آقای محترم! به همسرت وفادار باش...

آقای محترم! به همسرت وفادار باش...

آیت الله ابراهیم امینی سخنی را در کتاب همسرداری بیان کرده اند. آیت الله امینی آقای محترم! به همسرت وفادار باش متن گفتار مطرح شده به این شرح است:

وقتی میان زن و مرد پیمان زناشویی برقرار شد، زندگی انفرادی آنان به یک زندگانی مشترک اجتماعی تبدیل می‌شود. آن پیمان مقدس بدان معناست که زن و شوهر قول می‌دهند که تا پایان عمر با هم باشند. در اداره زندگی همکاری داشته باشند. برای رفاه و آسایش هم دیگر کوشش نمایند. یار و مونس و غم‌خوار هم باشند. در جوانی و پیری، در توانایی و ناتوانی، در سلامتی و بیماری، در سختی‌ها و خوشی‌ها، در دارایی و ناداری و خلاصه، درهمه حال باهم باشند.

انسانیت و شرافت اقتضا می‌کند که زن و شوهر تا پایان عمر بدین پیمان مقدس وفادار باشند، و در مشکلات زندگی و حوادث روزگار عهد خویش را فراموش نکنند. دختری که در موقع جوانی و شادابی، خواهان فراوان دارد، اما دست رد به سینه همه می‌زند و هستی خویش را تنها در اختیار شوهرش قرار می‌دهد، بدان امید است که تا پایان عمر در پناه او زندگی کند. رسم مردانگی نیست که شوهر در موقع پیری و زوال شادابی همسرش، او را تنها بگذارد و به فکر تجدید فراش یا ولگردی برود.

همسری که در موقع نداری و تنگ‌دستی، با شوهر می‌سازد و در خانه‌اش زحمت می‌کشد و بخور و نخور می‌کند، امید دارد که زندگی آنان سرو سامانی پیدا کند و تا پایان عمر، در رفاه و آسایش باشند. بنابراین رسم وفا نباشد که مرد وقتی وضع اقتصادی خویش را مرتب دید و ثروتی ذخیره کرد به فکر همسر دوم برود و یا به دنبال خوش‌گذرانی باشد.

بعضی مردها واقعاً عاطفه و مردانگی ندارند. تا زمانی که همسرشان جوان، شاداب و سالم است از او استفاده می‌کنند، ولی بعدها او را رها کرده به دنبال خوش‌گذرانی می‌روند. یا به بهانه‌های بسیار پوچ او را طلاق می‌دهند. به نمونه‌های زیر توجه فرمایید:

مردی زنش را به بهانه شومی طلاق می‌دهد که پس از عروسی با او، پدرم وفات یافت و دایی‌ام نیز ورشکست شد.[۱]

مردی در بیان علت طلاق، به زنش می‌گوید: چه علتی بهتر از این که تو را دوست ندارم و این سخن او در حالی است که قبلًا به خاطر عشق با او وی را به همسری برگزید.[۲]

زنی به نام … علیه شوهرش شکایت کرد که مدت‌ها با بودونبود شوهرم ساختم و بانهایت تلاش به او خدمت کردم؛ اما حالا که بیمار شده‌ام مرا از خانه بیرون کرده و می‌گوید: همسر بیمار نمی‌خواهم.[۳]

آقای محترم! تو حیوان نیستی- که جز خودخواهی و خوردن و شهوت‌رانی چیزی‌سرش نمی‌شود-، تو انسان هستی. انسان باید وجدان، رحم، عاطفه و ازخودگذشتگی داشته باشد. دختر معصومی به خاطر تو دست از پدر و مادر و تمام خویشان برداشته و جوانی، شادابی و سرمایه عفت خویش را در اختیار تو نهاده و بهتر از هر خدمتکاری در خانه‌ات زحمت کشیده، با دارایی و ناداری تو ساخته و هرگونه رنج و محرومیتی را تحمل کرده، آیا سزاوار است او را رها کنی و دنبال عیاشی بروی؟ بدین‌عمل به او ستم می‌کنی و ستم‌کار در همین دنیا به سزای اعمالش می‌رسد. اگر تجدید فراش کنی، در مقابل چند لحظه لذت‌های زودگذر، آسایش روحی و آسودگی خاطر دایمی را از دست می‌دهی، به صدها گرفتاری و فشارهای روحی مبتلا خواهی شد. آبروی خویش را از دست می‌دهی و در نزد مردم، مردی خودخواه و بی‌عاطفه معرفی خواهی شد.

فرزندانت از این کار رنجیده خاطر می‌شوند و هر روز به یک جور اسباب مزاحمت و ناراحتی برایت فراهم می‌کنند. اگر همسرت بیمار است معالجه‌اش کن تا سالم شود.

اگر مبتلا به بیماری لاعلاج است، مردانگی و فداکاری نشان بده و تا زنده است، همسر دیگر نگیر. وجدانت راضی نشود آن بیچاره را آزرده خاطر گردانی. اگر خودت جای او بودی و به بیماری سختی مبتلا می‌شدی، چه انتظاری از او داشتی؟ او هم همین انتظار را از تو دارد.

اگر موقع بیماری تو، همسرت ناسازگاری کند و تقاضای جدایی نماید، آیا کار خوبی می‌کند؟ یا این که نزد تو و دیگران، خودخواه و بی‌وفا معرفی می‌شود؟

اگر وفاداری و از خودگذشتگی خوب است، تو هم وفادار باش.

[۱]. روزنامه اطلاعات، ۲۵، دى ۱۳۵۰
[۲]. همان، ۲۶ شهریور ۱۳۴۸
[۳]. همان، ۱۸ اردى‏بهشت ۱۳۵۱

منبع: جام

12

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها