جزئیات شهادت خانواده آرتین؛ داماد خانواده سرایداران: این هفته عروسی خواهر آرتین بود

برنامه‌ریزی‌هایشان برای عروسی بود، نه عزا؛ خرید می‌کردند تا هرچه زودتر به تهران بیایند. برای جشن و پایکوبی لحظه‌شماری می‌کردند، اما به جای آن، خون، مرگ و چیزی شبیه به میدان جنگ نصیب‌شان شد.

جزئیات شهادت خانواده آرتین؛ داماد خانواده سرایداران: این هفته عروسی خواهر آرتین بود

گلوله ها به آنها امان نداد تا در کنار هم، آغاز زندگی مشترک دخترشان را جشن بگیرند. بعد از خرید بود که رفتند تا زیارتی هم از شاهچراغ داشته باشند. مسیر را تغییر دادند و به جای خانه، برای زیارت رفتند.

جثه‌اش زیادی کوچک بود برای سینه سپر کردن در مقابل خانواده‌اش؛ پدرش را دید که فریاد می‌زد و سعی داشت از همسر و فرزندانش محافظت کند. ولی تیرباران امانش نداد. مادر غرق خون بود. برادرش دیگر صدایی نداشت تا در گریه و فریاد او را همراهی کند. نفس نمی‌کشیدند، هیچ‌کدام از عزیزانش؛ غریب و بی‌پناه در آن مهلکه ترسناک ماند. حالا دیگر هیچ‌کس نمی‌تواند او را آرام کند. حتی نمی‌توانند به او امید دهند. دیده است، آنچه را که نباید هیچ وقت می‌دید. کسی نمی‌تواند به او ثابت کند دوباره روزی می‌تواند با آرشام بازی کند، دست پدر را بگیرد و مادر را غرق بوسه کند. آرتین مانده با غصه‌ای تمام‌نشدنی. پسربچه پنج ساله‌ای که یک شبه بزرگ شد. داماد این خانواده که خودش هم هنوز شوکه است، در گفت‌وگویی با خبرنگار «شهروند» روایتی غم‌انگیز از خانواده سرایداران در آن شب منحوس دارد:

آرتین و خانواده‌اش آن شب برای رفتن به شاهچراغ برنامه‌ریزی کرده بودند؟

نه اصلا قرار نبود به آنجا بروند. آنها رفته بودند خرید کنند. شاهچراغ وسط بازار است. احتمالا بعد از خرید، دل‌شان هوای زیارت کرده بود و به همین دلیل به آنجا رفتند. ما اصلا خبر نداشتیم که به آنجا رفته‌اند. اتفاقا به دلیل ناآرامی‌های اخیر به آنها تاکید کرده بودیم که زیاد بیرون نباشند. حتما به‌خاطر اینکه آنجا محل آرامی است، رفته بودند که زیارت کنند.

چرا خانوادگی به خرید رفته بودند؟

هفته بعد یعنی ۱۲ آبان عروسی من و فاطمه بود. فاطمه خواهر آرتین است. آنها رفته بودند برای عروسی خرید کنند و لباس بگیرند. من خودم برایشان بلیت خریده بودم تا به تهران بیایند. خیلی برای مراسم ذوق داشتند. کلی برنامه‌ریزی کرده بودند. آن شب هم گفتند اگر برای خرید لباس نرویم، دیگر نمی‌رسیم
خرید کنیم.

شما چطور متوجه این اتفاق شدید؟

ما خبر را در فضای مجازی خواندیم. گفتند در شاهچراغ عملیات تروریستی شده. خیلی شوکه شدیم، ولی اصلا تصورش را هم نمی‌کردیم که خانواده ما هم آنجا بوده باشند. همسرم داشت فیلم‌های مراسم عقدمان را تماشا می‌کرد. همان لحظه هم دلتنگ شد و هم دلشوره گرفت. با پدر و مادرش تماس گرفت، اما کسی پاسخگو نبود. از آنها خبری نداشتیم. با اینکه نگران بودیم، ولی فکرش را هم نمی‌کردیم که چنین فاجعه‌ای رخ داده باشد. تا اینکه لیست مجروحان را دیدیم. اسم آرتین در میان مجروحان بود. البته فامیلی آرتین را اشتباه نوشته بودند. به جای سرایداران، سرداران نوشته شده بود. همین باعث شد کمی امید بگیریم که شاید فقط تشابه اسمی باشد. دایی همسرم در شیراز است. او تا صبح به بیمارستان‌ها سر زد، تا اینکه آرتین را پیدا کرد. ما هم بلافاصله به شیراز رفتیم.

آرتین لحظه تیراندازی چه صحنه‌هایی را دیده است؟

آرتین همه چیز را دیده، همه آن چیزی که نباید می‌دید. می‌گوید دیدم که تیر به پیشونی مادرم خورد. به شکم آرشام خورد. می‌گوید دیده که پدرش ایستاده جلوی آنها و سپری شده برایشان اما او هم تیر خورده است. همه اینها را با چشم دیده.

حال روحی‌اش چطور است؟

خیلی با او صحبت می‌کنیم. به او گفتیم آنها رفته‌اند که زخم‌هایشان خوب شود تا دوباره با هم باشید. اما او انگار خیلی بزرگ شده است. می‌گوید می‌دانم آنها مرده‌اند. نمی‌دانیم باید با او چه کار کنیم. همه سعی‌مان را می‌کنیم تا از این حال‌وهوا خارج شود. اما داغش خیلی سنگین است. مرتب سعی داریم فضایش را عوض کنیم. فضای شادی برایش ایجاد کنیم. ولی مگر آن صحنه‌ها از ذهن بچه به این کوچکی پاک می‌شود.

از لحاظ جسمی چه آسیبی دیده است؟

امروز یعنی جمعه از بیمارستان مرخص شد. دستش آسیب دیده است. عمل انجام شده است. دکتر گفته باید صبر کنید که اگر این عمل جواب نداد، عمل پیوند استخوان انجام شود. دستش تیر خورده است.

سراغ پدر و مادرش را هم می‌گیرد؟

آرتین خیلی وابسته پدرش بود. به پدرش فوق‌العاده دلبستگی داشت. اگر یک شب پدرش کنارش نمی‌خوابید خوابش نمی‌برد. غذایش را حتما باید پدرش به او می‌داد. هیچ‌کدام نه مادر و نه همسرم نمی‌توانستند به او غذا بدهند. فقط با پدرش غذا می‌خورد. دوست و رفیقش پدرش بود. خوشگذرانی‌اش فقط با پدرش بود. به آرشام و مادرش هم وابسته بود. ولی همه زندگی‌اش باباش بود. مرتب می‌گوید الان بابام کجاست. مادرم کجاست. مانده‌ایم که او چطور می‌خواهد با این همه وابستگی، بدون پدرش زندگی کند. ما سعی می‌کنیم هرجور شده حالش را بهتر کنیم.

از این به بعد با شما زندگی می‌کند؟

بله، قرار است با من و همسرم زندگی کند.

شما تهران زندگی می‌کنید؟

بله. آنها یکی دو سال بود که به شیراز رفته و ساکن آنجا بودند. همسرم یکی دو هفته بود که به اینجا آمده و با هم‌ خانه‌مان را می‌چیدیم تا برای عروسی همه چیز آماده باشد. قرار بود روز دوشنبه هم آرتین و خانواده‌اش به تهران بیایند و برای عروسی آماده شویم.

آرشام چند سال داشت؟

آرشام ۱۰ ساله و کلاس پنجم بود. پسر فوق‌العاده پاکی بود. اصلا ویژگی‌های خوبش غیرقابل‌تعریف است. از اول مشخص بود آدم بزرگی است. احترام زیادی به پدر و مادرش می‌گذاشت. هرچه از خوبی این بچه بگویم باز هم کم گفته‌ام. آرشام فوق‌العاده بود.

پدر آرتین شغلش چه بود؟

بازنشسته نیروهای مسلح بود. ۳۰ سال در نیروی دریایی بندرعباس کار می‌کرد. یکی دو سال بود به شیراز رفته بودند. مکانیک ماشین‌های سنگین بود. چون خودشان شیرازی هستند، دوست داشتند بروند آنجا زندگی کنند.

به شاهچراغ زیاد می‌رفتند؟

اتفاقا زیاد به آنجا نمی‌رفتند. هر بار دل‌شان هوای زیارت می‌کرد به مشهد می رفتند. آنها حرم امام رضا(ع) را خیلی دوست داشتند. شاهچراغ هم می‌رفتند، ولی زیاد نه.

الان خواسته خانواده شما چیست؟

ما از مسئولان خواسته‌ایم که نیروهای امنیت شاهچراغ را بررسی کنند. ببینند چرا انقدر راحت این فرد به داخل رفت. مجازات کنند عاملان و مسببان این حادثه را؛ آنها همه بی‌گناه بودند. چرا باید اینطور وحشیانه کشته شوند. خواسته دیگرمان این است که بتوانیم با پیکر آرشام و پدر و مادرش وداع کنیم. یعنی مانند شهدا مراسم وداع داشته باشیم. احتمالا روز شنبه مراسم تشییع در شاهچراغ برگزار خواهد شد. همسرم خواسته‌اش این است که آن فرد و تمام مسببان این حادثه جلوی چشمانش مجازات شوند.

منبع: شهروند
شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

نظرات شما - 11
  • رابی
    8

    جشن و پایکوبی؟؟؟
    مگر در اسلام رقص و پایکوبی حرام نیست؟

    نظرات شما -
    • شهرام
      0

      خجالت هم خوب چیزیه. خدا لعنت کند آمران و عاملان فاجعه شاهچراغ را.

    • هادی
      15

      نیروهای نظامی باید صبر و تحمل را بذارند کنار . معترضان واقعی صف خود را از آشوب طلبان و اراذل و اوباش جدا کرده اند. باید درس حسابی به اراذل داده بشه که زمینه را برای ورود داعش به ایران فراهم کردند.

    • قهرمان
      11

      آرتین عزیز کل ایران حامی توست. هر چند که اینستاگرام و رسانه های کثیف خارجی و ایادی داخلی آنها نخواهند از تو یادی شود. کور خوانده اند.

    • 1

      منظور انجام همون کاریه که این همه براش تبلیغ می کنند که ازدواجها بیشتر بشه و در نتیجه بچه های بیشتری هم بیارن و ...

    • ناشناس
      4

      واقعا خاک بر سرت رابی شما انسانی اصلا؟

  • ناشناس
    3

    واقعا هم چرا اون فرد باید انقدر رااااحت بتونه بره تو وقتی روی پوشش و اون چند تار مو (!!!) رفت و آمدها تو کوچه و خیابان این همه دقت و بررسی انجام میشه ..چرا نه بررسی نه چیزی اون باید مثل آب خوردن بره این همه خون راه بندازه؟!! کاش به جای این همه تمرکز روی بستن راه تخت جمشید تو این روزها روی امنیت مردم تمرکز می کردند!!!

  • ناشناس
    0

    لعنت بر مسببان این حادثه و هر حادثه ای ک جگر ما ملت اتیش میزن و عزیزانمان پرپر میکن

  • ناشناس
    0

    کلمات و واژه ها نمی توانند این غم سنگین وارد آمده بر این خردسال بزرگ مرد کوچک را توصیف کنند! خداوند به او صبر جزیل عطا فرماید.

  • ناشناس
    0

    گرچه هیچکس پدر و مادر آدم نمیشه ولی باز هم خدا رو شکر دست کم خواهری از اعضاء خانواده برای آرتین جان به جا مانده..این چند روز چون کسی از خانواده در بیمارستان و کنار تختش دیده نمیشد از این می ترسیدم که همه خانواده اش را از دست داده باشد.

  • واقعاراست گفتن اگه بصیرت نباشه انسانها به خاطرعقاید خودخواهانه ازحیوانت درنده هم وحشی ترمیشن خدالعنت کنه دماغش ونابودکنه مروجین عقاید منحوس الهی بگیرین مفتیهاب وهابی که دخترتونو واسه داعشیا نفرستادین رذالت بمیرم
    0

    واقعا راست گفتن اگه بصیرت نباشه انسانهاازوحشیترین درنده ترین حیوانات درنده تر میشن آرزوی مرگ رذالت میکنم واسه داعشیا وبیشترازاوناواسه مروجین این افکار وحشیانه ۱۴۰۰سال بعداز اسلام هنوز عرضه نداشتن علمای دینی شیعه سنی یاوهابی باهم دیگه به یک فهم دو رو مشترک الاسلام برسم خدالعنت کنه وهابیان مست پول مفت نفتد که دختراشونو باافتخار می‌فرستادم واسه داعشیا که اذیت نشن واقعا خاک برسرهمتون ازملاهی فقط یادگرفتن برین منبر ......

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها