با اینکه متاهل بودم ولی با زنهای غریبه خود را سرگرم می کردم
ششدانگ حواس همسرم به برادر و خواهرانش بود. مگر کسی جرئت می کرد بگوید بالای چشمشان ابروست. من از روز اول زندگی مشترکمان با این مسئله مشکل داشتم.

او با این رفتارهایش حرصم را در می آ ورد و انگار که خانواده اش وکیل و وصی و اختیار دار زندگی مان بودند. شاید باورتان نشود ما حتی برای رفتن به یک مسافرت هم باید دستور مادر و خواهرش را اجرا می کردیم و این موضوع مرا رنج می داد.
وابستگی شدید همسرم به خانواده اش و همچنین ناسازگاری و لج بازی با خانواده ام از یک طرف و بی احترامی های تلافی جویانه من در برخورد با خانواده او ، زندگی مان را روز به روز تلخ و بی روح تر می کرد. در چنین وضعیتی بود که به طور اتفاقی در فضای مجازی با خانمی آ شنا شدم. هر شب یکی ٢ساعت در فضای مجازی سر به سر همدیگر می گذاشتیم. برایم متن های عاشقانه و گاهی نیز عکس هایی که ادعا می کرد مال خودش است می فرستاد. مدتی گذشت و حسابی سرگرم شده بودم. تا اینکه زن جوان از من خواست همدیگر را ببینیم . قرار ملاقات گذاشتیم و در اولین دیدار از نوع پک زدنش به سیگار فهمیدم اعتیاد دارد. می گفت باید او را به عقد موقت خودم در بیاورم. گفتم اصلا قرارمان این نبود و از اولش هم شرط کردم که فقط و فقط دوست مجازی باشیم. اما زن جوان چهره واقعی اش را نشانم داد و از آن روز به بعد مدام زنگ می زد و تهدیدم می کرد که پول می خواهد. اعصابم را به هم ریخته بود و نمی دانستم با این نیرنگ چه کنم.
در این وضعیت همسرم نیز که به حرکات و رفتارم شک کرده بود مرا زیر ذره بین قرار داد و بالاخره فهمید موضوع از چه قرار است . سر این مسئله آتشی به جان زندگی ام افتاد که آ برو و حیثیتم را بین اقوام و آشنایان به باد داد. از طرفی حمایت های مادرم که برای همسرم خط و نشان می کشید و می گفت تو اگر زن بودی و شوهرداری بلد بودی پسرم این کارها را نمی کرد، مشکلاتمان را بیشتر می کرد. دارم دیوانه می شوم. همسرم می گوید طلاق می خواهد و من نمی خواهم طلاقش بدهم چون واقعا دوستش دارم. حالا که مشکلمان شدید تر شده است و چند روزی با هم قهر بوده ایم می فهمم چقدر دوستش دارم و حتی زیبایی هایش را به چشم می بینم. مشکل همسرم غرور بیش از حد و حس بدبینی به خانواده ام است . البته من هم مشکل داشتم چون همان طور که گفتم با رفتارهای توهین آ میز احترام خانواده اش را زیر پا می گذاشتم و انتقام می گرفتم. حالا هم دست به دامان کارشناسان مرکز مشاوره آ رامش پلیس خراسان رضوی شده ام تا زندگی ام از هم نپاشد. ای کاش زودتر به اینجا آ مده بودم..
منبع: رکنا
15