پسرکى بود خیلى تنبل. مادرش از دست او به جان آمده بود. روزى به راهنمائى یک نفر، مادر پسرک سه سیب خرید. یکى از سیبها را دم دالان گذاشت، یکى را پشت در و یکى را روى کلون….
روزى احمد تجار که مرد بسیار ثروتمندى بود براى تجارت عازم چین شد. احمد تجار زنى داشت که هر وقت مىخندید یک دستهٔ گل از دهانش بیرون مىریخت. احمد وقتى به چین رسید براى آنکه از تجارت او در آنجا جلوگیرى نکنند یک مجمعه پر از جواهرات براى براى شاه چین آماده کرد….
چوپان کچلى بود که هر روز گاو و گوسفندهاى اهالى ده را به صحرا مىبرد و مىچراند و با پولى که از این کار بهدست مىآورد زندگى خود و مادرش را مىگرداند….
بچه خیاطى بود. روزى موقع کار خوابش برد. پدرش، او را صدا زد و بیدار کرد. پسر بلند شد و گفت: داشتم خواب خوبى مىدیدم. پدر هرچه اصرار کرد، بچه خیاط خواب خود را تعریف نکرد….
گویند در شهر بلخ قاضیان احکام نادرستی صادر می کردند بی گناهان را بزهکار و گناه کاران را معصوم جلوه می دادند از این رو دیوان بلخ، مثل هر دادگاه و محکمه ای شده است که احکام آن برخلاف حق باشد، از جمله حکایت زنده به گور کردن مردی در بلخ با حکم قاضی که بدین شرح می باشد...
خارکنی خری داشت که تا می توانست از گرده اش کار می کشید. صبح ها سوارش می شد؛ می رفت به صحرا و عصرها همة خارهایی را که کنده بود بارش می کرد و خودش هم می رفت آن بالا رو پشتة خارها می نشست و برمی گشت به خانه و شب ها یک مشت کاه پوسیده جلوش می ریخت.
مرد هر روز دیر سر کار حاضر می شد، وقتی می گفتند: «چرا دیر میآیی؟» جواب میداد: «یک ساعت بیشتر میخوابم تا انرژی زیادتری برای کار کردن داشته باشم، برای آن یک ساعت هم که پول نمیگیرم»....
در یکی از روزهای زمستان، یکی از علمای معروف برای نماز ظهر به مسجد رفت و در صحن مسجد قدری در آفتاب ایستاد تا گرم شود و در کنار آفتاب چهار پسربچه از شاگردان بازار نشسته بودند و ناهار میخوردند.....
در هندوستان درختی است که هر کس از میوهاش بخورد پیر نمیشود و عمرش جاودانه خواهد بود. پادشاه شهر این سخن را از مرد دانشمندی که به حضورش رسیده بود شنید و مشتاق خوردن آن میوه شد تا عمرش جاودانه باشد و مرگ در او اثر نکند. ....
در روزگار قدیم پیرمرد مسلمان و دانشمندی در شهر بخارا زندگی میکرد که او را خواجهی بخارایی مینامیدند. یک روز خواجه مال و ثروت خود را حساب کرد و دید مستطیع شده، یعنی ثروتش به حدی رسیده که مطابق دستور دین اسلام باید به سفر حج برود و زیارت خانه کعبه بر او واجب است-این بود که اسباب سفر آماده کرد و با قافله حاج بهطرف مکه حرکت کرد.....