی به ساواک، خشونت و شکنجه‌های رایج در فرمانداری نظامی در ساواک تداوم پیدا کرد. استفاده از خشونت در این سازمان به‌تدریج به یک رفتار پذیرفته‌شده تبدیل شد. حسین فردوست، رفیق و همراه محمدرضا پهلوی مسئولیت شکنجه‌های وحشیانه ساواک را متوجه تیمور بختیار و مصطفی امجدی می‌داند. اشاره فردوست به عدم مخالفت شاه با شکنجه متهمان گویای این واقعیت است که شاه از اعمال شکنجه‌ها بی‌اطلاع نبوده است. (حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ص. ۴۵۰)

سهم ساواک از بودجه

پس از کودتای ۲۸ مرداد، شاه که اکنون مست از قدرت بود، تصور می‌کرد که درآمد‌های نفتی هم می‌تواند رشد اقتصادی کشور را تامین کند و هم برنامه تسلیحاتی‌ای را که شاه در رویایش به سر می‌برد، پیش ببرد، اما این محاسبه اشتباه از آب در آمد. با وجود افزایش درآمد نفتی که از ۳۴ میلیون دلار سال ۱۳۳۳ به ۴۳۷ میلیون دلار در سال ۱۳۴۰ رسید، اما بدهی‌های خارجی کشور افزایش یافت. کسری بودجه سال به سال رو به افزایش بود و خشکسالی در سال‌های پایانی دهه ۳۰ وضع اقتصادی را وخیم‌تر کرد. با این حال بودجه نهاد‌های نظامی و امنیتی از جمله ساواک رو به افزایش گذاشت. تیمور بختیار در ساواک دایره‌ای برای مراقبت و کنترل مخالفان مقیم خارج ایجاد کرده بود، زیرا ایران پس از جنگ جهانی دوم دانشجویان بسیاری را به خارج اعزام کرد، به‌طوری که در دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ ده‌ها‌هزار دانشجوی ایرانی با هزینه دولت در اروپا و آمریکا مشغول به تحصیل بودند و بسیاری از آن‌ها همزمان فعالیت سیاسی علیه حکومت نیز انجام می‌دادند. در مصاحبه‌ای با مجله اشپیگل، تیمور بختیار اظهار کرده بود که ساواک بودجه پنج‌میلیون مارکی برای کنترل فعالیت دانشجویان مقیم خارج در اختیار دارد. اولین بودجه رسمی ساواک دو میلیون و ۷۰۰ هزار تومان بود. این مبلغ در مقایسه با هزینه‌های نظامی همان ایام که بالغ بر ۴۰۰ میلیون تومان بود بسیار ناچیز به نظر می‌رسد؛ بنابراین مفهوم این مبلغ ناچیز با توجه به گستره فعالیت‌های ساواک و دستگاه عریض و طویل آن این است که بخش اعظم بودجه ساواک از محل اعتبارات سری شاهنشاهی پهلوی تامین می‌شد. به تناسب افزایش ثروت کشور بودجه ساواک نیز به‌عنوان چشم و گوش شاه افزایش می‌یافت. در سال ۱۳۵۱ بودجه رسمی ساواک ۲۵۰ میلیون دلار بود و در سال ۱۳۵۲، ۳۱۰ میلیون دلار یعنی ۲۲ درصد افزایش در یک سال.

ساواک پس از بختیار

پس از عزل تیمور بختیار، حسن پاکروان به ریاست ساواک منصوب شد. او از لحاظ شخصیتی نقطه مقابل رئیس پیشین ساواک بود. هرچه بختیار خشن، جاه‌طلب و اهل عمل بود، پاکروان مردی مودب و مطلع از وضع دنیا بود و بیشتر از اینکه یک نظامی باشد، شخصیتی سیاسی داشت. او که از رکن دوم ارتش به ساواک رفته بود از معدود افراد واجد صلاحیت در امر اطلاعات بود.

سرلشکر پاکروان طی چهار سالی که در راس ساواک بود با بحرانی حاد نظیر آنچه بختیار با کشف شبکه توده تجربه کرد مواجه شد و آن قیام ۱۳۴۲ بود. پس از دستگیری امام خمینی در خرداد ۱۳۴۲، حسن پاکروان نزد شاه رفت و از او خواست امام را آزاد کند. پاکروان شاه را که از او گزارشی درباره چگونگی اوضاع خواسته بود، موکدا از هر اقدام خشونت‌آمیزی بر حذر می‌دارد. او شاه را متقاعد کرد که از اغماض فایده بیشتری نصیب او خواهد شد، هم خشم روحانیون فرو خواهد نشست و هم آرامش به کشور باز خواهد گشت. به واسطه پادرمیانی پاکروان، امام سه ماه پس از دستگیری‌اش آزاد می‌شود. ساواک از قول ایشان متنی را در مطبوعات منتشر کرد که تصمیم دارد از این به بعد در سیاست دخالت نکرده و ضد نظم موجود اقدامی نکند. البته جعلی بودن چنین بیانیه‌ای جای تردید نیست. در همین ایام بود که ساواک برای بی‌حیثیت کردن چهره‌های مبارز از قول آنان بیانیه‌های جعلی منتشر می‌کرد. در این فقره هم گواه این ادعا خود امام بود که به محض آزاد شدن مبارزه با حکومت پهلوی را از سر گرفت.

به هر حال از شرایط و قرائن چنین پیداست که پاکروان اصولا اهل خشونت نبود و بیشتر به راه‌حل‌های سیاسی علاقه نشان می‌داد. به گفته برخی منابع، او برای اصلاح راه و رسمی که بختیار بنیان گذاشته بود شخصا به بازدید زندان و بازداشتگاه‌ها می‌رفت. این تغییر رفتار به‌مرور در همه سطوح ساواک مشاهده می‌شد. البته مطالب مذکور به این معنی نیست که سال‌های ریاست پاکروان در ساواک سال‌هایی افسانه‌ای بود و ایران در آرامش کامل به سر می‌برد. سرکوب همچنان سر جا بود و آزادی‌بیان محدود و فعالیت‌های مخالف رژیم هم مقدور نبود. تنها تغییر رویکردی در ساواک ایجاد شده بود و بدرفتاری با زندانیان از حد کتک زدن معمولی فراتر نمی‌رفت.

تفاوت دیگر پاکروان با بختیار وفاداری بی‌دریغ او نسبت به شاه بود. اما نرم‌خویی او باعث شد پس از سوءقصد به جان شاه در سال ۱۳۴۴، او از سمت ریاست ساواک عزل شود. پس از عزل او از ریاست ساواک شاه مردی را می‌خواست که مشت آهنین بختیار و سرسپردگی پاکروان را یکجا داشته باشد و شاه این را در وجود نعمت‌الله نصیری یافت.

نصیری و امپراتوری ساواک

نعمت‌الله نصیری خشن، بی‌سواد و متحجر، آیینه تمام‌نمای یک ساواکی بود. او تنها یک حسن داشت که همین یک حسن تمام معایبش را در نظر شاه می‌پوشاند. او به شاه وفادار بود و تا دم مرگ هم وفادار ماند و همین برای شاه کافی بود. نصیری سال ۱۳۴۲ فرماندار نظامی تهران شد و پس از عزل پاکروان به ریاست ساواک منصوب شد. ساواک نصیری، دولتی در دولت بود. از لحاظ قانونی ساواک زیرنظر نخست‌وزیر و جزئی از دولت بود. اما از برکت جنون پنهانکاری و شخصیت‌پرستی افراطی که از ویژگی‌های رژیم شاه بعد از ۱۳۴۲ بود، ساواک به استقلال کاملی دست یافته بود. نصیری خشن و مخلص، نمی‌توانست و نمی‌خواست مانعی بر سر راه اراده شاه باشد. او به این سمت گمارده شده بود تا ایران را طبق آرزو‌های شاه بسازد. پس تصمیم گرفت که هیچ‌عرصه‌ای از حوزه نظارت ساواک خارج نباشد.

از سال ۱۳۴۴ و پس از روی کار آمدن نصیری به‌عنوان رئیس ساواک، بر شدت شکنجه‌ها افزوده شد. تهدید بستگان از جمله روش‌های شکنجه در این دوران به شمار می‌رفت. گاهی یکی از بستگان نزدیک متهم را هنگام بازجویی حاضر می‌کردند و بازجو تهدید می‌کرد که اگر متهم اقرار نکند، فرد مورد نظر را تحت آزار قرار خواهند داد.

به دنبال گسترش اعتصابات و تظاهرات دانشجویان در سال‌های ۴۷ تا ۴۹، ناصر مقدم، مدیرکل وقت اداره کل سوم ساواک برای پیشگیری از تظاهرات دانشجویان در سال تحصیلی ۵۰-۴۹، دستور داد کمیته‌ای متشکل از ماموران و بازجویان اداره کل سوم ساواک در محل زندان اوین تشکیل شود. پیش از تشکیل این کمیته، تعدادی از کارکنان ساواک که در زندان قزل‌قلعه مستقر بودند، دانشجویان مشکوک به فعالیت‌های سیاسی را دستگیر می‌کردند. در بازجویی از دانشجویان بازداشت‌شده، آن‌ها را با استفاده از کابل سیمی شکنجه می‌کردند.

کثرت بازداشت‌شدگان به‌حدی بود که در زندان اوین سلول‌های جدیدی برای جا دادن آن‌ها ساخته شد.

در مقابل فشاری که ساواک بر دستگیرشدگان وارد می‌کرد، عناصر باقیمانده گروه‌های مذکور حمله به اماکن دولتی، ترور مقامات و ربودن بستگان مقامات حکومتی را در دستور کار خود قرار دادند. حکومت پهلوی برای مقابله با این‌گونه برنامه‌ها درصدد ایجاد هماهنگی بین شهربانی و ساواک برآمد که این امر نهایتا منجر به شکل‌گیری کمیته مشترک ضدخرابکاری شد. یکی از ارکان این کمیته اتاق «تمشیت» بود. در اتاق تمشیت پیش از هر کاری دست و پای متهم را می‌بستند. بازجو در کنار متهم قرار می‌گرفت و شروع به طرح سوالات خود می‌کرد و چنانچه متهم پاسخ نمی‌داد یا پاسخ‌هایش بازجو را قانع نمی‌کرد، با اشاره او شکنجه متهم آغاز می‌شد. در بسیاری از موارد، بازجو نیز همراه شکنجه‌گر به ضرب و شتم و شکنجه متهم می‌پرداخت. در مورد برخی متهمان، کار بازجویی به صورت تیمی انجام می‌شد و چند نفر بازجو و شکنجه‌گر، کار بازجویی و شکنجه را انجام می‌دادند. استفاده از شوک‌الکتریکی، استعمال بطری و تخم‌مرغ، سوزاندن قسمت‌های مختلف بدن، آویزان کردن به مدت طولانی، کشیدن ناخن، فرو کردن سوزن به زیر ناخن و داغ کردن سوزن با شعله فندک، ریختن قطرات آب به‌طور متوالی روی پیشانی متهم، تجاوز جنسی، تهدید به قتل، فحاشی و هتک‌حرمت متهمان در حضور خانواده‌هایشان، از جمله شکنجه‌های رایج در کمیته مشترک ضدخرابکاری بود.

با این اوصاف، رفتار‌های وحشیانه سازمان امنیت حکومت پهلوی با متهمانی که حتی جرم‌هایشان هم قابل اثبات نبود، در سال‌های آخر و با سر کار آمدن دموکرات‌ها در آمریکا، رژیم مجبور به تغییر سیاست‌های خود در حوزه امنیت شد. اظهارنظر‌های صریح جیمی کارتر در انتخابات ۱۳۵۵ درباره مسائل مربوط به حقوق بشر در کشور‌های جهان سوم بر بیم و نگرانی شاه از روش رئیس‌جمهوری احتمالی آمریکا افزود. از این‌رو، واکنش دولت پهلوی به سیاست‌های جدید ایالات متحده با نوعی انفعال و عقب‌نشینی مصلحتی همراه شد. اولین نشانه تغییر در سیاست‌های سرکوبگرانه رژیم، خبر آزادی ۶۶ نفر زندانی «ضدامنیتی» با عفو ملوکانه و به مناسبت پنجاهمین سال شاهنشاهی پهلوی بود. پس از آن نیز به مناسبت سالروز ۲۸مرداد به ناگاه ۳۴۳ زندانی سیاسی مورد عفو قرار گرفتند که این رقم به‌تن‌هایی چندین برابر تمامی زندانیان سیاسی بود که در طول ۳۶سال حکومت شاه از زندان آزاد شده بودند. دو ماه پس از مرداد ۱۳۵۶ به مناسبت ۴ آبان، ۱۳۱ نفر زندانی سیاسی دیگر نیز آزاد شدند. نکته جالب در این بود که به نظر می‌رسید رژیم برای آزادی زندانیان سیاسی با کمبود مناسبت مواجه شده است.

سرانجام سازمان امنیت و اطلاعات رژیم پهلوی

پس از فرار شاه و روی کار آمدن بختیار در دی و بهمن ۱۳۵۷، او در اولین اقدام طرح انحلال ساواک را به مجلس شورای ملی فرستاد و مجلس نیز با آن موافقت کرد. به این ترتیب سازمان اطلاعات و امنیت رژیم پهلوی به صورت قانونی از سیستم سیاسی کشور حذف شد، اما فعالیت‌های این نهاد به شکل غیررسمی تا پیروزی انقلاب ادامه پیدا کرد. به اشاره دولت وقت ادارات و مراکز ساواک در تهران و شهرستان‌ها تعطیل نشد و عناصر ساواکی به فعالیت علیه قیام انقلابی مردم پرداختند. مردم نیز برای نابودی کامل ساواک به مراکز مخفی ساواک در شهر‌های مختلف هجوم بردند و آن‌ها را به تسخیر خود در آوردند. با نابودی پایگاه‌های ساواک گروهی از آنان توسط مردم دستگیر شدند و تعدادی از آن‌ها نیز با اشاره ایالات متحده به کردستان، خوزستان و گلستان رفتند تا با عناصر ضدانقلاب همکاری کنند. یکی از فعالیت‌های مهم ساواک در روز‌های پایانی عمر نظام شاهنشاهی، همکاری آن‌ها با ایالات متحده و ارتش برای اجرای یک کودتا بود؛ کودتایی که قرار بود در ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ انجام شود و هدف اصلی آن دستگیری امام خمینی، اعضای دولت موقت، اعضای شورای انقلاب و سایر مبارزان انقلابی بود.

درنهایت و در جریان پیروزی انقلاب اسلامی تعدادی از عوامل و اعضای ساواک تهران و سایر شهر‌ها در واپسین روز‌های حکومت شاه در درگیری با انقلابیون به قتل رسیدند، گروهی دستگیر و راهی زندان شدند و گروهی نیز به خارج از کشور فرار کردند. با توجه به جنایت‌های خونین ساواک طی دو دهه، مردم انتظار داشتند که اعضای آن به اشد مجازات و در اسرع وقت محاکمه شوند. به همین دلیل دادگاه‌های انقلاب نیز بسیاری از چهره‌های برجسته این سازمان را به تناسب جرائم‌شان مجازات کرد. با این حال به واسطه گستردگی نفوذ ساواک در ادارات و سازمان‌های دولتی، تصفیه کامل نهاد‌ها از این گروه به‌راحتی امکان‌پذیر نبود. همچنین بسیاری از اعضای ساواک پس از پیروزی انقلاب اسلامی به گروه‌های ضد انقلاب پیوستند و در جهت مقابله با انقلاب اسلامی بسیار کوشیدند. ایجاد آشوب و کشتار مستمر در همه مناطق کردستان مانند مهاباد، سنندج و پاوه و ترور شخصیت‌های مبارز از برجسته‌ترین اقدامات آن‌ها بود. اما علی‌رغم همه این توطئه‌ها درنهایت عناصر ساواکی یا دستگیر شدند یا در درگیری‌های مسلحانه به هلاکت رسیدند. البته گروهی از آن‌ها از مرز‌ها خارج شدند و اطلاعات خود را در اختیار رژیم صدام گذاشتند و در سرتاسر جنگ هشت ساله در خدمت استخبارات رژیم بعث بودند.

منبع: باشگاه خبرنگاران

15

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها