عکسهای تاریخی از «دختران رقصندۀ صحرا»؛ بیش از یک قرن قبل
«اولاد نائل» مردمانی آمازیغ (بربر) بودند که در ارتفاعات رشتهکوههای اطلس زندگی میکردند. هرچند آنها در قرن هفتم میلادی به اسلام گرویدند، اما تا حدی فرهنگ و سنتهای قبلی خود را نیز حفظ کردند. از میان آداب و رسوم آنها، هیچیک به اندازه زنان رقصنده نایلیات (Nailiyat) مشهور نشد؛ زنانی که، تخیل مردم را هم در داخل قبیله و هم در خارج از آن به خود جلب میکردند.

هر سال، زنان قبیلۀ «اولاد نائل» روستاهای کوهستانی خود را ترک میکردند و به شهرها و شهرکهای اطراف سفر میکردند تا بهعنوان رقصنده و میزبان حرفهای فعالیت کنند. البته هر زنی از قبیله این مسیر را دنبال نمیکرد، اما کسانی که این حرفه را انتخاب میکردند، اغلب آن را از مادران و خالههای خود میآموختند. رقص و آداب همراه آن مانند میراثی خانوادگی نسل به نسل منتقل میشد.
برخلاف زنان قبایل همسایه که گاه از روی اجبار به رقص روی میآوردند، زنان قبیلۀ «اولاد نائل» این هنر را بهعنوان سنتی مفتخرانه پذیرفته و آن را با اختیار خود ادامه میدادند. بسیاری از دختران از دوازده سالگی آغاز به اجرا میکردند و به گروههایی میپیوستند که شهرت مردمشان را فراتر از صحرای خود میبرد.
در این مهاجرتهای فصلی، مردان در روستاهای خود باقی میماندند و زنان، جامعهای زنان محور و همبسته در شهرها شکل میدادند. زنان مسنتر مدیریت خانهها را برعهده داشتند و از رقصندگان جوان مراقبت میکردند. مردان تنها بهعنوان مهمان وارد این فضا میشدند، اما مرکز این جهان همیشه متعلق به خود زنان بود. آنها قوانین را وضع میکردند، درآمدهای خود را مدیریت میکردند و زندگیای شکل میدادند که بر پایه اختیار و خودمختاری آنها بود.
نایلیات از نظر بصری چشمگیر بودند. آنها در لباسهایی از ابریشم و پارچههای رنگارنگ پوشیده شده و با موهای بلند و بافته شده، دستان حنا شده و تتوهای پیچیده روی صورتشان هویت قبیلهای خود را نشان میدادند. جواهرات سنگین طلا و نقره که اغلب از سکههای بهدستآمده ساخته شده بود، گردن و دستهایشان را میآراست. سربندها و دستبندهای خاردار، هم زیورآلات و هم وسیلهای برای محافظت بودند. اما همین نمایش آشکار ثروت، آنها را به هدفی برای مجرمان تبدیل میکرد و در داستانها آمده که برخی از رقصندگان مورد سرقت یا حتی حمله قرار گرفتهاند.
اجرای نایلیات مراسمی هماهنگ بود؛ گروهی از رقصندگان اجرا میکردند، در حالی که دیگران دست میزدند، آواز میخواندند یا با آهنگ همراهی میکردند.
پس از چند فصل، زمانی که نایلیای رقصنده ثروت کافی جمع کرده بود، به روستای کوهستانی خود بازمیگشت.
شهرت اولاد نائل فراتر از الجزایر رفت. مسافران عرب از هنر و جذابیتشان تحسین میکردند و شهر بو سعادا به خاطر نایلیات لقب «سرزمین شادی» گرفت. با ورود مستعمرهگران فرانسوی در ۱۸۳۰، هنرمندان و عکاسان اروپایی مجذوب آنها شدند و پرترههایی از آنها ثبت کردند. اما این توجه، هزینهای هم داشت؛ تصاویر غربی، نایلیات را نوعی جاذبۀ انحرافی عجیب و مرتبط با فحشا به تصویر کشید.
به علاوه تا زمان استقلال الجزایر در ۱۹۶۲، بیش از یک قرن اشغال و تقریباً یک دهه جنگ، شیوه زندگی اولاد نائل را ویران کرده بود و تلاش دولت جدید برای همگونسازی، آنچه از سنتهای عشایری باقی مانده بود را از میان برد.