یادداشتی از علی طهماسبی، پژوهشگر دینی

از شب يلدا تا مريم نور دامن

شب جهل و ستم، خود رفتنی نيست. اين روح ظلمت گرفته‌ی شهر، مقيد به زمان تقويمی نيست که به سبب چرخه‌های کيهانی دگرگونی پذيرد. آدميان خود بايد از اين ظلمت عبور کنند. شکستن اين ظلمت را بايد چراغی ديگر بيافروزيم.

از شب يلدا تا مريم نور دامن

در حسابی که آدمی به دفتر خويش برای زمان تقويمی رقم زده، شب يلدا، طولانی‌ترين شب سال شمرده می‌شود، شبی که با همه‌ی ظلمت دراز دامن خود، آبستن خورشيدی تازه می‌شود. و به اين گونه، ايام دگرگون می‌شود، و خورشيدی که پيش از آن مدام از عمر روزهايش کاسته می‌شد و ميدان را به شب می‌داد، از بامداد روز بعد تولدی تازه می‌يابد و اندک اندک به عمر روشنايی می‌افزايد و راه شب را کوتاه‌تر و کوتاه‌تر می‌کند. همين واقعه‌ی طبيعی، دست مايه‌ای شده برای مضمونی اسطوره‌ای، يا پيوند ميان زمان تقويمی و زمان اسطوره‌ای.

شب، هنگام ناديدن بوده است و تاريکی فرصت مناسبی برای دزدی، شبيخون، تجاوز و... اين وقايع انسانی در پناه واقعه‌ی طبيعی شب اتفاق می‌افتد و شايد همين‌گونه‌ها بوده که در زبان اسطوره، تاريکی و شب نمادی شده است برای دروغ و پنهان‌کاری. و جهل جماعت به مثابه‌ی آشوب ظلمت دانسته شده که فرصتی پديد می‌آورد برای تجاوز و دروغ و پنهان‌کاری.
شب را در طبيعت حد و مرزی و پايانی هست، حتی طولانی‌ترين شب‌ها آبستن خورشيدی نو می‌شود. اما اين شهر ظلمت گرفته‌ی ما هم آيا آبستن روشنايی تازه‌ای خواهد بود؟

در آنجا که هنوز نظام شهر نشينی، بر نظام گله داری و کشاورزی غالب نشده، زمين و زن خويشاوند نزديک هم هستند، چندانکه در برخی اسطوره‌های دينی، زن نماد زمين و زندگی گيتيانه است. همان‌گونه که زمين به عنوان عنصری مؤنث، مادر همه‌ی زندگان است، بسا که نام «حوا» به معنای «مادر زندگان» اشاره‌ای به زمين نيز باشد. در قرآن هم يک بار از «زن» با صفت مزرعه و زمين کشت ياد شده است.(۱)

اما آنجا که شهر نشينی، وجه غالب می‌شود، روح شهر، جايگزين روح صحرا می‌گردد و به‌عنوان عنصری مؤنث و همچون زنی، يا مادری مطرح می‌شود که زايشگر روابط و مناسبات آدم‌های شهر است.

در زبان اسطوره‌های دينی، «شهر» تنها به در و ديوار و کوچه‌ها و خانه‌ها گفته نمی‌شود. اين‌ها همه، اندام و پيکره‌ی شهر است. هر شهری، جانی و روانی هم دارد که با جان و روان ساکنانش پيوندی ناگسستنی پيدا می‌کند. گاه، هر شهری همچون مادری است و همه‌ی ساکنانش فرزندانش. اين تعامل و درهم آميختگی ميان روح شهر و روح ساکنانش گاه چندان هست که رسولان به‌جای آنکه مردمان را مخاطب قرار دهند،‌ «شهر» را مخاطب خويش قرار می‌دهند، مانند آنجا که حزقيال رسول شهر اورشليم را زانيه‌ای زشت کردار خطاب می‌کند که خون پسران خويش را به آنانی می‌بخشد که از او کام می‌ستانند.(۲)

بنا بر اين، ظلمت روح شهر ، با افروختن چراغ‌ها در خانه ها و معابر درمان نمی‌شود. حتی مرقد قديسان را هم که با نورپردازی‌های ماهرانه چراغانی کنند، بازهم به آن می‌ماند که فاحشه‌ای نيرنگ باز خود را به شمايل قديسه‌ای پاک در آورد.
اکنون سخن مسيح شايد آشکارتر شود که شهر به‌ظاهر مقدس را قاتل انبياء می‌خواند (۳) شهری که متوليانش برای قديسين مدفن‌ها می‌سازند و قبور انبياء را زينت می‌کنند .(۴) راستی هم که شهرهای به ظاهر مقدس چه شباهتی شگفت با هم دارند!!

به‌نظر می‌رسد که داستان پيدايش مريم، و آبستن شدن او به‌کلمه‌ی روشنايی و نجات،(۵) رابطه‌ای تنگاتنگ با شهری ظلمت گرفته داشته باشد. شهری که مدام از مردان هرزه‌ی خويش و از متوليان دروغزن و پنهان کار، آبستن فاجعه‌های تازه می گردد تا ظلمت و تاريکی را دوام دهد.

شايد همين است که به زبان اسطوره‌ی دينی، مريم، در آغاز کار خويش از اين شهر کناره می‌گيرد، اين مردمان که در مناسبات ستم آلوده‌ی خويش گرفتارند، بذری از روشنايی با خود ندارند که با مريم درآميزند. به تعبير قرآن به مکانی شرقی می‌رود مريم، به جايی که روشنايی از آنجا طلوع می‌کند،‌ جايی که از چشمه‌ی خورشيد بارور شود.

به تعبير ديگر، و شب جهل و ستم، خود رفتنی نيست. اين روح ظلمت گرفته‌ی شهر، مقيد به زمان تقويمی نيست که به سبب چرخه‌های کيهانی دگرگونی پذيرد. آدميان خود بايد از اين ظلمت عبور کنند. شکستن اين ظلمت را بايد چراغی ديگر بيافروزيم. چراغی که اين شب را آبستن خورشيدی نو کند، چه فرقی می‌کند که نماد اين واقعه، شب قدر باشد يا شب يلدا، يا کريسمس؟

علی طهماسبی

۱ - قرآن سوره‌ی دوم (بقره) آيه‌ ۲۲۳. همچنين برای توضيح بيشتر می‌توانيد نگاه کنيد به کتاب مريم مادر کلمه از علی طهماسبی
۲ - کتاب حزقيال باب شانزدهم به ويژه بند۳۲ به بعد
۳ - متی، باب ۲۳، آيه ۳۷
۴ - متی، باب ۲۳، آيه ۲۹
۵ - در انجيل‌ها از مسيح به عنوان کلمه و همچنين به عنوان نور ياد شده است،. نگاه کنيد به انجيل يوحنا باب اول و همچنين به قرآن سوره‌ی مريم. همچنين واژه‌ی «عيسی» به معنای نجات است.

24

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

نظرات شما - 1
  • ناشناس
    0

    شب یلدا مال زمان گذشته بود مردم خوش بودن هیچ کس شرمندزن و بچه هایش نبود فروانی بود ارزانی بود دوزدی نبود غارت نبود اختلاس نبود فلسطین سوریه نبود حال مردم دیگر شب یلدا ندارنند همه چیز را از مردم گرفتن چی بودیم چه شدیم چه ارزشی تو دنیا داشتیم حال همه با ما دشمن هستند و ایرانی دیگر هیچ جای دنیا حتی برای عربها ارزش ندارنند کی باعث اش است چرا مردم مملکتمان به این روز افتادنند که شرمنده زن و بچه هایشان هستند

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها