خاطرات یک تکفیری فصل اول قسمت ۷/ پایه های اعتقادی عجیب در وهابیت /حکومت ایران طاغوت و کافر است!

ابوبکر می گفت: شیعه و حکومت ایران برای دعوت به عبادت غیر خدا، حکم به غیر قرآن، با تمام ادعایشان طاغوت و کافرند، اخوان‌المسلمین برای اینکه اعتقادی به جهاد ندارند و در کشور‌های خود وارد مجلس و انتخابات می‌شوند کافرند.

خاطرات یک تکفیری فصل اول قسمت ۷/ پایه های اعتقادی عجیب در وهابیت /حکومت ایران طاغوت و کافر است!

با توجه به تفکرات افراطی گروهک تکفیری و نوع نگاه این فرقه به اسلام و تعاریف و تفاسیر متضاد آنها از اسلام و سنت پیامبر (ص) لزوم آشنایی مسلمانان جهان با این نگاه اجتناب ناپذیر است.

روش های جذب تکفیری ها چگونه است؟ چگونه آموزش می دهند؟ به آنان چه می گویند که افرادشان حاضرند برای اهدافشان خود را نیز بکشند؟ در ایران چگونه یارگیری نموده اند؟ آیا خطر تکفیری ها هنوز ایران را تهدید می کند؟ آیا برای جذب به سراغ ما نیز خواهند آمد؟

خبر فوری در نظر دارد تا خاطرات یک تکفیری اهل سنت به لقمان امینی که در خانواده‌ اهل سنت در سنندج که در سال 1365 متولد شده بود و به یک گروهک تکفیری پیوسته بود را برای شما مخاطبین عزیز باز نشر کند.

لقمان امینی بعد از اینکه متوجه می شود نگاه افراطی و برخلاف اسلام در تفکر تکفیری چگونه است برای آگاهی مردم از این تفسیر ضد اسلام خاطرات خود را در قالب یک کتاب با نام خاطرات یک تکفیری به رشته تحریر درآورد تا مردم و خصوصا جوانان با این تفکر آشنا شوند.

خبر فوری طی سلسله مطالبی هر روز قسمتی از کتاب خاطرات یک تکفیری را منتشر می کند.

در فصل اول ، قسمت هفتم کتاب خاطرات یک تکفیری می خوانید:

آنچه گذشت:

پس از آنکه لقمان تحت تاثیر سخنان ماموستای وهابی « یک شه وه» به کلاس های عقیدتی در سنندج رفت در آنجا دوستش امجد را که مغازه خود را به او سپرده بود دید و بسیار متعجب شد، بعد از این قضایا در روز افتتاحیه مسجد، اهالی شهرک وی را به عنوان امام جماعت اولین نماز مسجد موقت جلو انداخته و وی نماز را اقامه کرد، پس از آن خود را به جلسه دوم کلاس رساند و بعد از کلاس با امجد بر سر اینکه می خواهد به سربازی برود و دانشگاه بحث کرد، اما امجد به او گفت اگر بخواهی به سربازی بروی کافر شده ای و لقمان در پاسخ گفت:

ادامه:

گفتم این دیگر از آن حرف‌هاست! چه‌طور سربازی کفره؟ مگر نشنیدی که رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید: «یک شب نگهبانی در راه خدا بهتر از دنیا و هر آنچه در آن است.» یا اینکه می‌فرمایند: «یک شب نگهبانی در راه خدا مانند نماز و روزه است که در هزار شبانه روز انجام می‌شود.»

امجد گفت: «آن برای سربازی است که در حکومت اسلامی نگهبانی بدهد نه حکومت طاغوت، به خدا از چند نفر از ماموستاهای سلفی سؤال کردم همه گفته‌اند سربازی برای حکومت ایران کفره، برای یاد گرفتن همین چیزها است که به این کلاس‌ها آمدیم، جلسه آخر قرار است در مورد طاغوت بحث بشود اگر هم خواستی فردا با هم می‌رویم و ازچند نفر از باسواد‌های سلفی سؤال می‌کنیم.»

آن شب فکر کردن به حرف‌های امجد نگذاشت تا صبح بخوابم و فردا با امجد پیش ناصر پیری که به گفته امجد آدم باسوادی بود، رفتیم و جریان را برایش توضیح دادیم.

ناصر: «اگر حتی نیت سربازی کردن هم کردی استغفار کن که کافر شدی، نیت کفر، کفر محسوب می‌شود.»

گفتم: چرا به چه دلیل؟

ناصر شروع کرد به آوردن دلایل برای اینکه حکومت ایران طاغوت و کافر است و آخر سر هم با آوردن آیه

«وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ»

«کسانی که کافر شده‌اند در راه طاغوت می‌جنگند»

حکم تکفیر تمام کسانی که برای حکومت ایران سربازی می‌کنند، را صادر کرد و من هم که چیزی برای گفتن نداشتم از ترس کافر شدن همان جا استغفار کردم.

ناصر: «حالا چرا سربازی می‌خواهی بروی؟

گفتم: به خاطر رفتن به دانشگاه.

ناصر شروع کرد به آوردن دلیل برای اینکه دانشگاه مرکز فساد و رفتن به آنجا هم حرام است. پیش چند نفر دیگر از وهابی‌ها هم رفتیم، آن‌ها هم همین نظر را داشتند.

امجد گفت: «خُب چکار می‌کنی؟»

گفتم جانم را می‌دهم ولی ایمانم را نه، سربازی که سهل است اگر برایم ثابت شود که غذا خوردن هم کفر محسوب می‌شود لب به غذا هم نمی‌زنم!

امجد: «پس فردا میای سر کار؟»

گفتم انشاالله.

از آن روز به بعد دوباره بی‌خیال درس و دانشگاه شدم و با امجد شیفتی روی مغازه کار می‌کردیم. مسیر مطالعاتم هم به کلی عوض شده بود و فقط کتاب‌هایی که وهابی‌ها به من می‌دادند یا معرفی می‌کردند را مطالعه می‌کردم. کلاس‌ها هم با چیزهای جدیدی مثل: انواع توحید، انواع شرک و... ادامه داشت و ابوبکر برای هر کدام از گفته‌هایش مصادیقی از مذاهب اسلامی می‌آورد تا با این کار عقیده وهابیت را اثبات کند. به عنوان مثال می‌گفت اهل تصوف محبتی را که باید برای خدا باشد به مشایخ جعلی خودشان دارند و مشایخ آنها مثل احبار و رهبان یهود و نصاری هستند. اهل تشیع، شرک الدعوه یا هاوار (به فریاد خواندن) دارند و از امام‌هایشان درخواست دعا و شفاعت می‌کنند، دراویش همان ساحران فرعون هستند. اخوان‌المسلمین را اخوان‌المفسدین یا اخوان‌الشیاطین معرفی می‌کرد. مکتبی‌ها را هم کاک احمقی صدا می‌زد و همه را با استدلال به آیات و احادیث کافر معرفی می‌کرد.

برای هر کدام از بحث‌هایی هم که می‌کرد سی‌دی‌هایی به ما می‌داد که به صورت کاملاً ماهرانه تمام نقاط ضعف و اشتباهات بعضی از مردم عوام را پای تمام مسلمانان می‌نوشت. دیدن سی‌دی‌ها من را به یاد چند نفر از کسانی می‌انداخت که کمابیش آن‌ها را می‌شناختم و می‌دانستم که ادعای انتصاب به تصوف و اهل عرفان را داشتند. افرادی که در ظاهر عارف بودند و در باطن فرد فاسدی بودند که هر فسادی را مرتکب می‌شدند و این خود مهر تأییدی در ذهن من بر گفته‌های ابوبکر بود.

بعد از درس دادن انواع کفر و انواع نفاق، بحث به طاغوت رسید. ابوبکر طبق معمول درس را شروع کرد و گفت: «طاغوت‌ها زیاد هستند ولی سران آن‌ها پنج نوع‌اند؛ شیاطین که دعوت به غیر خدا می‌کنند، حاکم‌هایی که حکم خدا را تغییر می‌دهند، هر کس که حکم کند به غیرآنچه خدا نازل کرده است، کسی که ادعای علم غیب کند و کسی که برایش عبادت می‌شود و او راضی به عبادت باشد.»

ابوبکر باز هم طبق معمول برای هر یک از موارد مثالی می‌آورد: «شیعه و حکومت ایران برای دعوت به عبادت غیر خدا، حکم به غیر قرآن، با تمام ادعایشان طاغوت و کافرند، اخوان‌المسلمین برای اینکه اعتقادی به جهاد ندارند و در کشور‌های خود وارد مجلس و انتخابات می‌شوند کافرند، مشایخ اهل تصوف به این خاطر که دوست دارند عبادت بشوند و ادعای علم غیب می‌کنند، کافرند. مکتبی‌ها به دلیل اینکه می‌گویند کافری وجود ندارد و انسان از نسل میمون است کافرند و... و تمام کسانی هم که از آن‌ها تبعیت می‌کنند به اصطلاح جند‌الطاغوت و کافر هستند. با حرف‌های ابوبکر یاد تصاویری می‌افتادم که در سی‌دی‌های قبلی دیده بودم و بعضی از منتصبین به دراویش و اهل تصوف، علناً برای مشایخ خود به سجده می‌رفتند و یا کارهایی را انجام می دادند که بیشتر شبیه به کار مرتاض‌های هندی بود تا مؤمنان و مسلمانان و یا تصاویری که از غلات منتصب به شیعه نشون می‌دادند که به اهل سنت توهین می‌کنند، تا تخم کینه‌ای را که کاشته بودند بهتر آبیاری کنند.

ابوبکر در خاتمه حرف‌هایش برای اثبات ادعاهای خود دوباره به آیات و احادیث استدلال می‌کرد و آخر سر هم بعد از خداحافظی و دعوت بچه‌ها به کلاس «التبیان شرح نواقض الاسلام» مقداری سی‌دی بین بچه‌ها پخش کرد و رفت.

پایه های اعتقادی لقمان چگونه در کلاس های بعد دچار تزلزل می گردد؟ اساتید کلاس ها برای مجاب کردن شاگردان چه خواهند کرد؟

در قسمت بعد با ما همراه باشید...

15

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید