گفت‌وگو با قاتل بیتا کوچولو و پدر و نامادری اش در باغ ورامین

مرد جوان که متهم است سه نفر را در یک باغ در کلاته ورامین قتل عام کرده است، در گفتگویی ناگفته‌های خود را از این جنایت فجیع مطرح می‌کند.

گفت‌وگو با قاتل بیتا کوچولو و پدر و نامادری اش در باغ ورامین

مرد جوانی که اردیبهشت سال ۹۸ در باغی در کلاته ورامین، بیتای هشت ساله، پدر و نامادری اش را به طرز فجیعی به قتل رساند، حالا در قامت یک محکوم به قصاص در زندان رجایی شهر کرج روبرویم ایستاده است.

پرونده قتل را وجب به وجب از حفظم و ساعت‌های زیادی پای درددل مادر بیتا نشسته ام. مادری که داغ قتل فجیع فرزند بی گناهش هرگز برایش کم نشده است و پایان تمام حرف هایش می‌گوید: «فقط قصاص!»

حالا قاتل بیتا روبرویم ایستاده است. با یک شلوار شیراز ی زرشکی که پوشیدن آن در زندان برای زندانیان مرسوم است. بلند قد است و کف دست هایش بزرگ است.

جزئیات این پرونده فجیع در ذهنم چرخ می‌زند و ناخودآگاه او را در لحظه به قتل رساندن دانیال تجسم می‌کنم؛ و بعد قتل سحر. آخر سر هم بیتا.

بیتایی که وحشت زده انتهای آن باغ ایستاده بود و جیغ می‌زد.

دخترک برای دفاع از خود تکه سنگی در دستان کوچکش گرفته بود و محکم می‌فشرد. در آخرین لحظه‌های عمر کوتاهش گریه امانش نمی‌داد.

قاتل جلوی دهان و بینی او را گرفت و با دست دیگرش گلوی او را برید. همین قاتلی که حالا روبروی من نشسته است.

داشتم زندگی ام را می‌کردم که قاتل سه نفر شدم

می‌نشیند و سرش را پایین می‌اندازد. من سوالاتم را از ابتدایی‌ترین اطلاعات پرونده شروع می‌کنم:

اتهامت چیست؟

قتل

چه کسی را کشتی؟

دوستم را.

چرا اینقدر مختصر جواب می‌دهی؟

جوابش همین است دیگر

جوابش این نیست که به جز دوستت، همسر و فرزندش را هم کشتی؟

بله. اتهامم سه فقره قتل است.

حالا برایمان ماجرا را توضیح می‌دهی؟

ماجرایی نبود. من داشتم زندگی ام را می‌کردم، دانیال سراغم می‌آمد.

شش ماهی می‌شد که رفت و آمدهایم با او زیاد شده بود. قبل از آن هم از چند سال قبل با هم دوست و همکار بودیم. من سلاخ کشتارگاه بودم و او راننده خاور بود. در این چند ماه اخیر خیلی با هم صمیمی شده بودیم.

از روز حادثه بگو. این همه صمیمیت تو و دانیال چرا یکدفعه تبدیل شد به جنایت؟

آن روز دانیال و همسرش از ساعت دو و نیم ظهر به باغ ما آمدند.

از آن‌ها پذیرایی کردم و برایشان پشتی گذاشتم. میوه و شیرینی خریده بودم تا از رفیقم پذیرایی سلطنتی کنم.

خیلی خرج کرده بودم برای اینکه به دانیال خوش بگذرد. همه چیز خیلی خوب و خوش بود.

غروب که شد همسر دانیال به نام سحر، به میدان کلاته رفت تا دختر دانیال را از همسر قبلی او بگیرد.

بعد دوباره به باغ برگشتند. من رفتم از خانه مان برایشان غذا بیاورم. ته چین آوردم تا در پذیرایی از آن‌ها سنگ تمام بگذارم.

سر راه برای بیتا پاستیل و کاکائو خریدم، اما همین که برگشتم من و دانیال با هم درگیر شدیم.

درگیری شما به خاطر چه بود؟

آن شب من خیلی شیشه مصرف کرده بودم. وارد باغ که شدم، دانیال پشت سرم در را بست.

تصور می‌کردم قصد آسیب زدن به من را دارد برای همین با او درگیر شدم. اما دانیال یکدفعه با من درگیر شد.

من توقع نداشتم بعد از آن عزت و احترام که به او کرده بودم روی من چاقو بکشد. به گردنم چاقو زد. من هم چاقو در آوردم و به او چند ضربه زدم.

چرا فکر کردی دانیال می‌خواهد به تو آسیب بزند؟

فکر می‌کردم قصد داشت شیشه‌های من را سرقت کند.

اگر قصد سرقت داشت، زمانی که تو رفته بودی شام بیاوری، این کار را می‌کرد و پا به فرار می‌گذاشت.

نمی‌دانم، شاید آن موقع نمی‌دانست که من مقدار زیادی شیشه داشتم.

یعنی درست دم در وقتی در را برای تو باز کرد فهمید تو مقدار زیادی شیشه داری؟

نمی‌دانم. این فکر‌ها برای همان لحظه بود. زیاد شیشه کشیده بودم و حالم دست خودم نبود.

فکر می‌کردم مهمان من نمک خورد و نمکدان شکست. جواب خوبی و مهمان نوازی من این نبود.

بعد از اینکه دانیال را کشتی چه شد؟

همسرش به دفاع از دانیال به من حمله کرد. برای همین او را هم با چاقو زدم.

می‌رسم به همان سوالی که پرسیدنش قلبم را درد می‌آورد. این را که می‌پرسم چشمانم پر از اشک می‌شود.

بیتا چه؟ او که یک طفل بی گناه بود. او را چرا کشتی؟

نمی‌دانم در مورد قتل بیتا چیزی از من نپرسید. اصلا فکر کنید من هیچ چیز در این مورد نمی‌دانم.

این را بگذارم پای شرمندگی ات؟

من از این اتفاق خوشحال نیستم. شاید اگر باز هم به آن لحظه برگردم مجبور شوم به دانیال چاقو بزنم، چون او با چاقو به گردنم زد. اما از اینکه این اتفاق افتاده ناراحتم. این وسط چیزی که بیشتر از هر چیز من را ناراحت می‌کند این است که آن بچه از بین رفت.

بعد از قتل چه کردی؟

هر سه جسد را همان جا در باغ دفن کردم.

بعد ماشین دانیال را به محلی دورتر از باغ منتقل کردی. لباس‌های بیتا را هم از داخل ماشین برداشته بودی و تکانده بودی.

از ماشین هم وسایلی سرقت شده بود. می‌شود گفت این جنایت با انگیزه سرقت بوده؟ تو دنبال چه چیزی بین لباس‌های بیتا می‌گشتی؟

من این کار‌ها را نکردم. نمی‌دانم کار چه کسی بود. من نیاز مالی نداشتم که بخواهم سرقت کنم. وضع مالی خانواده ما خوب است. باغ و دامداری و موتورآب داریم.

از دستگیری ات بگو.

من بعد از یک هفته خودم را معرفی کردم. چون آن روز تماس‌های زیادی با دانیال داشتم و می‌دانستم اگر پرینت تماس‌های دانیال را بگیرند، ماجرا فاش می‌شود. سیم کارت من به نام مادرم بود. نمی‌خواستم او گرفتار شود.

منبع: باشگاه خبرنگاران جوان

68

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها