پایان زندگی با کابوس جنایت

کاش وقتی این افکار وحشتناک شیطانی در ذهنم ریشه دواند، لحظه‌ای عاقلانه فکر می کردم و به طلاق هم می اندیشیدم اما متاسفانه چنان خودم را زیرک می پنداشتم که گویی با هوش تر از من هیچ انسانی روی کره زمین نیست و کسی نمی تواند به راز قتل همسرم پی ببرد و...

پایان زندگی با کابوس جنایت

مرد جوان که حدود سه سال با کابوس وحشت انگیز قتل همسرش زندگی کرده بود، در حالی که بیان می کرد کاش می توانستم اختلافات خانوادگی را با تصمیم های عاقلانه حل کنم، درباره سرگذشت خود گفت: 20 ساله بودم که پای سفره عقد نشستم و با «ترمه» ازدواج کردم اما هنوز چند ماه از دوران نامزدی ما نمی گذشت که اختلافات من و او شروع شد.

احساس می کردم در انتخاب همسر دچار اشتباه شده ام چرا که رفتارهای او با خصوصیاتی که من از همسرم انتظار داشتم فاصله زیادی داشت به همین دلیل مشاجره های لفظی ما شدت گرفت ولی من هیچ وقت به جدایی از همسرم فکر نمی کردم. البته ترس از مهریه و پرداخت حق و حقوق او نیز از جمله مواردی بود که به دلیل ناآگاهی من از روند قضایی پرونده ها به این موضوع دامن می زد. خلاصه با وجود این اختلافات و بنا به توصیه اطرافیانم زندگی مشترکم را در حالی با ترمه آغاز کردم که او فقط 18 سال داشت و از مهارت های همسرداری بی بهره بود.

ترمه دوست داشت آزادی کامل داشته باشد و بدون اجازه من به بیرون از منزل برود یا در هر ساعت از شبانه روز به خانه بازگردد، به همین دلیل به دنبال بهانه می گشت و دروغ هایی را سر هم می کرد که خودش هم آن ها را باور نداشت. با آن که فقط دو ماه از جشن عروسی ما گذشته بود، رابطه عاطفی ما هر روز سردتر می شد تا جایی که جز سروصدا و مشاجره آن هم به دلیل یک سری رفتارهای ناپسند، چیزی در زندگی ما وجود نداشت و دیگر از عشق و علاقه و مهر و محبت هم خبری نبود.

بالاخره کار به جایی رسید که تحمل این درگیری ها را نداشتم و متاسفانه هیچ وقت هم اهل مشورت نبودم تا شاید کسی مرا برای چاره اندیشی و رهایی از این مخمصه راهنمایی کند. در تصورات احمقانه، خودم را عقل کل می دانستم تا این که یک روز تصمیم وحشتناکی گرفتم.

زمستان سال 91 بود که صحنه گازگرفتگی دختر یکی از بستگانمان از مقابل چشمانم عبور کرد. آن دختر به طور اتفاقی با گاز شهری مسموم شده و مدتی به کما رفته بود.

من که خودم را فردی زیرک و باهوش می دانستم نقشه قتل همسرم با گاز شهری را طراحی کردم تا مرگ او طبیعی و بر اثر سهل انگاری جلوه کند.

از همان روز به بعد رفتارم را تغییر دادم، به طوری که زندگی ام رنگ و بوی عاشقانه گرفت اما کاش می فهمیدم بخش زیادی از این دلسردی عاطفی نیز تقصیر من است چرا که در همان چند روز زندگی نمایشی عاشقانه هیچ مشکلی با هم نداشتیم.

خلاصه روز حادثه وقتی از سرکار به خانه بازگشتم، طبق نقشه استراحت کردم چرا که آن ماه در شیفت شب کار می کردم و روزها به خانه می آمدم.

در حالی که پتو را روی سرم کشیده بودم، یک بار دیگر نقشه قتل را مرور کردم و بعد از حدود دو ساعت به بهانه ای از خانه خارج شدم ولی همسرم هنوز خواب بود.

به آرامی شیلنگ گاز بخاری را بیرون کشیدم و شیر گاز شهری را باز کردم. حدود دو ساعت در خیابان های نزدیک محل سکونتم دور زدم و سپس به خانه بازگشتم.

وقتی فهمیدم همسرم دیگر نفس نمی کشد، همسایه ها را خبر کردم و با اورژانس تماس گرفتم. بررسی های پلیس با توجه به خرابی دودکش و صحنه سازی هایی که انجام داده بودم، حکایت از آن داشت که همسرم بر اثر گازگرفتگی جان باخته است، به همین دلیل پرونده ای در دادسرا تشکیل شد و من هم که فکر می کردم نقشه زیرکانه ام به درستی انجام شده است، خودم را عزاداری با تألمات روحی شدید نشان می دادم تا این که آب ها از آسیاب افتاد و من مدتی بعد با آن که هنوز سیاه پوش بودم از دختر دیگری خواستگاری کردم و بدین ترتیب راز مرگ همسرم در سینه ام باقی ماند چرا که جز من هیچ کس از این جنایت خبر نداشت ولی غافل از آن بودم که خدا نیز از این جنایت آگاه است و این ماجرا روزی فاش خواهد شد.

خلاصه چند ماه بعد و در حالی که همسرم باردار بود، روزی کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی به سراغم آمدند و دستبندهای قانون را بر دستانم حلقه زدند.

آن روز وقتی مقابل قاضی ویژه قتل عمد قرار گرفتم و پرونده ام را روی میز دیدم، تازه فهمیدم چوب خدا صدا ندارد! قاضی حسینی، قاضی سابق ویژه قتل عمد مشهد از من پرسید: شما در اظهارات خودتان هنگام وقوع حادثه گفته اید که «وقتی وارد منزل شدم، اتاق به شدت گرم بود و شیلنگ بخاری هم روی زمین افتاده بود!» وقتی اظهاراتم را تایید کردم، قاضی گفت: اگر بخاری هنگام مرگ همسرت روشن بوده که خانه به شدت گرم شده است، پس گاز شهری سوخته است که در این صورت گاز گرفتگی رخ نمی دهد اگر هم شیلنگ بخاری بیرون بوده و گاز از آن منتشر شده، پس خانه با چه شعله ای تا این حد گرم شده است؟ من که دیگر پاسخی برای این سوال نداشتم، اشک ریزان قتل همسرم را پذیرفتم و جزئیات این جنایت را بازگو کردم اما ای کاش...

منبع: خراسان
شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

نظرات شما - 1
  • ناشناس
    1

    خاک بر سر کیهان دروغگو که خاتمی را برانداز میپندارد.جاه طلبی و دروغ تا چه آقای شریعت مداری.امثال کیهان مملکت را بخاطر منافع شخصی به اینجا کشانده.عجیبه برام چرا همچین افرادی اینقدر آزادی دروغ گفتن و تهمت زدن دارن.

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها