آیا انسان واقعاً فقط از ۱۰ درصد مغز خود استفاده میکند؟
براساس تصوری رایج که از مدتها پیش وجود داشته است، ما انسانها فقط از ۱۰ درصد مغز خود استفاده میکنیم؛ اما آیا این موضوع واقعیت دارد؟
یکی از افسانههای رایجی که دربارهی مغز وجود دارد، این است که فقط از ۱۰ درصد آن استفاده میکنیم. این تصور که انسان فقط ۱۰ درصد ظرفیت مغزش را بهکار میبرد، ایدهی جذابی است؛ زیرا نشان میدهد که اگر از ۹۰ درصد دیگر نیز استفاده کنیم، میتوانیم باهوشتر یا موفقتر یا خلاقتر باشیم.
نظرسنجی بنیاد تحقیقات پارکینسون مایکل جی. فاکس نشان داده است که ۶۵ درصد از آمریکاییها معتقدند این افسانه واقعیت دارد؛ اما این ایده که ما فقط از ۱۰ درصد مغز خود استفاده میکنیم، از کجا نشئت گرفته است؟
منشأ افسانهی ۱۰ درصد نامشخص است؛ اما بهطور قطع به بیش از یک قرن پیش بازمیگردد. عدد ۱۰ درصد در برخی از کتابهای قدیمی ذکر شده است و گاهی ادعا میشود که آلبرت اینشتین منشأ آن بوده است؛ ولی اثری از این ادعا در آثار اینشتین پیدا نشده است.
ویلیام جیمز، روانشناس و فیلسوف آمریکایی، در سال ۱۹۰۸ در کتاب «انرژیهای انسان» به این موضوع اشاره کرد که ما فقط از بخش کوچکی از منابع ممکن ذهنی و فیزیکی خود استفاده میکنیم.
در سال ۱۹۳۶، لوول توماس، نویسندهی آمریکایی، در مقدمهی کتاب «آیین دوستیابی» دیل کارنگی نوشت: «پروفسور ویلیام جیمز از هاروارد میگفت انسان معمولی فقط از ۱۰ درصد توانایی ذهنی پنهان خود استفاده میکند.» بدینترتیب، این ایده رایج شد و برخی بعداً ادعا کردند که انسانها فقط از ۱۰ درصد مغز خود استفاده میکنند.
برخی معتقدند که ایدهی مذکور از این واقعیت ناشی میشود که روشهای رنگآمیزی اولیهی موردنیاز برای مطالعهی بافتهای عصبی، فقط درصد کوچکی از نورونها را رنگآمیزی میکردند. منشأ احتمالی دیگر ممکن است این باور رایج بوده باشد که فقط ۱۰ درصد از سلولهای مغز ما از نوع نورون هستند و سایر سلولها از نوع گلیال یا حمایتگر تشکیل شدهاند
آیا ۹۰ درصد مغز ما خاموش است؟
اول از همه باید پرسید ۱۰ درصد از چه چیزی؟ اگر منظور ۱۰ درصد از نواحی مغز باشد، بهراحتی میتوان آن را رد کرد. عصبشناسان با استفاده از تکنیک تصویرسازی تشدید مغناطیسی کارکردی (fMRI) میتوانند بررسی کنند که وقتی افراد کار خاصی انجام میدهند یا دربارهی چیزی فکر میکنند، کدام قسمتهای مغز آنها فعال است.
درواقع، درحالحاضر fMRI بهترین ابزاری است که برای اندازهگیری فعالیت مغز دراختیار داریم. در این روش، فرد در اسکنر لولهمانندی دراز میکشد و به محرکهای مختلف پاسخ میدهد. اسکنر تغییر جریان خون مغز را اندازهگیری میکند که نشانگر افزایش مصرف انرژی در مناطق مختلف مغز است. بخشهایی از مغز که خون بیشتری دریافت میکنند، در حال مصرف انرژی بیشتری هستند؛ بنابراین، ازنظر عملکردی فعالتر هستند.
عمل سادهای مانند باز و بسته کردن دستها یا گفتن چند کلمه به فعالیت بیش از یکدهم مغز نیاز دارد. حتی زمانیکه فکر میکنید کاری انجام نمیدهید، مغز شما در حال انجام کارهای زیادی ازقبیل کنترل عملکردهایی مانند تنفس و ضربان قلب یا یادآوری فهرست کارهایی است که باید انجام دهید.
یکی از مسائلی که احتمالاً موجب این تفکر شده، نشانگرهای فعالیت پراکندهی مغز است که در افامآرآی مغز انسان مشاهده میشود. فرض کنید درون اسکنر افامآرآی قرار دارید و در حال تماشای فیلم هستید. نواحی خاصی از مغز شما (برای مثال قشر بینایی و قشر شنوایی) بسیار فعالتر از نواحی دیگر خواهند بود و این فعالیت در تصاویر fMRI بهشکل لکههای رنگی ظاهر خواهد شد.
لکههای رنگی نشانگر فعالیت زیاد معمولاً بخشهای کوچکی از تصویر مغز و کمتر از ۱۰ درصد آن را دربر میگیرند و برای مشاهدهگر عادی ممکن است اینطور بهنظر برسد که بقیهی مغز کاری انجام نمیدهد. بااینحال، این نوع تصویربرداری تفاوتهای بزرگ در فعالیت منطقهای مغز را آشکار میکند، نه هر کاری که مغز در حال انجامدادن آن است.
درحالیکه مغز به مناطق متمایزی تقسیم میشود، این ارگان ازطریق شبکههای مختلف عمل میکند و هیچ منطقهای بهتنهایی فعالیت نمیکند. شبکهی حالت پیشفرض مغز را در نظر بگیرید که شامل چندین منطقهی شناختی است که افکار و تعاملات اجتماعی را پردازش میکنند.
مغز ما برای مهارتهایی که بهخوبی با آنها آشنا هستیم، منابع کمتری را بهکار میگیرد. وقتی مهارتی را تمرین میکنیم، مغز دچار تغییرات مشهودی میشود. برای مثال، بافت مرتبط با نواحی آن مهارت ازنظر فیزیکی بزرگ میشود. این رشد ممکن است ناشی از منشعبشدن نورونها برای اتصال به نورونهای مجاور یا نتیجهی افزایش عروقزایی باشد که به جریان خون بیشتر کمک کند. در همین حین، هرچه مغز در مهارت بیشتر تمرین کند، کارآمدتر میشود و به انرژی کمتری نیاز دارد.
برای درک بهتر موضوع، فعالیت قلب در زمان استراحت را در نظر بگیرید. حتی اگر قلب با حداکثر ظرفیت خود کار نکند، به پمپاژ خون ادامه میدهد. بههمینترتیب، کل مغز و سلولهای آن حتی در سطح پایه فعال هستند.
شاید منظور از ۱۰ درصد، تعداد سلولهای مغز باشد که در این صورت هم درست نیست. وقتی سلولهای عصبی کارکردی ندارند، یا تحلیل میروند و میمیرند یا نواحی مجاور مغز آنها را بهکار میگیرند. اینطور نیست که سلولهای مغز بیکار باشند.
مغز ما بخش زیادی از انرژی را مصرف میکند. مغز فقط ۲ درصد از وزن بدن را تشکیل میدهد؛ اما فقط با زندهبودن، حدود ۲۰ درصد از انرژی بدن ما را مصرف میکند.
در شرایطی که اندازهی بزرگ مغز برای بقای ما بسیار پرهزینه است و حتی در مواقعی درصورت دریافتنکردن کمک موجب مرگ مادر در جریان زایمان میشود، تکامل پیداکردن برای داشتن مغزی ۱۰ برابر اندازهای که موردنیاز ما است، بسیار عجیب بهنظر میرسد.
سلولهای گلیال و نورونها
۹۰ درصد از سلولهای مغز را سلولهای گلیال تشکیل میدهند. سلولهای گلیال سلولهای پشتیبان، یعنی همان مادهی سفید مغز هستند که حمایت تغذیهای و فیزیکی را برای ۱۰ درصد دیگر سلولها، یعنی نورونها، فراهم میکنند که مادهی خاکستری مغز را تشکیل میدهند.
شاید مردم شنیده باشند که فقط ۱۰ درصد از سلولهای مغز ما کارِ سخت را انجام میدهند و تصور کنند که میتوانیم از سلولهای گلیال نیز در این زمینه استفاده کنیم؛ اما این سلولها با نورونها فرق دارند و نمیتوانند به ما قدرت مغزی بیشتری بدهند.
انعطافپذیری مغز
گروه نادری از بیماران وجود دارد که اسکن مغز آنها پدیده خارقالعادهای را آشکار میکند. در سال ۱۹۸۰، جان لوربر، متخصص اطفال بریتانیایی، در مجلهی ساینس گزارش کرد که چند بیمار به هیدروسفالی مبتلا بودند که تقریباً بافت مغزی نداشتند؛ اما عملکرد خود را حفظ کرده بودند. این موارد نشان نمیدهد که بقیهی ما میتوانیم از مغزمان استفاده بیشتری ببریم؛ بلکه نشان میدهد این افراد با شرایط بسیار غیرعادی سازگار شدهاند.
برخی افراد پس از آسیب ناتوانکننده یا سکته دوباره میتوانند تواناییهایشان را تقویت کنند و بخشهای دیگری از مغز عملکرد بخش آسیبدیده را برعهده میگیرند. مغز بسیار انعطافپذیر میتواند هنگام آسیبدیدن یک منطقه یا ازبینرفتن آن، دوباره اتصالات عصبی خود را ایجاد کند؛ بنابراین، آنچه شامل ۱۰۰ درصد میشود، میتواند تغییر کند. حتی با ازبینرفتن بخشی از مغز یا آسیبدیدن آن، ذهن میتواند راهی برای کار با حداکثر ظرفیت خود پیدا کند.
ادعای استفاده از ۱۰ درصد مغز در سطوح مختلفی نادرست است. کل مغز همیشه فعال است و نورونها و سلولهایی که از آنها حمایت میکنند، همیشه مشغول انجام کار هستند.
درست است که اگر تلاش بیشتری کنیم، میتوانیم چیزهای تازه یاد بگیریم و شواهد زیادی در حوزهی انعطافپذیری عصبی وجود دارد که نشان میدهد این امر مغز ما را تغییر میدهد، در این شرایط در حال استفاده از بخش جدیدی از مغز خود نیستیم. ما اتصالات جدیدی را میان سلولهای عصبی خود ایجاد میکنیم یا اتصالات قدیمی که دیگر به آنها نیازی نداریم، از دست میدهیم.
مسوولین ایرانی که صفر درصد
این مطالب همه فرضیه هستند حال اگر دانشمند یا پزشکی می گفت که انسان از 30 درصد از مغز خود استفاده می کند با چه چیزی قابل اندازه گیری هست می توان گفت که خداوند این قدرت را به انسان داده که همه کرات را تسخیر می کند که بدین معنی می باشد که مغز انسان با سابقه ای علمی خود این توانایی ذهنی را خواهد داشت که به هر آنچه که می اندیشد روزی خواهد رسید
این ذهن است که کارمیکند نه مغز. مغزمحل نگهداری و مسیرهای پردازش ذهن است. دراصل ذهن نرم افزار ومغز سخت افزاراست.انسان از ورودی های دریافت اطلاعات از بیرون ازخود، ازمغز استفاده میکند وحتی ذخیره میکند اما این ذهن است که انهارابازیابی و تجزیه وتحلیل میکند وتصمیم میگیرد.به طورکلی شایدبتوان گفت ذهن درجهان یکی ویگانه است و ان هم خداست که دانشمندان آن رابه عنوان ماده تازیک هم میشناسندودرپی کشف آن هستند ولی نمیدانند که این ماده تاریک که برفضا وزمان مسلط است وان رانگه داشته است قابل دیدن نیست بلکه درک شدنی است.