واکاوی فیلم «پیرپسر» از منظر اخلاقی؛ ایران امروز چرا نیازمند جواب های جدید به مساله خیر و شر است؟
خبرنگار: امین پاکزادامروز جامعه ایران دارد با خودش کلنجار میرود که آنانکه گفتند خوب باشید، بد عمل کردند و حتی برخیشان خوردند و بردند، پس چه جایی برای خوب بودن مانده است؛ زمانی که هم معیارهای سنتی و هم حاملان معیارها، نزد اقشار زیادی از جامعه سقوط کردهاند؟

فیلم «پیرپسر» که این روزها در حال اکران در سینماهای کشور است، بحثهای فراوانی را موجب شده است. از واکنش مثبت و منفی اهل سینما بگیرید تا موافقان و مخالفانش در میان سیاسیون کشور (بیشتر بخوانید). فیلم، زوایای گوناگونی برای گفتگو باز کرده که هر کدام را میتوان جداگانه بررسی کرد؛ از مقوله پسرکشی در ادبیات و زوال یک خانواده تا تاثیر وضعیت اقتصادی در مواجهه انسانها با هم و معضل عشقورزی و آدمهایی که در وضعیت عاشقانه با خودشان و دیگران مواجهای جدید دارند. از لحاظ سینمایی نیز؛ فیلمنامه و اقتباس از آثار ادبی، شخصیتپردازی، داستانگویی، نمادگراییهای تصویری، صحنه آراییهای متناسب با فیلم، بازی بازیگران و نوع کارگردانی اکتای براهنی میتواند موضوعاتی باشند برای صحبت درباره این فیلم بحثبرانگیز.
اما در این نوشته، سعی شده بر زاویهای خاص از فیلم تاکید و تحلیل شود؛ موضوع «خیر و شرّ» و اخلاق. در چند صحنه از فیلم بر تقابل خیر و شر و اینکه بد بودن، بد نیست، انگشت گذاشته میشود و از زبان غلام باستانی (با بازی تحسینشده حسن پورشیرازی)، که نماد بیچونوچرای شرور فیلم است، گفته میشود: «دنیا را آدمهای بد ساختهاند» و «خوب بودن به درد نمیخوره».
از سوی دیگر علی (با بازی حامد بهداد) نماد خرد، درستی و اخلاقمداری است تا جایی که حتی رعنا (لیلا حاتمی) به او میگوید «اینقدر خوب نباش!». در میانه این دو سوی خیر (علی) و شر (غلام) طیفی از آدمها از خود رعنا و رضا، پسر کوچک غلام، تا دیگران نیز قرار دارند.
در فیلم این سوال فلسفی به وضوح پرسیده میشود که چرا باید خوب باشیم، درحالیکه با بد بودن نفع شخصی بیشتری میبریم؟ غلام به عنوان کسی که از بد بودنش در زندگی سودهای زیادی برده، طرفدار این ایده است و خوب بودن را به ضعف آدمها نسبت میدهد و بیعرضهگیشان.
فیلم ارجاعات بسیاری دارد به رمان «برادران کارامازوف» داستایفسکی و حتی بسیاری از شخصیتپردازیها نیز اقتباسی خلاقانه از این اثر ادبیاند. رمانی که در کنار یک درام خانوادگی، مساله خیر و شر، خدا، مسیح، اختیار و مسئولیت و عدالت را در پسزمینه ای از دوران خاصی در روسیه اواخر قرن 19 که افکار مدرن وارد جامعه روسیه شده، مطرح میکند.
در دورههایی که اقتدار سنتی جامعه کمرنگ میشود و افکار و حرفهای جدیدی به میان میآید که آن اقتدار پیشین را به پرسش میگیرند، جامعه نیز در التهاب جدیدی از قدیم و نو گرفتار میآید؛ همان چالش قدیمی سنت و مدرنیته. در جامعهای با پسزمینه دینی که اخلاق فردی و اجتماعی بر اساس باید و نبایدهای گزارههای دینی، سنجیده و ارزشگذاری میشوند، ناگهان با موج جدید افکار مدرن غربی، که برای خود غربیان نیز نسبت به سنتشان مدرن و نو است، مواجه میشود و این افکار، ارزشهای پیشین و به طبع آن اخلاق پیشین را به چالش میکشند.
اینجاست که سوال «آیا خوبی، خوب است و بدی، بد؟» مطرح میشود. چون در پسزمینه دینی، خوبیها مشخصاند و بدیها نیز. خط و خطوط بینشان واضح است، البته بگذریم از اینکه همیشه بسیاری از انسانها از این خطوط عبور میکردهاند و به «گناه» میافتادهاند، اما خود بود و نبود خطکشیها مورد سوال قرار نمیگرفتند. اما در دوران مدرن خود مقوله خیر و شرّ سنتی مورد سوال قرار گرفت.
جامعه امروز ایران نیز بیشباهت به آن دوران روسیه نیست. به دنبال استقرار حکومتی دینی، حضور مذهب در زندگی فردی و اجتماعی انسان ایرانی پررنگتر شد. دین و حکومت در پیوندی قوی با یکدیگر قرار گرفتند و عدم موفقیتها در عرصه حکمرانی به پای دین نیز نوشته شد و جامعه همچنان که از حاکمان فاصله گرفت از دین نیز فاصلهاش بیشتر شد و آنچنان که عباس عبدی، تحلیلگر سیاسی اجتماعی می گوید: « بیدینی مردم ناشی از تبلیغات ضد دینی نیست، بلکه ناشی از عملکرد نادرست متولیان و مبلغان دینی است. چرا؟ به این دلیل روشن که اگر مردم دیندار و صاحب اخلاق پسندیده و رفتار نیکو شوند، آقایان روحانیون آن را به حساب عملکرد خود میگذارند، همچنانکه پیش از انقلاب چنین بود، حالا چرا هنگامی که بیدینی رواج مییابد، آن را به حساب عملکرد خود نمیگذارند، بلکه به حساب تبلیغات ضد دینی دشمن میگذارند؟» (بیشتر بخوانید)
با توجه به این علل تاریخی و اجتماعی درباره کمرنگ شدن دین در عرصه جامعه، به طبع آن، اخلاقِ مبتنی بر دین نیز کمرنگ میشود و امروز بسیار میشنویم از گذشتههایی که چقدر انسانها با هم مهربان بودند و حریم چقدر حفظ میشد و ... البته بخشی از این حسرت خوردنها جنبه نوستالژی دارد و واقعی نیست، اما بخش مهمتر و واقعی آن بر میگردد به تغییر ارزشهای اخلاقی و گذر از ترازویی که پیشتر دین در اختیار میزان کردن خوبی و بدی، به دست میداد.
با این توضیحات، برگردیم به سوال فلسفی اول نوشته، چرا باید خوب باشیم؟ بیایم سوالاتی مرتبط را نیز اضافه کنیم. اگر دین در جامعه دارد کمرنگ میشود، آیا اخلاق و خودِ معیار (نه لزوما مصادیق) خوبی و بدی هم کمرنگ و حذف میشود؟ جامعه بدون اخلاق به کجا میرود و اگر بناست اخلاقی جدید با معیارها و ارزشگذاریهای امروز، بنا شود، چگونه مدلی خواهد داشت؟
اهمیت فیلم پیرپسر در اینجاست که میگوید خوبی و بدی فرق دارند و خوب بودن مهم است. منظر کیفرگونه صرف را نیز برنمیگزید که هر کدام از شخصیت ها باید چقدر کیفر ببینند تا مای مخاطب راضی شویم که بد بودن بد است. نکته، فراتر از کیفر و پاداش در مقوله خیر و شر کلاسیک است و مهمتر، درافکندن این فکر است که جامعهی دور شده از دین، بیاخلاق نشود و اخلاقی متناسب را پی بریزد.
همچنان که اهل فکر روسیه در زمان داستایفسکی این دغدغهها را داشتند، گویی امروز نیز جامعه ایران دارد با خودش کلنجار میرود که آنان که گفتند خوب باشید، بد عمل کردند و حتی برخیشان خوردند و بردند، پس چه جایی برای خوب بودن مانده است؛ زمانی که هم معیارهای سنتی و هم حاملان معیارها، نزد اقشار زیادی از جامعه سقوط کردهاند؟
این فیلم تلنگریست به ما که دوباره در معنای خیر و شر و به طور کلی اخلاق، با نگاهی جدید، بیاندیشیم و معیارهایی بیافرینیم یا اقتباس کنیم برای اینکه خوب بودن را توجیهی فلسفی و باوری داشته باشیم تا از افتادن به اقلیم شرّهایی که منفعت فردی تاموتمام (و نه لزوما به فکر خود بودنهای معتدل) را تبلیغ میکنند و کُشنده انسان به عنوان موجودی اجتماعی و مشترکالمنافعاند، دور شویم.
ممنونم از تحلیل متفاوت تون
بجایی فیلم نگاه کردن بداد مردم برسید
کیا؟
خوب بودن موجب آرامشه ...وگرنه بدی کردن نفع زیادی همیشه داشته و داره ولی آرامش نمیاره
شعار ندید مردم پول دیدن فبلم ندارند