روایت دراماتیک یک فروپاشی در سه‌راهی ترس، طمع و دروغ!

یک قصه با چند خرده‌روایت موازی که در نقطه‌ای به هم پیوند می‌خورند، فضای کلی سریال «رهایم کن» را شکل داده است. روایت‌هایی که هر کدام از آنها با پیرنگی که دارند، مخاطب را با دنیای تازه اما ملموسی که شاید هر کسی به شکلی آن را چشیده، روبه رو می‌کند.

روایت دراماتیک یک فروپاشی در سه‌راهی ترس، طمع و دروغ!

داستان دو برادر سیاهرودی به نام «هاتف» و «حاتم» که عضو خانواده سرشناس آن منطقه هستند، در کنار قصه عشق «حاتم» پسر ارشد خانواده به پرستار بچه‌اش، «مارال» آن هم وقتی که هنوز ابهامات زیادی در رابطه با سرنوشت زن سابق او در میان اهالی سیاهرود وجود دارد؛ بخشی از داستان «رهایم کن» به کارگردانی شهرام شاه حسینی است.
این ماجراها در جای دیگری با اتفاقاتی که در معدن روستا و متعلق به خاندان نائب سرخی رخ می‌دهد، در نقطه‌ای به هم می‌رسند و با چند خرده داستان دیگر همراه می‌شوند. عشق مشترک دو برادر که مثلثی را شکل می‌دهد هم بخشی از روایتی است که در دل این قصه‌ها رخ داده است.

در این بین به جز مثلث عشقی با یک سه ضلعی دیگر هم مواجهیم و اگر بخواهیم جزئی‌تر و از زاویه بن‌مایه درونی هر کدام از این روایت‌ها به آنها نگاه کنیم، در مورد هاتف با مردی روبه‌رو هستیم که ترس باعث می‌شود تا چند خانواده را با چالش جدی مواجه کند و رفیق قدیمی خود را به دام مرگ بفرستد. برادر مارال یکی از این افراد بود که به گونه‌ای ترس هاتف باعث مرگ او شد، در ادامه هم این ترس می‌شود عامل تهدید جان خودش، مارال، هاتف و پسرش.

در بخش دیگر داستان عنصر پیش برنده دردسرها و عاملی که باعث رقم خوردن خیلی از مصائبی می‌شود که هر کدام از شخصیت‌ها با آن دست و پنجه نرم می‌کنند، دروغ و پنهان‌کاری است. دروغی که خواهر حاتم را به یک شکل، خود حاتم را به شکلی دیگر، هاتف را به نوعی و همسر سابق حاتم را نیز به شیوه‌ای در داستان درگیر و گرفتار تودروتوی اتفاقاتی می‌کند که اختیار عقل و تدبیر را از انسان می‌گیرد ... در «رهایم کن» شاهد تاثیر دومینو وار دروغ در زندگی افراد هستیم، از دروغ نامعلوم فاش شده همسر سابق حاتم گرفته تا رفتار مارال با حاتم که گهگداری با پنهان‌کاری همراه می‌شود. هاتف هم در نقطه‌ای ترس و دروغ را به هم پیوند می‌زند، مثل سکانسی که می‌خواهد لو دادن دلیل مرگ یونس برادر مارال را کتمان کند. در سوی دیگر دختر این خانواده سیاهرودی با نگفتن حقیقت به خانواده‌اش در سفر به تهران برای دیدن خواننده محبوبش در دام حوادث تلخی می‌افتد و آینده خودش را تباه می‌سازد.
در کنار این دو ضلع پیشبرنده داستان‌های موازی، «طمع» وارد می‌شود و بخش دیگر این مثلث را تکمیل می‌کند. کارگرانی که در معدن به خیال پیدا کردن سنگ گرانبها دست به قتل همکارشان می‌زنند تا سهم بیشتری گیرشان بیاید و راننده‌ای که در جریان سفر دختر خانواده و ماجراهای پشت سرگذاشته شده توسط او هست و با طمع رسیدن به منافع بیشتر، سوهان روح او و برادرش شده است.

در واقع می‌توان گفت که اساس قصه‌های «رهایم کن» را در کنار آن مثلث عاشقانه، سه ضلعی ترس، دروغ و طمع شکل داده است، سه موردی که هر کدام‌شان می‌توانند به خودی خود سوژه یک داستان باشند و حالا ترکیب آنها سلسه اتفاقاتی را شکل داده که حس همراهی بیننده را برمی‌انگیزد و این نکته را یاداوری می‌کند که اصول ساده اخلاقی، اساس زندگی است و فروپاشی یک خانواده و یک زندگی، با فراموشی و زیرپاگذاشتن چند اصل اخلاقی به ظاهر کوچک و ساده، در کمین ماست!

روایت دراماتیک یک فروپاشی در سه‌راهی ترس، طمع و دروغ!  

منبع: باشگاه خبرنگاران جوان
شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها