بازخوانی داستان حسینیۀ ارشاد به بهانۀ ممانعت از تشییع پیکر پوران شریعت رضوی در آن

بیش از ۴۰ سال از درگذشت علی شریعتی گذشته، اما هنوز سرنوشت و نام او و خانواده‌اش با سرنوشت و نام حسینیۀ ارشاد گره خورده است.

بازخوانی داستان حسینیۀ ارشاد به بهانۀ ممانعت از تشییع پیکر پوران شریعت رضوی در آن

وقتی خبر ممانعت آمد اولین چیزی که در ذهنم تداعی شد جلوگیری اولیه از برگزاری همایش علمی بزرگداشت دهمین سالگرد درگذشت مهندس بازرگان در حسینیۀ ارشاد بود، اما آن زمان که ماه‌های پایانی دولت اصلاحات بود در نهایت با رایزنی پس از ۲ ساعت همایش شروع به کار کرد. در این سال‌ها با برگزاری بسیاری از مراسم در حسینیۀ ارشاد ممانعت شده ولی ممانعت از تشییع پیکر همسر دکتر شریعتی وجهی نمادین دارد، چرا که بخشی از هویت حسینیه با نام شریعتی و سخنرانی‌های پرشور او در آن گره خورده است. از این نظر قابل قیاس است با جلوگیری از تدفین ناصر میناچی، از موسسان حسینیه و مدیر وقت آن در گوشه‌ای از حسینیه.

میناچی در زمان شهرداری محمود احمدی‌نژاد توانسته بود اجازۀ دفن خود را در حسینیۀ ارشاد بگیرد تا پیکرش در بنای موقوفه‌ای باشد که همۀ زندگی خود را وقف آن کرده بود، اما پس از درگذشتش در ۵ بهمن ۱۳۹۲ این اتفاق نیفتاد و به علت مخالفت شهرداری با دفن او در حسینیۀ ارشاد، پیکر میناچی راهی قم شد و در امام‌زاده علی بن الجعفر این شهر به خاک سپرده شد. حسینیۀ ارشاد یک مسجد و حسینیۀ معمولی نیست بلکه مکانی است که با خاطرات، آرمان‌ها، امیدها و حرمان‌های چند نسل گره خورده است. جوانان نسل دهۀ ۴۰ و ۵۰ با سخنرانی‌های پرشور شریعتی و مطهری در حسینیه با اسلامی متفاوت و نو و باورها و جسارت‌هایی نو آشنا شدند و از بین آن‌ها «حسن و محبوبه»‌های بسیاری رشد پیدا کرد.

برای جوانان پساانقلابی هم فضا و اتمسفر حسینیه یک نماد و شمایل نوستالژیک است که تنها روایت‌هایی از آن شنیده یا خوانده‌اند. بسیاری از نسل ما از نظر ذهنی و نظری دیگر تعلق خاطر چندانی به آموزه‌ها و نظرات شریعتی یا دیگر سخنرانان حسینیۀ ارشاد نداریم، اما فضا و حس و حال حاکم بر حسینیه ما را به سال‌های شوریدگی می‌برد و هر بهانه‌ای را مغتنم می‌شماریم که تجدیدخاطره‌ای کنیم از سال‌های رفته و یادی کنیم از حسینیۀ ارشاد.

شروع کار
حسینیۀ ارشاد توسط عده‌ای كه به نشر اندیشه‌های دینی در قالب‌ها و سبك‌های نو علاقه داشتند و به نوعی متاثر از جریان «انجمن اسلامی» بودند تأسیس شد. فعالیت‌های حسینیه سال ۱۳۴۳ زیر یك چادر بزرگ در چالهرز آغاز شد، اما در سال ۱۳۴۶ به محل كنونی انتقال یافت و برنامه‌هایش فرم تازه‌تر و جدی‌تری گرفت. مرحوم ناصر میناچی در كتاب «تاریخچۀ حسینیۀ ارشاد»

دربارۀ هدف از راه‌اندازی حسینیه و سبك و روش متفاوت آن می‌گوید: «از همان ابتدای تشكیل و حركت حسینیه من و دوست و هم‌فكرم، مرحوم محمد همایون كه تا حدودی به مسایل مذهبی، مطالعات دینی و به‌ویژه جنبه‌های عرفانی دین آشنایی داشت، در این حركت جدید دینی و اسلامی همكاری داشتیم و به واقع مشوق ایشان من بودم، تا شاید برای نجات نسل جوان كه به دین‌گریزی خو گرفته بود و به مكاتب الحادی پناه می‌برد خدمتی صورت بگیرد و برای ایجاد یك حركت دینی در این نسل، تشكیلات مناسبی دایر شود كه ادارۀ آن از حالت سنتی موجود آن زمان به شكل نو و منطبق با وضعیت روز تغییر یافته و برای اجرای تبلیغات واقعی اسلامی، آن هم به شكل سازمان‌یافته، فعالیت كند.»

میناچی که حقوق‌دان و مدیر باهوشی بود و ارتباط تنگاتنگی با بازار داشت، اساسنامه و آیین‌نامۀ حسینیۀ ارشاد را به‌عنوان موسسۀ آموزشی و تحقیقاتی خیریۀ مذهبی به‌گونه‌ای تنظیم کرده بود که از خطر حکومتی شدن برهاند: «من با دقت در روح وقف‌نامۀ حاج حسین آقای مالک خراسانی که به نحوی تنظیم شده بود که حتی رضاشاه هم نتوانست اوقاف ملک را غصب کند، سعی کردم اساسنامه‌ای برای ارشاد بنویسم که هیچ حکومت، فرد یا سازمانی نتواند به آن دست‌اندازی کند.»

طبق اساسنامۀ حسینیۀ ارشاد که در ۲۳ دی ۱۳۴۶ به ثبت رسید، سه عضو موسس حسینیه عبارت بودند از محمد همایون، عبدالحسین علی‌آبادی و ناصر میناچی مقدم. در این ایام ادارۀ حسینیه به‌عهدۀ هیأت‌مدیره‌ای بود که در ۲۶ آذر ۱۳۴۵، یک سال قبل از ثبت رسمی موسسه انتخاب شده بود. در اساسنامه به صراحت قید شده بود که اعضای موسس، هیأت مدیره را انتخاب می‌کنند. همایون رئیس، مطهری نایب‌رئیس، میناچی صندوق‌دار و سیدعلی شاهچراغی و محمدتقی جعفری اعضای علی‌البدل هیأت مدیره بودند و طبق اساسنامه کلیۀ اسناد مالی، چک‌ها و سفته‌ها باید توسط همایون، رئیس و میناچی، صندوق‌دار هیأت مدیره امضاء می‌شد. کاملاً مشخص بود که قدرت واقعی در دست این دو نفر است.

نقش مطهری در حسینیۀ ارشاد
دربارۀ این‌كه آیا استاد مطهری جزو هیأت موسس بوده یا نه روایت‌های مختلفی وجود دارد. میناچی بر آن است كه مطهری اندكی بعد از تشكیل حسینیه به آن پیوست و به وسیلۀ مرحوم سیدعلی شاه‌چراغی برای سخنرانی دعوت شد و بعد هم به عضویت هیأت مدیره درآمد، اما بر اساس آنچه در اسناد ساواك آمده مطهری به اتفاق میناچی و همایون از طریق شهربانی تقاضای تأسیس حسینیه را پیگیری كرده‌اند. رسول جعفریان در كتاب «جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی» این احتمال را مطرح می‌كند كه در درخواست اولیۀ تأسیس، نام مطهری هم به‌عنوان موسس مطرح بوده و بعدها به دلایلی ایشان كنار گذاشته شده و ثبت اصلی حسینیه به نام همایون، میناچی و علی‌آبادی بوده است.

به اعتقاد جعفریان شاهد این احتمال آن است كه بعدها استاد مطهری از این مسأله گله كرده و از این‌كه قرار بوده در هیات موسس باشد و كنار گذاشته شده، سخن گفته است، اما میناچی در كتاب «تاریخچۀ حسینیۀ ارشاد» می‌گوید موضوع كنار گذاشتن آقای مطهری از هیأت موسس واقعیت و صحت ندارد و آن را شایعه می‌داند.

میناچی در جای دیگری گفته است: «مطهری چون می‌دانست كار خاصی برای بنای ارشاد انجام نداده، اصراری برای قرار گرفتن در زمرۀ هیأت موسس نداشت. صرف نظر از این اختلاف‌نظرها، اما همگان اذعان دارند كه از ابتدای تأسیس حسینیه، محمد همایون به عنوان پشتیبان مالی، ناصر میناچی به عنوان مدیر اجرایی و استاد مطهری به‌عنوان برنامه‌ریز و سخنران اصلی در شكل‌گیری و رونق حسینیه نقش داشته‌اند.» میناچی در كتاب «تاریخچۀ حسینیۀ ارشاد»

به نقش مهم ایشان اذعان دارد و می‌گوید «ما دو نفر موسس اصلی [منظور میناچی و همایون است] كه در هیأت مدیره سه نفری عضویت داشتیم، هیچ وقت از حق اكثریت خود در مقابل استاد مطهری استفاده نمی‌كردیم و جز ادارۀ ساختمان و مدیریت مالی و پرداخت خرج و هزینه‌های جاریه، كار دیگری را عهده‌دار نبودیم و تمامی اختیارات در باب امور تبلیغی و تحقیقاتی به‌ویژه انتخاب سخنرانان را به شخص استاد واگذار كرده بودیم.» بنابراین چندان بی‌وجه نیست كه گفته شود شخصیت استاد مطهری حسینیه را «حسینیه» كرد، همان‌طور كه نقش دكتر شریعتی در جذب مخاطبان فراوان آن بین سال‌های ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۱ غیر قابل انكار است.

پس از تعطیلی كانون نشر حقایق در مشهد، استاد محمدتقی شریعتی هر از گاهی برای سخنرانی در حسینیۀ ارشاد به تهران می‌آمد. از سال ۱۳۴۷ هم دكتر علی شریعتی به دعوت استاد مطهری به حسینیه آمد. راه وصل شدن وی به حسینیه نگارش مقاله‌ای با عنوان «محمد از هجرت تا وفات» برای كتاب «محمد (ص) خاتم پیامبران» بود كه طرح مرحوم مطهری برای بزرگداشت آغاز پانزدهمین قرن هجرت بود. مقالۀ شریعتی تحسین و حیرت آیت‌الله مطهری را برانگیخته بود و به همین خاطر از او دعوت كرد در سلسله سخنرانی‌هایی كه به مناسبت پانزدهمین قرن بعثت پیامبر ترتیب داده، سخنرانی كند.

به این ترتیب شریعتی در شام‌گاه سوم آبان ۱۳۴۷ برای نخستین بار در حسینیه ارشاد سخنرانی كرد. موضوع این سخنرانی «نسل جدید مسلمان» بود. این آغاز رابطه پرثمر و البته جنجالی شریعتی با حسینیۀ ارشاد بود و به گفته جعفریان شریعتی طی سال‌های ۴۷ تا ۵۱ در حسینیه ارشاد شریعتی شد و جریان فكری‌ـ‌دینی ویژه خود را تعریف كرد.

حسینیه منهای روحانیت
در اواخر سال ۱۳۴۸ و نیمۀ نخست ۱۳۴۹ به تدریج انتقادهایی علیه حسینیه در مراكز و محافل مختلف مذهبی آغاز شد. فشار اصلی این انتقادات روی مرحوم مطهری بود كه به نوعی مسئولیت علمی حسینیه را بر عهده داشت و به علاوه تنها روحانی تصمیم گیرنده در برنامه‌ها بود. بنابراین برای حل و فصل این انتقادات ایشان تشكیل هیأت علمی‌ای متشكل از تعدادی روحانی از جمله بهشتی، ابوالفضل موسوی زنجانی، مكارم شیراز ی، موسوی اردبیلی، مهدوی كنی و خزعلی را مطرح كرد. استاد مطهری همچنین در جلسه ۱۰ مهر ۱۳۴۹ عنوان كرد برای مقابله با انتقادها باید خط‌مشی حسینیه با تفاهم كامل با مراجع تعیین شود.

در جلسات هیأت مدیره آقای مطهری احساس نگرانی خود را از سخنرانی‌های دكتر شریعتی بیان می‌كند و به نوعی مخالفت خود را با ادامه سخنرانی‌های او اعلام می‌كند، اما دیگر اعضای هیأت مدیره (میناچی و همایون) تلاش می‌كنند تا مطهری را از حسینیه حذف كنند. میناچی دربارۀ افزایش انتقادات نسبت به سخنرانی‌های دكتر شریعتی و بروز اختلاف در هیأت مدیره معتقد است استاد مطهری به خوبی می‌دانست كه فشارها و انتقادات اهل منبر و روحانیون سنتی به خاطر دشمنی و حسادت با دكتر شریعتی است، اما نمی‌خواسته كه حذف شریعتی به نام او تمام شود به همین جهت با پیشنهاداتی مثل تشكیل هیأت علمی یا هیأت مشاوران تلاش می‌كرد جناح خودش را تقویت كند و به این وسیله شریعتی را حذف كند. او در ادامه می‌گوید مطهری هیچ وقت علنی دربارۀ حذف شریعتی سخنی نگفته بلكه می‌گفته باید «از حضور سخنرانان متجاهر به فسق» در حسینیه ممانعت به عمل آید.

البته علی رهنما بر این نظر است كه اختلافات داخلی حسینیه قبل از حضور شریعتی سابقه داشت و در این خصوص می‌نویسد: «شریعتی زمانی وارد ارشاد شد كه این موسسه از مدتی قبل دستخوش آشفتگی شده بود و كمتر از سه ماه پس از اولین سخنرانی وی، كشاكش‌هایی كه هیچ ربطی به شریعتی نداشت، به اوج خود رسید».

سیدهادی خسروشاهی در گفت‌وگویی که سال ۱۳۸۹ با شمارۀ دوم مجلۀ «رمز عبور» داشت ریشۀ همه مشکلات به‌وجود آمده در حسینیۀ ارشاد را میناچی می‌داند و معتقد است اگر او نبود، مطهری و شریعتی هیچ‌گاه به اختلاف نمی‌خوردند، چراکه «آقای دكتر [شریعتی] عمیقاً به آقای مطهری ارادت داشت و واقعاً خودش را مرید ایشان می‌دانست. با رفتن آقای مطهری، حسینیه واقعاً از روح تهی ‌شد.» به اعتقاد خسروشاهی به‌رغم مصوبات هیأت مدیره و هیأت امنا، میناچی هر تصمیمی را در مورد سخنران‌ها و كتاب‌ها و تاریخ تشكیل جلسات و كلیه امور مالی، خود به تنهایی می‌گرفت و اجرا می‌كرد. خسروشاهی تاکید می‌کند اختلافات بین استاد مطهری و دکتر شریعتی در چندین نوبت که یک بار آن «دو جلسه مفصل چهار پنج ساعته» در مشهد بوده، در حال حل و فصل بوده که باز به خاطر میناچی،‌ مشکلات به قوت خود باقی ماند.

اگر هم اختلاف بر سر شریعتی علت و عامل شروع تنش‌ها نبوده، اما مطمئناً عامل افزایش و حاد شدن اختلاف‌ها بوده و نمی‌توان پای شریعتی را به كلی از این ماجرا بیرون كشید. با بالا گرفتن اختلاف استاد مطهری با میناچی و همایون بر سر چگونگی اداره حسینیه سرانجام ایشان از هیأت مدیره حسینیه ارشاد استعفا می‌دهد. با رفتن استاد مطهری از حسینیه در پایان سال ۱۳۴۹ و با حمایت‌های میناچی و همایون از دكتر شریعتی، حسینیه به‌طور دربست در اختیار او قرار گرفت و از اوایل سال ۱۳۵۰ تا ۱۹ آبان ۱۳۵۱ كه حسینیه تعطیل شد، بالغ بر ۷۰ سخنرانی در آنجا ایراد كرد. سخنرانان این دوره به‌جز موارد انگشت‌شماری اغلب افراد غیرروحانی بودند كه از جمله می‌توان به عباس زریاب‌خویی، كاظم سامی و محمداسماعیل رضوانی اشاره كرد.

رسول جعفریان دربارۀ تغییر روند ایجاد شده در برنامه‌های حسینیه پس از جدایی استاد مطهری و چیرگی غیرروحانیون در آن، معتقد است این روند نشان‌دهندۀ آن است كه جریان غالب شده بر حسینیه، جریانی بوده كه به نوعی درصدد حذف روحانیت از حسینیه بود و از این سیاست به عنوان كمترین اثر حضور دكتر شریعتی در حسینیه یاد می‌كند: «مقایسه این دو دوره، نشان می‌دهد كه زمینۀ حضور روحانیت در حسینیه پس از رفتن استاد مطهری كاهش یافته است. استاد مطهری و سایر روحانیون به دلیل فشاری كه از سوی سایر روحانیون بر آنان وجود داشت و انتقاداتی كه خود به دكتر داشتند، از حسینیه كنار رفتند.»

بر این اساس جدایی شهید مطهری از حسینیه ارشاد را می‌توان آغاز شكاف بین نواندیشان و احیاگران حوزوی با روشنفكران دینی غیرحوزوی دانست و بعد از این جدایی انتقادات دكتر شریعتی به روحانیون هم شدت بیشتری گرفت تا جایی كه حتی عملكرد قبلی حسینیه را هم زیر سؤال می‌برد و در این خصوص به ساواك می‌گوید حسینیه قبلاً كانون مرتجعین و آخوندها بوده و او نمی‌خواهد این سنگر دست این گروه باشد. اگر چه شاید هدف و نیت اصلی دكتر شریعتی از گفتن چنین عباراتی این بوده كه ساواك و هیأت حاكمه را گمراه كند و به آنها بقبولاند كه او هم مانند دستگاه حكومت دل‌ خوشی از روحانیون سنتی ندارد، تا با چنین ترفندی حساسیت حكومت نسبت به برنامه‌ها و سخنرانی‌های حسینیه بیشتر نشود، اما به هر حال حكایت از عمیق شدن اختلاف و شكاف بین افكار او با نظرات روحانیون حتی غیر‌سنتی دارد. ناصر میناچی پس از حضور یک‌ساله‌اش در وزارت فرهنگ و جهانگردی (ارشاد) به حسینیۀ ارشاد بازگشت تا چراغ آن را روشن نگه دارد و تا پایان عمرش حسینیۀ ارشاد هم محل برگزاری مراسم‌های پوزیسیون بود و هم برنامه‌های اپوزیسیون.

حسینیة ارشاد به مثابه سالن تئاتر
حسینیۀ ارشاد فقط مکانی برای سخنرانی‌ها و مراسم مذهبی نبود بلکه دکتر شریعتی تلاش داشت به هر وسیله که می‌تواند جوانان را جذب آن کند از برگزاری نمایشگاه نقاشی گرفته تا اجرای تئاتر. مهم‌ترین تئاتری که در آن دوره در حسینیه ارشاد و توسط محمدعلی نجفی اجرا شد، نمایش «سربداران» بود که تنها یک شب اجرا شد و بعد توسط ساواک متوقف شد. محمدعلی نجفی در گفت‌وگو با شمارۀ ۳۴ مهرنامه دربارۀ چگونگی آشنایی‌اش با دکتر شریعتی و انجام فعالیت‌های هنری در حسینیۀ ارشاد می‌گوید: «سال ۴۶ یا ۴۷ بود که ما با دکتر شریعتی و حسینیه ارشاد آشنا شدیم و بعد این آشنایی به طور مداوم و تا مرگ او ادامه پیدا کرد. [...] آشنایی من با ایشان مربوط به سخنرانی‌ای بود که ایشان شب یک عیدی در حسینیه ارشاد کردند.

دکتر شریعتی در حین سخنرانی از چارلی چاپلین نام بردند و به تفسیر فیلم «عصر جدید» پرداختند و از چاپلین به عنوان یک نابغه نام بردند. این برای من حیرت‌آور بود، در جایی که پشت سرشان محرابی وجود دارد و کاشی‌کاری مرسوم محراب و آیه‌های قرآن دیده می‌شود، فردی از یک کارگردان سینما و از هنر یک هنرمند صحبت می‌کند و به تفسیر یک فیلم می‌پردازد.

این برای من شگفت‌انگیز بود و همان شب سعی کردم با ایشان روبه‌رو شوم و سوال‌هایی را دربارۀ ارتباط هنر و مذهب از ایشان پرسیدم. همان برخورد آن شب باعث شد که ما آشنا شویم و رابطه‌مان ادامه پیدا کند و خوشبختانه این رابطه تا اواخر عمر او هم ادامه داشت. آخرین دیدارمان هم فکر می‌کنم به تابستان سال ۵۵ برمی‌گشت، شبی بعد از آزادی او از زندان که یک شب تا صبح در منزل او بودیم و در آنجا هم بحث‌های مفصل و مفیدی کردیم. [...] در سال ۱۳۵۰ قرار بر این شد که حسینیۀ ارشاد یک حالت آکادمیک پیدا کند و کلاس‌هایی را به صورت مرتب برگزار کند.

کلاس‌هایی در زمینه‌های اشراق‌شناسی، جامعه‌شناسی، قرآن و نهج‌البلاغه و کلاس‌های دیگری در این زمینه‌ها، و به جز این، قرار شد که در کنار این کلاس‌ها یک سری فعالیت‌های هنری هم انجام شود. در این روند من مسئول هنرهای نمایشی شدم. بعد اطلاع‌رسانی کردیم و داوطلبانی آمدند و کلاس‌هایی تشکیل شد. نتیجۀ آن کلاس چند نمایشی بود که اجرا کردیم. «ابوذر»، «هیأت متوسلین به سایر شهدا»، «چون با ادب و تمیز باشی، نزد همه کس عزیز باشی» و در آخر هم نمایش «سربداران». خوشبختانه با موفقیت این نمایش‌ها را اجرا کردیم اما چون سربداران کمی متفادت بود اجرایش کامل نشد. یعنی برای ۱۰ روز بلیط سربداران فروخته شد و قیمت بلیط هم ۲۰ ریال بود، اما در همان شب اولی که نمایش اجرا شد ساواک به حسینیه ارشاد ریخت و بچه‌ها را دستگیر کرد. صحنه نمایش را هم از بین بردند و بعد به تدریج حسینیه ارشاد هم بسته شد.»

منبع: سازندگی

15

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها