۶ افسانۀ جعلی دربارۀ وایکینگ‌ها

آزمایشات دی‌ان‌ای و یافته‌های باستان‌شناسی، پرده از زندگی واقعی واکینگ‌ها برداشته‌ است.

۶ افسانۀ جعلی دربارۀ وایکینگ‌ها

بلندقامت، موطلایی با چشمان بی‌رحم آبی. انسان‌های بی‌تمدن و وحشی با کلاه‌خود‌های شاخ‌دارِ ترسناک که غرق غارت و مراسم خونین بودند. آیا این توصیفات درباره‌ی وایکینگ‌ها که پیشروی‌هایشان، نواحی شمالی اروپا و فراتر از آن را شکل داد اغراق‌آمیز است یا واقعی؟

افسانه‌ها و تصورات اشتباه «وایکینگ‌ها» را احاطه کرده است. پس از نخستین حمله‌ی آن‌ها در جزایر بریتانیا در اواخر قرن هشتم، این افسانه‌ها شکل گرفتند و از آن زمان به بعد تخیلات ما را اسیر خودشان کردند، الهام‌بخش اپراها، فیلم‌ها، رمان‌ها، کمدی‌ها و حتی بازی‌های ویدئویی شدند و همین امر کار تشخیص واقعیت از دروغ را درباره‌ی وایکینگ‌ها دشوار کرد. محققان همچنان در حال کشف و بررسی مصنوعاتِ به جامانده از وایکینگ‌ها و جستجوی خواستگاه اصلی آن‌ها هستند.

یافته‌های اخیر، وایکینگ‌ها را نخستین اروپاییانی معرفی می‌کنند که حداقل ۴۰۰ سال پیش از کریستف کلمب پا به آمریکا گذاشتند و نخستین مطالعات دی‌ان‌ایِ بقایای آن‌ها، نشان داده است واکینگ‌ها گروه‌های متنوعی بودند. حفاری‌ها گنجینه‌های مدفونی را آشکار کردند، مثلاً یک گنجینه‌ی طلا که امسال بیرون از استکهلم کشف شد و باز هم تخیلات ما درباره‌ی این مهاجمان باستانی را تغذیه کرد. در این مطلب، به لطف باستان‌شناسان، تفاوت وایکینگ‌های افسانه‌ای و واقعی را می‌خوانید.

افسانه شماره ۱: وایکینگ‌ها یک گروه منفرد بودند

معمولاً تصور می‌شود وایکینگ‌ها یک قوم منفرد بودند، اما در واقع گروه‌های کوچکی بودند که رئیس‌قبیله‌های منتخب بر آن‌ها حکومت می‌کردند. برخی از این قبیله‌ها که در اسکاندیناویِ امروزی زندگی می‌کردند در حملاتِ سازمان‌یافته به کشور‌های خارجی با یکدیگر همکاری می‌کردند.

«وایکینگ» نه به افراد، بلکه به یک «فعالیت» مربوط می‌شود. در دو قرنی که از عمر وایکینگ‌ها گذشت، بیشتر ساکنان اروپای شمالی سرگرم ماهیگیری، کشاورزی، تجارت و صنعتگری بودند. «وایکینگ شدن» برای یک مرد در جوانی به معنای کسب افتخار و غنائم جنگ بود، اما شرکت در حملات خارجی به صورت مستمر در طول زندگی، یک اتفاق نادر بود.

منشا نام «وایکینگ» تا حدی روشن است. این واژه‌ی قدیمی که از زبان‌های شمالی اروپا می‌آید، معمولاً به معنای «دزد دریایی» یا «مهاجم» است. از نظر برایان مک‌ماهون، پژوهشگر دانشگاه آکسفورد بروکس، این واژه به کسانی اشاره دارد «که در آن سوی دریا‌ها برای حمله و غارت ماجراجویی می‌کردند». «وایک» (Vik) به معنای «خلیج کوچک» یا «نهر» است، مانند ریکیاویک در ایسلند جایی که مهاجران اسکاندیناوی نخستین بار حدود سال ۸۷۰ پس از میلاد در آنجا ساکن شدند.

مورخ سوئدی، فریتس آسکبرگ برداشت دیگری را مطرح کرده است: فعل vikja به معنای شکستن، پیچاندن یا منحرف کردن است و وایکینگ‌ها کسانی بودند که هنجار‌های اجتماعی را شکستند و خانه‌هایشان را به مقصد دریاها و در جستجوی شهرت و غنائم ترک کردند.

افسانه‌ی شماره ۲: وایکینگ‌ها بسیار بی‌رحم بودند

تفاوت وایکینگ‌های افسانه‌ای و واقعی

«هیچ زمانی به این اندازه به دست یک نژاد خدانشناس، ترس در بریتانیا حاکم نشده بود ... این قوم وحشی خون قدیسان را نزدیک محراب ریختند و مانند سرگین در خیابان‌ها در خانه‌ی خدا بدن این قدیسان را پایمال کردند.»

توصیف وحشت‌آورِ حمله به لیندیس‌فارن، جزیره‌ای دور از ساحل شمال‌شرقی انگلستان، در سال ۷۹۳ پس از میلاد توسط آلکوئینِ پژوهشگر، کشیش و شاعر اهل یورک به نگارش درآمد. این رویداد نشانگر آغاز عصر وایکینگ‌ها در اروپا بود که بیش از ۲۵۰ سال به طول انجامید.

وایکینگ‌ها در واقع القاگر ترس بودند، اما به گفته‌ی کارشناسان، خشونت در آن زمان یک امر طبیعی بود. جوآن شورت باتلر از دانشگاه کمبریج می‌گوید: «بیرحمیِ وایکینگ‌ها با اتفاقات رایج آن دوران فرقی نداشت. آن‌ها بیرحم‌تر از همتایان خودشان در قبایل یا کشور‌های دیگر نبودند. قتل، آتش‌افروزی و غارت، روال رایج آن دوران بود. به اَعمال شارلمانی، امپراتور فرانک‌ها در دوران وایکینگ‌ها نگاه کنید. این به اصطلاح حامی احیای فرهنگ باستان، دستور بریدن سر ۴۵۰۰ ساکسونی در وِردِن را داد.»

افسانه‌ی شماره ۳: آن‌ها از جمجمه‌ها می‌نوشیدند

داستان بیرحمیِ مهاجمانِ اسکاندیناویایی، نسبت دادنِ عادات ناپسند و نفرت‌انگیز به وایکینگ‌ها را موجه کرد، عاداتی نظیر میل شدید به نوشیدن از جمجمه‌ی دشمنان. این باور اشتباه نشات‌گرفته از یک ترجمه‌ی نادرست است. اوله ورم، پزشک دربارِ دانمارک در قرن هفدهم بود که به زبان‌شناسی و به ویژه سنگ رونی (یا کتببه رونی) علاقه زیادی داشت. کتیبه رونی تخته‌سنگ‌هایی بودند که خط رونی روی آن‌ها حک شده بود. خط رونی الفبایی بود که در گذشته پیش از مسیحی‌سازی اسکاندیناوی و اندکی پس از آن برای نوشتن زبان‌های ژرمنی در اسکاندیناوی و جزیره‌های بریتانیا از آن استفاده میشد. سال ۱۶۳۶، ورم تحقیقاتش را درباره‌ی خط رونی منتشر کرد و شعری نوردیکی (اسکاندیناوی) نقل کرد که قهرمان آن ادعا می‌کند آبجو را در Valhalla یا بهشتِ جنگجویان کشته‌شده‌ی اسکاندیناوی، از شاخه‌های منحنیِ درون جمجمه‌ها خواهد نوشید در حالی که شاعر به شاخه‌هایی اشاره می‌کند که از جمجمه حیوانات به بیرون رشد می‌کنند: یا همان شاخ‌ها! اما این پزشک دربار، عبارت متن اصلی را به زبان لاتین طوری ترجمه کرد که گویی منظور نویسنده این بوده که قهرمان در بهشت از جمجمه‌ی کسانی که آن‌ها را کشته می‌نوشد و همین ترجمه‌ی اشتباه، به بدنامی وایکینگ‌ها افزود. گروه‌های قومی دیگری هم بودند که ظاهراً از جمجمه‌های دشمنان‌شان می‌نوشیدند، اما آن را به اشتباه به وایکینگ‌ها نسبت می‌دهند.

افسانه‌ی شماره ۴: آن‌ها قربانیان‌شان را در تشریفات «عقاب خونین» شکنجه می‌دادند

تفاوت وایکینگ‌های افسانه‌ای و واقعی

به مهاجمان اسکاندیناوی عادت اسفناک دیگری را هم نسبت می‌دهند: اجرای مراسمِ «عقاب خونین» روی قربانیان زنده. در این تشریفات، دنده‌ها را می‌شکافتند و از ستون فقرات جدا می‌کردند و سپس آن را می‌کشیدند. ریه‌ها را بیرون می‌کشیدند و طوری قرار می‌دادند که شبیه بال شود. برخی بر این باروند که دلیل این کار این بود که بدن بتواند به اودین پرواز کند؛ خدای اصلی در اسطوره‌شناسی اسکاندیناوی. از آنجا که نخستین بار در یک شعر اسکالدی به این مراسم اشاره شده است، شاید این افسانه نیز نمونه‌ی دیگری از سوءبرداشت مترجمان باشد.

روبرتا فرانک از دانشگاه یِیل صحت این مراسم را زیر سوال برد و باور داشت این افسانه احتمالاً نشات‌گرفته از نویسندگان اسکاندیناوی-مسیحی اولیه‌ای است که در جستجویِ لکه‌دار کردن نام اجداد خدانشناس خود بودند. او در این باره نوشته است: «مراسم عقاب خونین از متنی به متن دیگر فرق دارد و هر قرنی که گذشته این داستان ترسناک‌تر و طولانی‌تر شده.»

اخیراً، دانشمندان دانشگاه ایسلند و کییل این موضوع را تحلیل کرده‌اند که آیا اجرای مراسم عقاب خونین روی قربانی زنده شدنی است! آن‌ها در مقاله‌ای که مجله‌ی «اسپکولوم: مجله‌ی مطالعات باستانی» منتشر شد نتیجه گرفتند بااینکه به لحاظ آناتومی انجام این مراسم با ابزارِ در دسترسِ آن زمان میسر بود، قربانی از شدت خونریزی یا خفگی در مراحل اولیه‌ی شکنجه جان می‌باخت و انجام کامل مراسم عقاب خونین فقط روی جنازه ممکن بود. تا زمانی که باستان‌شناسان جنازه‌ای را پیدا نکنند که حاوی شواهد روشنی از وقوع این شکنجه باشد، ما به طور قطع نمی‌توانیم صحت آن را تایید کنیم.

افسانه‌ی شماره ۵: آن‌ها کلاه‌خود‌های شاخ‌دار می‌پوشیدند

تفاوت وایکینگ‌های افسانه‌ای و واقعی

تنها کلاه‌خود عصر وایکینگ‌ها به نام کلاه‌خود Gjermundbu در رینگرایک (در نروژ) کشف شد که شبیه ماسک بتمن (مرد خفاشی) است، البته بدون شاخ و گوش‌های تیز. در بازنمایی‌های عصر وایکینگ، جنگجویان یا بدون کلاه هستند یا کلاه‌های ساده‌ای به سر دارند که از جنس آهن یا چرم است. برخی از شخصیت‌ها با کلاه شاخ‌دار در هنر‌های اسکاندیناوی ظاهر شدند، مثلاً در پرده‌های نقش‌دار اوزبرگ، اما این قبیل شخصیت‌ها معمولاً نمایانگر خدایان یا هیولا‌ها هستند تا جنگجویان فانی.

کارل اِمیل دوپلر، طراح لباس، سال ۱۸۷۶ در نخستین اجرای اپرای ریچارد واگنر به نام «حلقه‌ی نیبلونگ» در فستیوال بایرویت از این کلاه‌خود‌های شاخدار استفاده کرد. مروج دیگرِ این افسانه در قرن نوزدهم نقاش سوئدی، یوهان آگوست مالمستروم بود که از آن کلاه‌های شاخدار در به تصویر کشیدن حماسه‌های اسکاندیناوی استفاده کرد.

دوپلرِ طراح لباس، مالمسترومِ نقاش و دیگران شاید از کلاه‌خود‌های شاخداری که در عصر خودشان توسط باستانشناسان کشف شدند الهام گرفته باشند، کشفیاتی که بعدتر کاشف به عمل آمد از عصر وایکینگ‌ها هم قدیمی‌تر است یا شاید این هنرمندان متاثر از مورخان یونان و روم باستان باشند که اروپاییان شمالی را با کلاه‌خود‌های مزین به شاخ توصیف میکردند. پوشاک سر نه تنها حداقل یک قرن قبل از ظهور وایکینگ‌ها از مُد افتاده بود، بلکه شاید فقط برای مراسم خاص و فقط توسط کشیشان اسکاندیناوی و ژرمنی استفاده میشد.

افسانه‌ی شماره ۶: وایکینگ‌ها بلند قامت و موطلایی بودند

تفاوت وایکینگ‌های افسانه‌ای و واقعی

«وایکینگ» تداعی‌کننده‌ی یک مرد خوش‌بنیه، موطلایی و چشم‌آبی در اذهان ماست، چیزی شبیه کریس هِمسوُرثِ بازیگر در فیلم ابرقهرمانیِ آمریکایی «ثور» محصول سال ۲۰۱۱. اما لیز لاک هارویگ از دانشگاه کوپنهاگ از مطالعات دی‌ان‌ای اسکلت در گور‌های قرون وسطایی نتیجه گرفته است واکینگ‌ها ترکیبی از موطلایی‌ها، موقرمز‌ها و مومشکی‌ها بودند، درست مثل عصر حاضر. جامعه‌ی وایکینگ منحصراً از نژاد اسکاندیناوی نبود. به نقل از هارویگ: «ما با یک آمیزه فرهنگی و قومی سروکار داریم.»

حتی ایده‌ی بلندی غیرعادی قامت وایکینگ‌ها هم یک افسانه است. قد متوسط یک مرد از آن نواحی شمالی حدود ۱.۷۳ متر بوده است، درست مانند قد متوسط یک مرد اروپایی امروزی. شاید تغذیه یک عامل تعیین‌کننده در ردّ ادعای قدبلندیِ وایکینگها باشد چون تابستان‌های کوتاه و زمستان‌های سخت در اسکاندیناوی به معنای محدود شدن منابع غذایی است.

شهرتِ سربه فلک‌کشیده‌ی وایکینگ‌ها احتمالاً نه به واسطه‌ی رنگ مو و چشم و بلندی قد آنها، بلکه به واسطه‌ی احساسات ملی‌گرایانه‌ای بود که در قرن نوزدهم و بیستم اوج گرفت و باعث شد وایکینگ‌ها به الگو‌های راستین اسکاندیناویایی تبدیل شوند.

حتی شواهد باستان‌شناسی این ایده را رد می‌کند که وایکینگ‌ها بهداشت ضعیف داشتند. گور‌ها و سایت‌های حفاری‌شده‌ی دیگر آن‌ها مملو از شانه‌ها، موچین‌ها و تیغ‌های صورت‌تراشی است که در کنار اجساد مردان و زنان آن عصر قرار دارد. آن‌ها احتمالاً از صابونی با محتوای قلیابی بالا برای از بین بردن شپش استفاده می‌کردند که اثر جانبی آن، از بین رفتن رنگ موهایشان بوده است.

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها