فرصت زندگی برای مرد بدهکار که پیرزن سالخورده را به قتل رساند
پسر جوانی که به خاطر تامین بدهی ناشی از ایام کرونا مرتکب قتل یکی از اقوام پدر خود شده است، احتمالا با پرداخت دیه از مرگ رهایی یابد.
در بیست و ششمین روز اردیبهشت سال ۱۳۹۹، مردی به شدت مضطرب و وحشتزده با مرکز فوریتهای پلیسی ۱۱۰ تماس گرفت و خبر از کشته شدن مادرش داد. او به ماموران پلیس گفت جسد مادر سالخوردهاش به نام طیبه را در خانهاش پیدا کرده و به نظرش او به قتل رسیده است. دقایقی بعد مأموران کلانتری ۱۵۳ شهرک ولیعصر تهران به خانه زن سالخورده رفتند و با صحنهای روبهرو شدند که انتظارشان را میکشید، جسد زنی حدوداً ۸۰ ساله در وسط پذیرایی خانهای قدیمی افتاده بود.
به این ترتیب با اطلاع موضوع به بازپرس ویژه قتل پایتخت، تیمی از مجربترین کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران بزرگ دستور یافتند در کنار دیگر عوامل بررسی صحنه جرم در محل حاضر شوند تا تحقیقات تخصصی آغاز شود. بررسیهای اولیه پزشکی قانونی و کارآگاهان نشان داد که مقتول با وارد آمدن ضربات متعدد و شدید یک ماهیتابه آهنی که درست کنار پیکر بیجانش افتاده بود، به طرز فجیعی به قتل رسیده است. بههمریختگی شدید وسایل خانه، کشوهای بیرون کشیده اشیایی که پخش شده بودند حاکی از آن بود که احتمالا قاتل یا قاتلان با انگیزه سرقت وارد شدهاند. اما نکته بسیار مهم دیگری که توجه کارآگاهان را جلب کرد تا شاید سرنخ مهمی بدست آورند این بود که خانه مجهز به سیستم دوربین مداربسته بود، اما در ادامه مشخص شد که در کمال تعجب دستگاه ضبط تصاویر از کار افتاده و هارد ذخیرهسازی آن به کلی غیبش زده بود. همچنین هیچ اثری از شکستن در، دستکاری قفل یا تخریب پنجرهها مشاهده نشد؛ همین مسئله باعث شد فرضیه ورود فرد آشنا به شدت تقویت شود. کارآگاهان به این نتیجه رسیدند که مقتول احتمالاً قاتل را میشناخته، خودش در را باز کرده و همین اعتماد، زمینهساز قتل او شده است، همچنین با توجه به سرقت هارد دوربینهای مداربسته اینکه عامل یا عاملان از کم و کیف خانه هم اطلاع دقیق داشتند به عنوان قویترین استدلال مورد بررسی قرار داشت.
پسر مقتول که کشف جسد را گزارش داده بود، در اظهارات اولیهاش گفت: «بعد از فوت پدرم، مادرم تنها زندگی میکرد. به خاطر بیماری قلبی که داشت، برای اطمینان بیشتر چند دوربین مداربسته در خانه نصب کرده بودم. آن روز از طریق تلفن همراه تصاویر را چک میکردم؛ دیدم مادرم وضو گرفته و مشغول آماده شدن برای نماز بود که ناگهان همه دوربینها خاموش شدند. چندین بار با تلفن ثابت و همراه تماس گرفتم اما جواب نداد، به همین دلیل نگران شدم و سریع خودم را به خانهاش رساندم. وقتی در را باز کردم با جسد خونآلود مادرم روبهرو شدم که تمام طلاها و زیورآلاتش هم غیبشان زده بود. از همان لحظه اول مطمئن بودم قاتل یکی از آشنایان یا اقوام است.»
پس از آن تحقیقات پلیسی بهسرعت وارد مرحله جدیدی شد، کارآگاهان دریافتند جوانی ۲۳ ساله به نام بهروز که پسر برادرزاده مقتول بود، طی ماههای اخیر به بهانه رساندن بستههای معیشتی و کمکهای خیریهای چندین بار به خانه طیبه رفتوآمد داشته است. همچنین پسر مقتول هم گفت نسبت به این مراجعات مکرر اعتراض کرده و حتی به مادرش هشدار داده بود که مراقب باشد. در همین حین که تحقیقات در مورد بهروز ادامه داشت یکی از دوستان نزدیکش داوطلبانه به اداره آگاهی مراجعه کرد و اطلاعات تعیینکنندهای به ماموران پلیس داد. او گفت در یکی از دورهمیهای دوستانه، هنگام تفریح ناگهان یک انگشتر طلای زنانه از جیب بهروز افتاده و همزمان او با لحنی عجیب و غیرعادی شروع به صحبت درباره قتل یک پیرزن تنها با بهانه بسته معیشتی کرده بود؛ همان حرفها بود که دوستش را به شدت مشکوک کرد و باعث شد موضوع را به پلیس گزارش دهد.
با اطلاعاتی که پسر جوان به ماموران داد و تکمیل پازل، بهروز به عنوان مظنون اصلی تحت تعقیب قرار گرفت و خیلی زود دستگیر شد. او که در ابتدا منکر هرگونه دخالت در ماجرا بود، پس از مواجهه با شواهد غیرقابل انکار به قتل اعتراف کرد و جزئیات تکاندهنده را شرح داد. بهروز گفت: در کارگاه ساخت کمد دیواری کار میکردم، اما با شروع کرونا بیکار شدم و ۱۰ میلیون تومان هم بدهی بالا آورده بودم، هیچ راهی برای پرداخت نداشتم. از طرفی چون با یک مؤسسه خیریه همکاری میکردم و بستههای معیشتی توزیع میکردیم، چند بار برای عمهپدرم که بعد او را کشتم هم بسته برده بودم و فهمیده بودم تنها زندگی میکند. همچنین شنیده بودم مقدار قابل توجهی طلا و جواهر در خانه دارد، بعد از آن بود که وسوسه شدم که طلاهایش را بردارم و با فروششان بدهیام را صاف کنم. آن روز دوباره به بهانه بسته معیشتی زنگ در را زدم، وقتی پذیرفت داخل بروم و خودش به آشپزخانه رفت تا برایم چای بیاورد، همان موقع پشت سرش رفتم و ماهیتابه را برداشتم، چند ضربه محکم به سرش زدم. روی زمین که افتادطلاها را برداشتم و فرار کردم، باور کنید قصد کشتنش را نداشتم؛ فقط میخواستم طلاها را بردارم، اما همه چیز از کنترل خارج شد و حالا هم به شدت پشیمانم.»
پس از اعتراف کامل، روند تکمیل تحقیقات و بازسازی صحنه جرم، بهروز روانه زندان شد تا اینکه پرونده با کیفرخواست قتل عمد همراه با سرقت به دادگاه کیفری یک استان تهران ارجاع شد. در جلسه رسیدگی، قضات با توجه به درخواست اولیای دم و شواهد موجود، حکم قصاص نفس و اعدام با طناب دار صادر کردند. اما وکیل مدافع متهم نسبت به رأی اعتراض کرد و مدعی شد ضربات وارده نوعاً کشنده نبوده و مرگ مقتول ناشی از کهولت سن، بیماری قلبی و شوک شدید بوده است. به این ترتیب قضات دیوان عالی کشور پس از بررسی، رأی صادره را نقض کرد و پرونده را برای رسیدگی مجدد به شعبه همعرض فرستاد.
در نوبت دوم دادرسی در شعبه دوم دادگاه کیفری یک تهران، قضات پس از بازخوانی دقیق نظرات پزشکی قانونی و استماع دفاعیات طرفین، بغز هم قتل را عمدی تشخیص دادند و بار دیگر حکم قصاص صادر کردند. این بار دیوان عالی کشور رأی را تأیید کرد و پرونده برای اجرا به واحد اجرای احکام دادسرای امور جنایی تهران فرستاده شد.
در نهایت مدتی قبل، پس از اخذ استیذان از ریاست قوه قضائیه، بهروز برای اجرای حکم به زندان قزلحصار منتقل شد و در صبحی سرد او را پای چوبه دار بردند و طناب دار را دور گردنش انداختند. ثانیهها به کندی میگذشت و همه منتظر اجرای حکم بودند که در آخرین لحظات، مسئولین واحد صلح و سازش دادسرای جنایی برای آخرین بار تلاش کردند و توانستند از اولیای دم درخواست مهلت کنند.
در حال حاضر خانواده مقتول اعلام کردهاند که اگر در مدت زمان مشخصی مبلغ مورد نظرشان به عنوان دیه کامل به آنها پرداخت شود رضایتشان تأمین خواهد شد و از قصاص گذشت خواهند کرد؛ در غیر این صورت، در اولین فرصت ممکن خواستار اجرای حکم خواهند بود.