به بهانهی زلزلهی کرمانشاه
سید محسن مرعشی مرزنگو
 
        
  صدای تنبور می آید...
  صدای ناله ی دلخراش تنبور می آید...
  کرمانشاه ما امروز سیاه پوش است...
  صحنه و گوران و گهواره امروز غمگین است...
  مردان بزرگ غرب امروز عزادارند و یک ایران با آنان، گریانست!
  چاره و گریزی نیست از خشم گاه به گاه طبیعت...
  یک روز رودبار،
  یک روز بم
  و
  امروز کرمانشاه!
  نام هایی آشنا برای ایران; قصرشیرین، سرپل ذهاب، اسلام آباد، کرند، دالاهو ..
  سدهایی از جنس فولاد که در هشت سال تجاوز دشمن، چون صلابت بیستون و تیزی تیشه ی فرهاد، حریم وطن را حفظ کردند...
  اما امروز به قهر طبیعت; گریستند!
  مردان و زنانی بی ادعا، اما محکم و مقاوم...
  تنبور به دستانی علی گو و علی جو...
  امروز ایران به احترام اندوه شما می گرید!
  امروز صدای زخمه ی تنبور، صدای زخمه ی قلبیست ریش ریش و آکنده از درد...
  امروز بار دیگر فریاد فرهاد در بیستون به گوش رسید...
  فریادی که با ناله ی تنبور هم آواز شد...
  چه می توان گفت از خشم طبیعت؟!
  
  کرمانشاه من
  خاک خسته ی من
  امروز با تو،
  با قطره قطره ی اشک داغدارانت،
  با بغض مردانه ی عزیزانت،
  با رنج و درد کودکانت;
  همداستانم و می گریم...
35
 
                 
     
         
         
         
         
         
         
         
         
         
         
         
         
    