مهری بهفر شاهنامه‌پژوه: نام ایران بیش از ۸۰۰ بار در شاهنامه تکرار شده است

پژوهشگر و شاهنامه‌پژوه مهمان تازه‌ترین قسمت برنامه «اکنون» بود. او در گفت‌و‌گو با سروش صحت، در این برنامه از افسانه‌ها و رازهای شاهنامه صحبت کرد و روایت‌های تازه‌ای را از این اثر جاویدان بیان کرد.

مهری بهفر شاهنامه‌پژوه: نام ایران بیش از ۸۰۰ بار در شاهنامه تکرار شده است

بهفر درباره شیوه کار خود به عنوان یک پژوهشگر و شاهنامه‌پژوه گفت: «تصحیح انتقادی شاهنامه باید در عزلت و تمرکز انجام شود.

به همین دلیل سال‌هاست که کمتر در مجامع حضور دارم و مصاحبه‌ای نداشته‌ام. این خلوت اقتضای چنین کاری است. با این حال، پیشنهاد شما برای خواندن بخش‌هایی از شاهنامه و روایت آن در جمع، بسیار ارزشمند است. اساساً هدف اصلی من از این کار همین است؛ اینکه شاهنامه خوانده و بازگو شود تا عمق و بُعد بیشتری برای مخاطب پیدا کند.»

بهفر سپس به تأثیرگذاری ماجرای نوشداروی دیررس در ذهن ایرانیان اشاره کرد و گفت: «این مضمون نه‌تنها در شاهنامه، که در شعر معاصر هم انعکاس یافته است. شهریار در شعری که با صدای استاد بنان شهرت یافته می‌گوید:

نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی...

بیت دیگری از همین شعر هر بار دل مرا می‌لرزاند:

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌کند / در شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیا چرا.

خوانش بنان از این شعر، غم جانکاه مرگ سهراب را دوچندان می‌کند.»

او سپس به افسانه‌های پیرامون زندگی فردوسی پرداخت و بیان کرد:«کنیت "ابوالقاسم" روشن است، اما درباره لقب "فردوسی" دیدگاه‌های گوناگونی وجود دارد. برخی آن را برگرفته از نام مکان می‌دانند، اما افسانه‌ای مشهور می‌گوید سلطان محمود هنگامی که شعر او را شنید، گفت: "با این اشعار لذت فردوس را به ما چشاندی، ای فردوسی." این روایت می‌کوشد راز جادوی زبان شاهنامه را توضیح دهد.»

بهفر ادامه داد: «افسانه‌های فراوانی درباره فردوسی وجود دارد؛ از تولد و رؤیای پدرش گرفته تا خواب دیدن حضرت علی. در یکی از این روایت‌ها فردوسی جوان از پریشانی سرزمین خود رنج می‌برد و آرزو می‌کند نابینا شود تا دنیا را نبیند. در خواب به دیدار حضرت علی می‌رود و او می‌گوید: اگر می‌خواهی این سرزمین را زنده کنی، شاهنامه را بسرای. این افسانه، با استناد به بیت دیباچه که فردوسی خود را "بنده اهل بیت" معرفی می‌کند، ساخته شده و پاسخی است به کسانی که بعدها او را متهم کردند به مدح کفار پرداخته است.»

بهفر در جمع‌بندی گفت: «افسانه‌ها کارکردی فراتر از خیال‌پردازی دارند. وقتی اطلاعات تاریخی کافی در دسترس نیست، افسانه به‌مثابه تفسیر عمل می‌کند؛ همان‌گونه که فردوسی با سرودن شاهنامه به اسطوره‌ها جان تازه بخشید. افسانه‌ها، در واقع، کوششی هستند برای فهمیدن شخصیت در هاله ابهام.»

مهری بهفر در ادامه گفت‌وگو درباره سازوکار شکل‌گیری افسانه‌ها گفت: «هر افسانه بر بذر کوچکی از واقعیت استوار است. این بذر مانند گلوله‌ای‌ست که از بالای کوه به حرکت درمی‌آید؛ در مسیر پایین آمدن، لایه‌های تازه‌ای بر آن افزوده می‌شود. هر نسل چیزی به آن اضافه می‌کند، آن را تقویت و تأیید می‌سازد، و در نهایت به شکلی کامل و منسجم درمی‌آورد. این فرایند، اجماع بین‌الاذهانی می‌سازد و افسانه را به روایت پذیرفته‌شده بدل می‌کند. درست همان‌طور که شاهان در تاریخ از رهگذر افسانه‌ها بازآفرینی شده‌اند، برای فردوسی نیز چنین رخ داده است.»

او افزود: «ما همه چیز را درباره زندگی فردوسی نمی‌دانیم؛ اسناد اندک است و بسیاری جزئیات در هاله ابهام قرار دارد. جامعه برای پر کردن این خلأ، افسانه می‌سازد. این افسانه‌ها فقط خیال‌پردازی نیستند، بلکه گونه‌ای تأویل تاریخی‌اند؛ تلاشی برای فهم شاعر و کار سترگ او. جامعه هم می‌خواهد کار بزرگ فردوسی را جبران کند، هم می‌خواهد آن را به درک بیاورد.»

بهفر در مقایسه میان شاعران دربار و فردوسی گفت: «در دربار سلطان محمود، شاعران بسیاری چون عنصری بودند که مجیز شاه می‌گفتند. امروز اما از آنان چیزی جز نامی باقی نمانده است؛ نه شعرشان در دل مردم مانده و نه یادشان. در مقابل، فردوسی با شاهنامه در قلب مردم ماندگار شد؛ تا آنجا که جامعه برای او افسانه‌ها ساخت و هر روز او را بزرگ‌تر کرد. این تفاوت، از جایگاه مردمی او ناشی می‌شود.»

بهفر درباره هجو‌نامه‌ای که به فردوسی نسبت داده شده توضیح داد:« هجو‌نامه‌ای با بیت‌های بسیار تند علیه سلطان محمود وجود دارد که به سبک فردوسی نیست. این شعرها بیشتر زبان عامیانه دارند، و همان فرایند افسانه‌سازی را می‌بینیم که خشم مردم از بی‌اعتنایی سلطان به فردوسی را در قالب شعر بازگو کرده است. ۶۳۰ سال پس از فردوسی، محمدخان اصفهانی هرندی گزارش می‌دهد که در کوچه و بازار این هج‌نامه‌ها را بلند می‌خوانده‌اند؛ اما مخاطب واقعی آن، سلطان زمان خودشان بوده است. به عبارت دیگر، افسانه‌ها دو کارکرد دارند: هم بازتاب رابطه پرتنش فردوسی با قدرت زمانه‌اش، و هم هشداری به قدرت‌های پس از او که قدر فرهنگ و هنر مردم را بدانند.»

این پژوهشگر سپس به هویت ملی در شاهنامه پرداخت و عنوان کرد: «جوهره شاهنامه در یک واژه خلاصه می‌شود: ایران. شخصیت‌های فراوان می‌آیند و می‌روند، برای قدرت می‌جنگند یا قربانی می‌شوند، اما همه چیز در خدمت نگاهبانی از ایران است. به همین دلیل شاهنامه را روح ایرانیان خوانده‌اند؛ روح مقاومت، مبارزه و ایستادگی. فردوسی خود نیز در جای‌جای اثرش، این معنا را با تأکید بازمی‌گوید. نام ایران را بیش از ۸۰۰ بار در شاهنامه تکرار کرده است.»

بهفر در پایان با یادآوری بخشی از روایت فردوسی خاطرنشان کرد: «وقتی دقیقی کشته شد و کار حماسه ملی ناتمام ماند، فردوسی دل روشنش را ناامید یافت و با خود اندیشید که این بار را بر دوش بگیرد. به درگاه امیر نوح سامانی رفت و تصمیم گرفت شاهنامه را با زبان و بیان خود ادامه دهد. در این مسیر تردید داشت: از گردش روزگار بیم داشت، نگران بود که همچون دقیقی عمرش کفاف ندهد یا کسی پشتیبان کارش نباشد. سالیانی سخن را در دل نهفته نگاه داشت تا اینکه دوستی مهربان او را دلگرم کرد و نسخه شاهنامه ابومنصوری را نزدش آورد. فردوسی با دیدن آن جان تازه گرفت و گفت: "از این پس شب و روز نباید بیاسایم." و بدین‌گونه سرودن شاهنامه را آغاز کرد.»

منبع: عصر ایران
شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید