قصه عجیب زورگیری که سر طعمه اش را شکافت

آثار خودزنی های وحشتناک روی دستانش، طوری خودنمایی می کرد که هر کس با دیدن آن ها دلهره می گرفت. اگر چه سعی داشت خود را جوانی آرام و مظلوم جلوه دهد اما با آن که دستبندهای قانون دستانش را می فشرد باز هم با غرور خاصی ماجرای زورگیری هولناک خود را بازگو می کرد....

قصه عجیب زورگیری که سر طعمه اش را شکافت

او که با تلاش نیروهای زبده تجسس کلانتری گلشهر مشهد به همراه همدستش دستگیر شده بود، پس از آن که با دستور ویژه سرهنگ ابراهیم عربخانی (رئیس کلانتری گلشهر) مورد بازجویی های تخصصی قرار گرفت و به زورگیری خونبار از یک مرد جوان اعتراف کرد، به دایره مددکاری اجتماعی هدایت شد تا ابعاد گوناگون زندگی وی مورد واکاوی روان شناختی قرارگیرد.
 

نامت چیست؟

سجاد.
چندسال داری؟

۲۰ ساله هستم.
به چه جرمی دستگیر شدی؟

نزاع و زورگیری!
چی دزدیدی؟

چون دوستم را خفت کرده بودند به جای لوازم او می خواستم انگشتر آن مرد را بگیرم!
فرزند چندم خانواده هستی؟

پدرم ۳ فرزند دارد که من بزرگ ترین آن ها هستم.
پدرت چه کاره است؟

خیاط بود.
مجردی؟

بله!
با پدر و مادرت زندگی می کنی؟

نه! آن ها ۱۳ سال قبل از یکدیگر جدا شدند. آن زمان من کلاس دوم ابتدایی بودم.
تاکلاس چندم درس خواندی؟

فکر کنم ۴-۵ کلاس خواندم.

الان با پدرت زندگی می کنی؟

تا مدتی قبل با پدرم بودم ولی اکنون مدت کوتاهی است که به خانه مادرم آمده ام.
پدرت بعد از طلاق ازدواج کرد؟

بله! من در کنار نامادری ام بودم .به همین خاطر هم خیلی اختلاف داشتیم.
مادرت هم ازدواج کرد؟

بله! او هم به تازگی با مردی به نام .... ازدواج کرده است! ناپدری ام را می شناسم، آدم بدی نیست!
دوران کودکی را چگونه گذراندی؟

خیلی سخت!
یعنی چطوری؟

خوب من فرزند بزرگ خانواده بودم، پدر و مادرم از هم جدا شدند. دیگر مورد توجه کسی نبودم. بالاخره شرایط سختی را می گذراندم. سرکار گچ کاری می رفتم و در به دری کشیدم!
دلیل جدایی پدر و مادرت را می دانی؟

پدرم مصرف کننده موادمخدر بود.
خودت هم اعتیاد داری؟

فقط گاهی مشروبات الکلی استفاده می کنم.
چرا از خانه پدرت رفتی؟

با نامادری ام نمی ساختم! هر بار که به خانه می آمدم و با نامادری ام بحث می کردم، پدرم از او حمایت می کرد و به همین خاطر سر هر موضوع کم اهمیتی دعوا می شد. در این شرایط از خانه فرار می کردم و گاهی ۲یا۳ماه هم به خانه پدرم باز نمی گشتم.
شب ها را کجا می خوابیدی؟

گاهی در مراکز مذهبی و پارک ها، البته بیشتر شب ها را در محلی می خوابیدم که آن جا کار می کردم.
چندبار تاکنون دستگیر شده ای؟

۳ یا ۴ بار.
به چه جرمی؟

شرب خمر و سرقت!
اولین زورگیری را چگونه انجام دادی؟

من تا به حال زورگیری نکرده ام (با کمی مکث) البته این بار زورگیری کردم ولی قبلا نه!
ماجرای زورگیری را تعریف می کنی؟

دیروز دوستم (همدست) درحالی که زیرپوش رکابی به تن داشت به در منزل ما آمد.

با تعجب پرسیدم این چه وضعی است؟

او را به داخل دعوت کردم که گفت: افرادی او را در جمعه بازار خفت کرده اند و بسته سیگار و کیف پول و پیراهنش را گرفته اند!... از شنیدن این ماجرا خیلی اعصابم به هم ریخت.

او از جمعه بازار قدیمی تا منزل ما در حاشیه شهر که فاصله زیادی دارد، پیاده آمده بود و خجالت می کشید به منزل خودشان برود! به همین دلیل پیراهنی به او دادم و سپس با هم برای پس گرفتن لوازمش به راه افتادیم اما وقتی آن مرد را دیدم صدایش را بلند کرد و قصد داشت سروصدا به راه بیندازد که اعصابم خرد شد.

دست دوستم چاقو بود و من هم یک چماق داشتم که دعوا کردیم.
پس چرا لباس های تو آغشته به خون است؟

دوستم با همان چاقو، البته چاقو نبود یک تکه میلگرد که دسته دارد به سر آن مرد زد که سرش پاره نشد، سوراخ هم نشد، فقط جمجمه اش شکست که در حین درگیری خون های او روی لباس های من ریخت!
زخم های وحشتناکی که روی ساعد و بازوهایت دیده می شود مربوط به چیست؟

این ها آثار خودزنی است! قبلا زمانی که اعصابم به هم می ریخت با چاقو یا تیزی خودزنی می کردم تا آرام بگیرم!
تا به حال به کانون اصلاح و تربیت هم رفته ای؟

نه!
مردی را که از او زورگیری کرده اید می شناختی؟

نه! من به خاطر حمایت از دوستم رفتم و قصد داشتم به جای سیگارها و لباسش، انگشتر او را زورگیری کنم!
سیگار هم می کشی؟

با تعجب (من!) گاهی چند نخ می کشم!
چرا طعمه خودتان را زخمی کردید؟

نمی خواستم دعوا کنم ولی او فحش داد و سر و صدا کرد.
اکنون که دستگیر شده ای چه کسی برای دیدارت به کلانتری آمده است؟

فقط صدای مادرم را از سالن شنیدم! اما از پدرم خبری ندارم.
فکر می کنی اگر پدر و مادرت جدا نمی شدند سرنوشت تو هم به گونه دیگری رقم می خورد؟

سکوت! نمی دانم!
چرا مسیر خلافکاری را در پیش گرفتی؟

به خاطر زندگی آشفته ای که داشتم. اگر من هم مانند خیلی از نوجوانان دیگر کسی را بالای سرم داشتم شاید به این مسیر نمی رفتم!
به پدر و مادرهایی که در آستانه طلاق هستند چه می گویی؟

وقتی پدر و مادرها توانایی اداره یک زندگی آرام را ندارند، نباید فرزندان خود را قربانی خواسته های خودشان بکنند! زمانی که به طلاق می رسند به آینده فرزندشان فکر کنند که در هیاهوی این آشفتگی های اجتماعی، سرنوشت آن ها چه می شود.

منبع: خراسان
شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید