مردی به خاطر عکس یک مرد دماغ زنش را شکست!

این زن در کلانتری به افسر تحقیق گفت: به قیافه‌اش که نگاه می‌کردم، قلبم می‌گرفت. نه اینکه مرد بدی باشد، اما خیلی غُد و خودخواه بود. ما شش سال قبل زندگی‌مان را در خانه پدرش شروع کردیم.

با اینکه خانواده‌اش را دوست داشتم و احترام کوچک و بزرگ را می‌فهمیدم اما جلال همیشه چشم غره می‌رفت. تمام حرفش این بود که اگر به مادر و خواهرانش بی‌احترامی کنم، چنین و چنان خواهد کرد. او در میهمانی‌های خانوادگی ما یا شرکت نمی‌کرد یا مثل برج زهرمار گوشه‌ای می‌نشست وفقط نگاه می‌کرد

ما صاحب پسری شده بودیم و سعی می‌کردم هر طور شده زندگی‌مان را حفظ کنم. ولی افسوس که هر روز از نظر روحی و روانی آسیب بیشتری می‌دیدم. آرزو به دل ماندم یک بار دستم را بگیرد و مثل زن و شوهرهای دیگر به پارک و تفریح برویم. وقتی هم مریض می‌شدم یا ضرورتی بود با هم بیرون برویم، چند متر جلوتر از من راه می‌رفت.
اسمم را هم که صدا می‌زد، انگار قاتل پدرش را دیده، آن‌قدر عصبانی بود که هیچ وقت جرئت نکردم حتی بگویم چقدر دوستش دارم. از چندی قبل تصمیم احمقانه‌ای گرفتم. عکس مردی را از اینترنت روی صفحه گوشی‌ام گذاشتم و بیشتر از قبل به سر و وضع خودم می‌رسیدم. می‌خواستم اعصابش را به هم بریزم. گاهی هم بدون اجازه‌اش خانه مادرم می‌رفتم. یک روز در حضور خانواده‌ام کتکم زد. دماغم شکست. دیگر هیچ حسی به او ندارم، دیگر دوستش ندارم. از کلانتری به مرکز مشاوره پلیس معرفی شده‌ایم. نمی‌دانم چه بلایی سر زندگی‌ام خواهد آمد.

منبع: رکنا

16