چگونه رئیس آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، ابزار جنگی نامشروع با ایران شد؟

رافائل گروسی و شاخه‌های شکسته زیتون

او چه جاسوس باشد و چه به طرقی دیگر در خدمت آمریکا و غرب تفاوت چندانی نمی‌کند. کار از کار گذشته است. جنگ درگرفته و یک بدبینی بزرگ به جای آن نشسته است...

رافائل گروسی و شاخه‌های شکسته زیتون

رافائل مارینو گروسی، دیپلمات آرژانتینی است که 6 سال پیش در پی مرگ ناگهانی یوکیو آمانو به ریاست آژانس بین‌المللی انرژی اتمی رسید، اکنون در صدر اخبار است. از او پس از ترامپ و نتانیاهو به عنوان یکی از عوامل اصلی و جرقه اولیه برافروخته شدن آتش جنگ اسرائیل به ایران یاد می‌شود. 

   آرژانتین از دهه 1950 درگیر گسترش برنامه‌های هسته‌ای بوده و تا سال 1995 حتیNPT  را هم امضا نکرده بود و در کنار آمریکا، فرانسه و بریتانیا در راه‌اندازی برنامه هسته‌ای‌ اسرائیل به این کشور کمک کرده. حالا گروسی متهم به لابیگری برای اسرائیلی است که طبق ارزیابی‌ها بیش از 80 بمب اتم دارد و با گزارش غیرواقعی او وارد جنگ با ایرانی شده که حتی یک بمب هم ندارد و به NPT هم پایبند است.

  در 22 خرداد اسرائیل به پشتوانه زمینه‌سازی گروسی،  قطعنامه صادره و با حمایت آمریکا، به ایران حمله نظامی گسترده کرد. ایران درگیر جنگ ‌شد و هشت روز بعد شکایت خود را به دبیرکل سازمان ملل و شورای امنیت ارائه داد. محور این شکایت شخص آقای گروسی بود که متهم به گزارش غیرواقعی و ساختن کوه از کاه بود. 

ماجرا از این قرار بود که قطعنامه صادره در شورای حکام آژانس علیه ایران که تحت تاثیر گزارش گروسی نوشته شده بود، به فعالیت‌های هسته‌ای ایران قبل از سال 2003 می‌پرداخت؛ این یعنی بیش از بیست و دو سال قبل. ایران پیش از این درباره این سوالات و ابهامات، پاسخ هایی داده بود و آن پرونده‌ها بسته شده بود. آنطور که سالها پیش از سوی مقامات ایرانی مطرح شده ماجرا به خرابکاری مجاهدین خلق در برنامه هسته‌ای صلح آمیز ایران مرتبط است. داستان لپ‌تابی که مدت‌هاست به فراموشی سپرده شده و با توجه به سابقه ترور، خرابکاری و جاسوسی مجاهدین خلق، نه تنها غریب نیست؛ بلکه امری کاملا محتمل است. حال اینکه آژانس کاه کهنه را باد می‌دهد و پرونده‌های بسته شده را دوباره باز می‌کند خود جای سوال جدی دارد و مصداق کاملِ گل‌آلود کردن آب برای اهداف شخصی است. 

  انتظاری که جامعه جهانی از رئیس سازمانی بین‌المللی در زمینه عدم اشاعه هسته‌ای و کنترل برنامه‌های تسلیحاتی دارد این است که با حفظ بی‌طرفی و دوری از سیاست‌زدگی به دغدغه‌های جامعه بین‌المللی در زمینه مخاطرات ناشی از گسترش سلاح‌های هسته‌ای بپردازد. اما رافائل گروسی نه تنها این مسئولیت را ندید بلکه بخشی از پازل آمریکا و اسرائیل برای حمله به ایران و محقق کردن نقشه بزرگ‌ترشان درباره خاورمیانه شد. 

  تهیه پیش‌نویس غربی، برگزاری جلسه شورای حکام آژانس و صدور قطعنامه در پایان اولتیماتوم شصت روزه ترامپ به ایران، گام‌های هماهنگی بود که بعد از گزارش‌ گروسی برداشته شد. پایان اولتیماتوم شصت روزه ترامپ به ایران که برای به حداکثر رساندن فشار جهتِ دستیابی به یک توافق جدید بود، درست همزمان با رای‌گیری در آژانس بود. و این دو دقیقا در زمانی که اسرائیل در حال آماده‌سازی هواپیماهای جنگی خود برای حمله به ایران بود. در نتیجه با تقسیم کارهای کثیف و تمیز، در ساعت سه بامداد حمله اسرائیل به ایران انجام گرفت.

ریاست آژانس، از البرادعی تا گروسی 

   رافائل گروسی از سال 2019 روی کار آمد. پیش از او یوکیا آمانو رئیس آژانس بود که ده سالی در این جایگاه قرار داشت. بیماری و مرگ ناگهانی آمانو بود که زمینه حضور گروسی را فراهم کرد. آمانو برخلاف گروسی چهره‌ای میانه‌رو و مدافع ایران بود. گزارش‌های او مکررا پایبندی ایران به برجام را تایید می‌کرد و از این طریق تهدیدهای بین‌المللی علیه ایران یکی پس از دیگری خنثی می‌شد. شاید به واسطه آسیایی بودن و ملیت ژاپنی‌اش درک عمیق‌تری از خطرات حمله هسته‌ای و سابقه آمریکایی‌ها در بمباران اتمی هیروشیما داشت. در دوره او بود که آژانس بین‌المللی انرژی اتمی رسما پانزده بار پایبندی ایران به توافق هسته‌ای را تأیید کرد؛ مسئله‌ای که قطعا مقبول خاطر آنها که به دنبال اجماعی جهانی علیه ایران بودند قرار نمی‌گرفت.

  پیش از او البرادعی رئیس آژانس بود که به خاطر مواضع محکم و نقش آفرینی حساسش، موفق به دریافت جایزه صلح نوبل هم شد. او 12 سال رئیس آژانس انرژی اتمی بود و در این مدت با گزارش‌های خود مانع از مداخله نظامی یا اوج‌گیری بحران می‌شد. اگر آمانو آسیایی بود و از این نظر وجه مشترکی با ایران داشت؛ البرادعی سمپات بیشتری به عنوان یک مسلمان به ایران داشت. او حتی جایی گفته بود که من از نظر هویتی سنی و از نظر عقیدتی شیعه‌ام. اینها کافی بود که حداقل آن نگاه اروپامدارانه ایران ستیز در موضوع هسته‌ای و گزارش‌های آژانس حاکم نشود. او در آخرین گزارش خود نبود انحراف در برنامه هسته‌ای ایران را تایید کرد اگرچه بسیاری اما و اگرها درباره اجازه دسترسی‌های بیشتر مطرح شد. با این حال همان زمان مارک ویدریکر، سخنگوی آژانس اعلام کرد برخی مدعی‌اند دبیرخانه آژانس در حال پنهان کردن اطلاعات است و بین اعضای آژانس اختلافاتی جدی درباره مفاد گزارش جدید آژانس درباره برنامه‌ هسته‌ای ایران وجود دارد. واضح است که این اتهامات هیچگونه پایه و اساسی در واقع ندارد.

  البرادعی بعدها در کتاب «عصر فریب» که تقریری از خاطرات او در دوران مسئولیتش در آژانس بود نوشت: «آمریکا به دنبال از بین بردن استقلال آژانس انرژی اتمی و تبدیل کردن آن به مجموعه‌ای تحت نظارت و ابزار خود بود. اگر کسی به خاطر استفاده نابجا از اصطلاح مدرک، اعتبار خود را از دست داده باشد، ‌این، آمریکایی‌ها و متحدان آن بودند که با حمله مصیبت باری وارد جنگ عراق شدند. ما هر روز در عراق شاهد مدرکی بودیم که ناشی از تمایل آمریکا و انگلستان برای ارتقای اطلاعات جاسوسی و بررسی نشده به عنوان مدرک بود. حمله به آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به دلیلی تبعیت از حقایق، به نحو بی‌شرمانه‌ای ریاکارانه بود.»(عصر فریب، دیپلماسی اتمی در دوران خیانت،‌ ص 149)

  البرادعی پس از حمله اخیر اسرائیل و آمریکا به ایران با زبانی آتشین که دیگر ملاحظات سیاسی یک رئیس آژانس را نداشت، در صفحه توئیترش نوشت: «دو کشوری (آمریکا و رژیم صهیونیستی) که هزاران سلاح هسته ای دارند، جنگی جنایتکارانه علیه ایران به راه انداختند که در تضاد با منشور سازمان ملل و تمام قوانین بین‌المللی است و بازرسان بین‌المللی هم هیچ دلایل و شواهدی مبنی بر وجود برنامه نظامی هسته‌ای پیدا نکردند. این جنگ یادآور جنگ فاجعه بار علیه عراق است که فریبکارانه و در تضاد با گزارش‌های بازرسان بین‌المللی مبنی بر نبودن هیچ گونه سلاح کشتار جمعی انجام شد. این جنگ برای منطقه و تمام مردم آن ویرانگر خواهد بود و همانند جنگ عراق و جنگ کنونی غزه، کشورهای منطقه تماشاگر خواهند بود. خدایا، من ابلاغ کردم...»

  از محمد البرادعی به رافائل گروسی مسیری طولانی طی شده است و آن بی‌اعتبار شدنِ تدریجی یک نهاد بین‌المللی تا حد یک شرکت خصوصی که زیر نفوذ آمریکا، اسرائیل و چند کشور غربی است. جایگاه ریاست آژانس انرژی اتمی نیز بیش از آنکه ارتقای جایگاه یافته باشد و امنیت و صلح و پیشرفت را برای جامعه بشری به ارمغان آورده باشد، بازیچه دست گروه اندکی از قدرت‌های جنگ‌طلب برای تامین منافع شخصی و گروهی شده‌است. البرادعی جایی گفته است که «گزارش‌های آژانس را به گونه‌ای تنظیم می‌کردم که برای جنگ طلبان قابل استناد و بهره برداری نباشد.»؛ مسیری که گروسی درست در نقطه عکس آن گام نهاد یعنی زمینه‌چینی برای جنگ‌افروزی. 

  این موضوع، تنها دغدغه رئیس آژانسی نبوده که رویکرد معتدل‌تری نسبت به اخلاف خود داشته؛ بلکه در گفتار مقامات سیاسی سایر کشورها نیز انعکاس یافته است. چندی پیش سرگئی لاورف، وزیر خارجه روسیه با زبان طعنه و به تلخی گفت: «اروپایی‌ها در موضعی کاملاً امپریالیستی و مبتنی بر استعمار جدید، به «گروسی» قبولاندند که مبهم‌ترین و منفی‌ترین عبارات را در گزارش خود درباره ایران بگنجاند؛ این همان کاری بود که او انجام داد... تروئیکای اروپایی (انگلیس، فرانسه و آلمان) در اقدامی هماهنگ با آمریکا، قطعنامه‌ای را به شورای حکام ارائه دادند مبنی بر اینکه ایران، آنچه (توافق برجام) که توسط آمریکایی‌ها نابود شده بود را به طور کامل اجرا نمی‌کند. بعد از آن بود که اسرائیل حملات خود به ایران را آغاز کرد؛ در اینجا یک زنجیره دیده می‌شود؛ اروپایی‌ها هم در گناه انجام این حملات سهیم هستند... اکنون رافائل گروسی درخواست کرده است که اطلاعات مربوط به محل نگهداری اورانیوم غنی‌شده ایران ارائه شود و حال آنکه هیچ تضمینی درباره درز نکردن دوباره اطلاعات از آژانس اتمی نیست.»

مسئله عدم تضمینِ درز نکردن اطلاعات از دوره البرادعی مطرح بوده و یکی از نگرانی‌های اصلی ایران در موضوع اجازه دسترسی‌های بیشتر بوده‌است. این موضوع درباره گروسی تا جایی پیش رفته که افکار عمومی و برخی از رسانه‌ها او را جاسوس خوانده‌اند؛ جاسوسی که با در اختیار قرار دادن اطلاعات هسته‌ای ما به اسرائیل و غربی‌ها، زمینه حمله، انفجار، ترور و خرابکاری را فراهم کرده و می‌کند. اسناد افشا شده اخیری که ایران منتشر کرده و وعده انتشار قطره چکانی آن را در آینده داده است نیز تاییدی بر تاثیر لابی اسرائیل در آژانس و روابط غیرمعمول شخص رافائل گروسی است. گرچه این موضوع مسئله تازه‌ای نیست و سازمان‌های بین‌المللی پیش از این نیز عرصه نفوذ و تاخت و تاز نمایندگان قدرت‌های بزرگ بوده‌اند، اما نکته اینجاست که در موضوع هسته‌ای ایران و نقش‌آفرینی گروسی، این لابی‌گری و نفوذ، مستقیما به حمله اخیر اسرائیل، کشته شدن شمار زیادی از مردم، ترور دانشمندان هسته‌ای و نابودی سرمایه‌های مادی و معنوی کشور انجامیده‌است. 

  گروسی هنوز حمله غیرقانونی اسرائیل به ایران-کشوری که در چارچوبNPT  فعالیت داشته- را محکوم نکرده‌ و در مصاحبه‌های مطبوعاتی از آن فرار ‌می‌کند. او چه جاسوس باشد و چه به طرقی دیگر در خدمت آمریکا و غرب  دیگر فرق چندانی نمی‌کند. کار از کار گذشته است. جنگ درگرفته و یک بدبینی بزرگ به جای آن نشسته است. مسئله این است تاریخ مصرفِ حقوقی گروسی به پایان رسیده و  قبل از اینکه در خیابان‌های تهران صدای مردمی «مرگ بر گروسی» شنیده شود و رزومه جدیدی برایش به عنوان رئیس یک سازمان بین‌المللی بسازد که هیچکدام از اسلافش نداشته‌اند، او بهتر است از این سمت کناره‌گیری کند. باید رئیس، رویکرد و روح جدیدی در آژانس حاکم شود و تا التیام زخم‌های باز ملت ایران اندکی صبر پیشه کرد. 

 

منبع: عصر ایران
شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید