کارنامه مربیان خارجی در دو تیم بزرگ پایتخت

از رایکوف تا برانکو...

این روزها همه فوتبالدوستان نگران سرنوشت نیمکت تیم ملی هستند و سؤال روز ورزش ما شده مربی‌‌‌ ایرانی یا مربی خارجی؟ و هر کس به فراخور اطلاعات و شناختی که از فوتبال و مدیران کشورمان دارد، پاسخی به‌‌‌ این سؤال می‌دهد. کارشناسان به دو گروه بزرگ تقسیم شده‌اند و هر کدام به طرفداری از یکی بر طبل ضعف دیگری می‌کوبند و خلاصه هیچکس نمی‌داند بالاخره چه خواهد شد‌!

از رایکوف تا برانکو...

ما به بهانه انتخاب جانشین برای کارلوس کی روش در شماره قبل مرور کردیم بر سوابق و کارنامه تمام مربیان‌‌‌ ایرانی و خارجی که تا امروز هدایت تیم ملی فوتبال کشورمان را برعهده داشته‌اند، ۸۱ سال از عمر تیم‌ ملی می‌گذرد و بیش از نیم قرن از عمر لیگ باشگاهی و هنوز ما نمی‌دانیم کدام یک برای‌مان بهتر است.

چرا آبی و قرمز؟

در همه جای دنیا فوتبال وقتی پیشرفت می‌کند که یک فرمول ساده رعایت شده باشد؛ «فوتبال دوقطبی» که به‌صورت مستقیم در پیشرفت ‌‌تأثیر دارد. تمام کشورهای جهان روی کاکل فوتبال دو قطبی می‌چرخند و هرگاه تیم ملی یک کشور قوی بوده، دو قطب اصلی باشگاهی آن کشور در اوج بودند. اسکلت تیم ملی معمولاً روی قهرمان باشگاه‌های آن کشور ساخته می‌شود و در کشور ما هم از روزی که فوتبال و مسابقات باشگاهی شکل گرفت‌‌‌، این قانون پابرجا بوده و البته در گذر زمان نام‌‌‌ این دو قطب تغییر کرده است.
از سال‌های دور اگر بگذریم‌، از دهه ۴۰ و پیدایش لیگ در‌‌‌ ایران، آبی و قرمز تهران همواره سمبل و نماد فوتبال داخلی بودند. در کشورهای در حال توسعه خواسته و ناخواسته بیشتر امکانات در پایتخت متمرکز است و به طور طبیعی دو تیم بزرگ تهرانی همواره حرف اول را در تاریخ فوتبال‌‌‌ ایران زده‌اند. آنها پرطرفدارترین و پرافتخارترین باشگاه‌‌های ما هستند و وقتی قرار باشد هر موضوعی را در فوتبال‌‌‌ ایران بررسی کنیم‌، جامعه آماری بهتر از استقلال و پرسپولیس پیدا نخواهیم کرد. حالا که سؤال روز فوتبال ما انتخاب مربی‌‌‌ ایرانی یا خارجی است‌، کجا بهتر از استقلال و پرسپولیس تا به‌‌‌ این نتیجه برسیم کدام یک بیشتر به کار فوتبال‌مان می‌‌‌آید؟

تاریخ چراغ راه‌‌‌ آینده

شاید اولین دلیل‌‌‌ این ضعف در شناخت خوب و بد برای‌‌‌ آینده فوتبال‌مان‌‌‌ این باشد که ما اطلاعاتی از گذشته نداریم.

تاریخ در همه جای دنیا به‌عنوان علمی که در ظاهر به گذشته می‌پردازد اما در اصل چراغی است برای‌‌‌ آینده، مورد استناد و توجه تمام علوم قرار می‌گیرد. در هر کاری وقتی می‌خواهند تصمیمی برای‌‌‌ آینده بگیرند، ابتدا به گذشته نگاه می‌کنند و خوب و بد و کم و زیاد تصمیمات قبلی را می‌سنجند و سپس تصمیم درست می‌گیرند اما‌‌‌ اینجا تصمیم‌سازان و تصمیم‌گیران و فوتبال ما شناختی از گذشته ندارند، اگرچه هر کدام بیش از چند دهه است که در‌‌‌ این فوتبال مدیریت می‌کنند! ما نه اهل مطالعه هستیم و نه اهل مکالمه، پس به طور طبیعی هیچ رابطه‌ای با پیشینیان برقرار نمی‌کنیم و نتیجه همین می‌شود که می‌بینیم‌!

فرهنگ فوتبالی

در همه جای دنیا وقتی می‌خواهند برای تیم فوتبالی مربی انتخاب کنند ابتدا به ریشه‌ها و سبک و سیاق فوتبال خود نگاه می‌کنند. بعد با توجه به بضاعت و شیوه‌ای که به‌عنوان فرهنگ فوتبالی در هر جغرافیایی جا افتاده‌، مربی می‌آورند؛ چرا که ثابت شده کارایی یک مربی در جایی بیشتر ثمر می‌دهد که شباهت‌های فرهنگی وجود داشته باشد. به‌عنوان مثال فوتبال برزیل هرگز به سراغ مربیان آلمانی نمی‌رود‌، چرا که فرهنگ حاکم بر فوتبال برزیل فرهنگ تهاجمی مبتنی بر کارهای تکنیکی و خلاقیت‌‌های فردی است و فوتبال آلمانی دقیقاً در سبک مخالف قرار می‌گیرد.

یعنی ۹۰ دقیقه کاملاً مبتنی بر تمرینات از پیش طراحی شده و تاکتیک‌های از قبل برنامه‌ریزی شده...
برای یک فوتبالیست برزیلی همه چیز در لحظه اتفاق می‌افتد و وقتی توپ به او می‌رسد‌، کسی نمی‌داند که با آن چه کار خواهد کرد. دریبل می‌کند یا پاس می‌دهد یا شوت می‌زند. برزیلی‌ها فقط می‌خواهند در کمترین زمان ممکن خود را به دروازه حریف برسانند اما فوتبال آلمانی چنین نیست. از دقیقه یک تا ۹۰ بازیکنان مثل یک ماشین خودکار و اتومات همان کاری را می‌کنند که مربیان از‌‌‌ ایشان خواسته باشند.

برایشان فرقی نمی‌کند که در فینال جام جهانی بازی کنند یا در یک بازی تمرینی دوستانه‌، فرقی نمی‌کند دقیقه یک باشد یا ۹۰‌، فرقی نمی‌کند که با ۵ گل جلو باشند یا با دو گل عقب‌، آنها همان کاری را می‌کنند که از قبل به آنها دیکته شده باشد.
اگر بهترین مربی آلمانی هم به فوتبال برزیل برود‌، چون نمی‌تواند تغییری در فرهنگ فوتبالی بازیکنان‌‌‌ ایجاد کند نتیجه هم نخواهد گرفت و بالعکس؛ یک مربی برزیلی در فوتبال آلمان موفق نخواهد شد چرا که او هم نمی‌تواند فرهنگ حاکم بر بازیکنان را عوض کند.

اینجا‌‌‌ ایران است

در کشور ما اما هرگز به‌‌‌ این ظرافت‌ها توجهی نشده و به طور طبیعی هرگز نتوانسته‌ایم از امکانات و پتانسیل بازیکنان‌مان درست استفاده کنیم. با همین بضاعت اندک ما از لحاظ امکانات و زیرساخت‌‌ها‌، با همین ورزشگاه‌‌ها و توپ‌‌ها و با همین ضعف‌‌های مدیریت‌، هر زمان مربی‌ای با ویژگی‌های مشابه فرهنگی به کشورمان آمده توانسته ‌‌تأثیرگذار باشد و تفاوت‌‌ها را‌‌‌ ایجاد کند و هر زمان‌‌‌ این جزئیات لحاظ نشده‌، بهترین مربیان و نامدارترین چهره‌‌ها در‌‌‌ ایران ناکام ماندند.
در همه دنیا مسابقات باشگاهی و لیگ‌، جام حذفی‌، سوپرجام‌، جام اتحادیه و هر تورنمنتی که به‌صورت منتخب یا باشگاهی برگزار می‌شود‌، همه  به واسطه یک هدف بالاتر است و آن بهانه، تقویت تیم ملی.
فیفا روی اشاعه فوتبال در همه دنیا تأکید دارد و همه ساله‌‌‌ این همه تورنمنت با هزینه‌‌های سرسام آور و گردش مالی بالا برگزار می‌شود تا در نهایت ضمن لذت بردن مردم، بازیکنان خبره به تیم‌های ملی برسند و آنجا نتیجه بگیرند.  در کشور ما اما‌‌‌ این هم رعایت نمی‌شود. ما برای فوتبال باشگاهی هزینه‌‌های سرسام‌آوری می‌کنیم‌، در حالی که مربی تیم ملی هیچ توجهی به محصولات داخلی ندارد و تمام بازیکنانش را از لیگ‌‌های بیرون انتخاب می‌کند‌! گاه هم بر عکس شده و مربی تیم ملی تمام نگاهش به لیگ بوده اما در سطح باشگاه‌‌ها مربی خوبی که بتواند به فوتبال ملی کمک کند، نداشتیم‌!
با‌‌‌این مقدمه به سراغ کارنامه مربیان خارجی شاغل در استقلال و پرسپولیس خواهیم رفت...

الف - استقلال

 قدیمی‌ترین باشگاه حال حاضر فوتبال‌‌‌ ایران که در سطح اول فوتبال حضور دارد. مدافع عنوان قهرمانی لیگ برتر‌، تنها باشگاهی که در هر پنج دوره عمر لیگ در تاریخ فوتبال‌‌‌ ایران عنوان قهرمانی را کسب کرده است. رکورددار قهرمانی باشگاه‌‌های‌‌‌ ایرانی در آسیا و تیمی پرطرفدار و ریشه‌دار که نمی‌توان آن را از تاریخ فوتبال‌‌‌ ایران منفک کرد.
تاریخ تولد باشگاه آبی پایتخت به دهه ۲۰ شمسی برمی‌گردد‌، یعنی زمانی که هنوز نه لیگ داشتیم و نه مسابقات باشگاهی منظم در تهران. فدراسیون فوتبال هم متولد نشده بود و تیم‌‌هایی در محلات مختلف تهران حضور داشتند که امروز دیگر نامی از آنها باقی نیست.
استقلال در آغاز دهه ۳۰ جز پرامکانات‌ترین باشگاه‌‌های فوتبال شد که در هر شهر‌‌‌ ایران نماینده داشت. در دهه ۵۰ کار به جایی رسید که در کشورهای همسایه نیز صاحب تشکیلات و زمین و سالن و ورزشگاه شده بود. پس طبیعی است که‌‌‌ این باشگاه در هر مسأله‌ای جزو پیشتازان و اولین‌‌ها باشد‌، از جمله استخدام مربی خارجی.
در اواخر دهه ۴۰ زمانی که لیگ باشگاهی در‌‌‌ایران کلید خورد‌، استقلال جزو اولین تیم‌‌هایی بود که دست به استخدام مربی خارجی زد. آبی‌‌ها البته دربی پایتخت را با مربی‌‌‌ ایرانی شروع کردند‌، از فروردین ۱۳۴۷ اما زمانی که لیگ اول‌‌‌ ایران در سال ۱۳۴۹ متولد شد‌، با یک مربی خارجی گام به میدان رقابت با سایر باشگاه‌ها گذاشتند.

رایکوف‌، پدر پیشرفت

وقتی نام فوتبال به میان می‌‌‌آید‌، نمی‌توان از استقلال گذشت و وقتی صحبت از استقلال می‌کنیم‌، نمی‌توان نامی از مردان بزرگ تاریخ‌سازش نیاورد. وقتی حرف از سرمربی می‌شود‌، هنوز هم نام یک مرد یوگسلاو به ذهن همه فوتبالدوستان می‌رسد و او کسی نیست جز «زدراکو رایکوف»
 در اواخر دهه ۴۰ شمسی فدراسیون فوتبال دست به استخدام یک مربی اهل یوگسلاوی زد تا جانشین نتو شود. رایکوف در جام عمران منطقه‌‌‌ای و جام دوستی در همان قدم‌‌های نخست نشان داد که چقدر با سایر مربیان فرق می‌کند.
او به فلسفه فوتبال برای جوانان باور داشت و برخلاف فرهنگی که تا همین امروز بر فوتبال ‌‌‌ایران حاکم است‌، خیلی راحت قلم قرمز روی نام‌‌های بزرگ کشید و فرصت را به جوان‌ترها داد. او چوب همین نگاهش را هم در تیم ملی خورد‌، ناصر حجازی ۱۸ ساله را درون دروازه گذاشته بود در صورتی که ‌‌‌این پست نیاز به بازیکنان بزرگ و با تجربه داشت و وقتی رایکوف درون دروازه هم جوانگرایی کرد‌، معلوم بود که تکلیفش با سایر پست‌‌ها چه خواهد بود‌!
جوان همیشه نیاز به تجربه دارد و بهای‌‌‌ این تجربه کردنش را مربی با تحمل شکست می‌پردازد. پس مسئولان وقت فدراسیون رایکوف را برکنار کردند و مدیر وقت باشگاه تاج او را به استخدام خود در آورد. امروز هرچه نام بزرگ در تاریخ فوتبال استقلال ثبت شده همه دستاوردهای‌‌‌ این مربی هستند. رایکوف استقلال را به نخستین قهرمانی خود در آسیا رساند‌، نخستین لیگ تاریخ‌‌‌ ایران را فتح کرد و نه فقط برای انتخاب بازیکنان توانایی‌‌های خود را به رخ می‌کشید بلکه در انتخاب دستیاران و ساختن مربی برای فردای فوتبال‌‌‌ ایران هم کاری کرد کارستان...

بازکردن راه برای سایر کروات‌ها

رایکوف از مرکز مکتب یوگسلاوی سابق می‌آمد، مکتبی که هنوز هم بزرگترین مربیان را به فوتبال دنیا صادر می‌کند. یوگسلاوی امروز دیگر روی نقشه جغرافیایی جهان نیست و استان‌های سابقش همه استقلال پیدا کرده‌اند و به‌عنوان کشوری مستقل در مسابقات شرکت می‌کنند‌، صربستان‌، مونته نگرو‌، بوسنی‌، کرواسی‌، اسلوونی‌ و مقدونیه ‌‌‌این یکی هم خود به دو قسمت تقسیم شده است.
فوتبال یوگسلاوی از قدیم مبتنی بر چهره‌‌های دانشگاهی بود و هنوزهم بهترین دانشگاه فوتبال اروپا در زاگرب است. در فوتبال ما محبوب‌ترین نام‌‌ها کروات‌‌ها هستند و مشتری انتخاب برای هر نیمکتی‌! حتی تیم‌‌های دسته دوم فوتبال ما هم از امثال بگوویچ و اسکوچیچ استفاده کرده‌اند و در تیم ملی هم برانکو یا بلازویچ‌، ‌‌‌ایویچ و استانکو...
امثال کرانچار همه مصدر خدماتی بودند و رایکوف‌، اولین نام از‌‌‌ این دانشگاه بزرگ بود که به فوتبال ما آمد و آنقدر خوب نتیجه گرفت که راه را برای سایر هموطنانش هم باز کرد. کروات‌‌ها با روانشناسی و جامعه‌شناسی خیلی خوب‌، فرهنگ کشور میزبان را می‌شناسند و سریع خود را با آن وفق می‌دهند و به همین دلیل موفقیت آنها بیشتر از سایرین و سریع‌تر از بقیه ملیت‌‌ها در فوتبال‌‌‌ ایران نمایان شده است.

حرفه‌‌‌ای با دستیار آلمانی

دهه ۸۰ لیگ برتر حرفه‌ای جانشین لیگ آزادگان شد تا پنجمین لیگ تاریخ فوتبال ‌‌‌ایران نام گیرد. اکنون در حال برگزاری بیست و دومین دوره آن هستیم و با اختلاف پرقدمت‌ترین لیگ در تاریخ ‌‌‌ایران است. در‌‌‌این لیگ نخستین مربی خارجی استقلال آلمانی بود...
در هفتم خرداد ۱۳۸۱ استقلال عنوان قهرمانی لیگ اول حرفه‌ای را در انزلی از دست داد. آن روز استقلال با سه امتیاز برتری نسبت به پرسپولیس صدرنشین جدول بود و با یک مساوی هم قهرمان می‌شد اما با گل بابک پورغلامی در انزلی باخت. در بازی همزمان پرسپولیس با گل ابراهیم اسدی فجرسپاسی را شکست داد و به شکلی دراماتیک قهرمان لیگ اول حرفه‌ای شد. منصور پورحیدری نیمکت استقلال را برای همیشه رها کرد و اگرچه همان تیم با هدایت امیر قلعه نویی قهرمان جام حذفی شد اما منصورخان حاضر به بازگشت نشد.
با مشورت خود قلعه‌نویی‌، رولند کوخ آلمانی که دستیار کریستوف دام در بایرلورکوزن بود‌، به عنوان سرمربی هدایت آبی‌ها را برعهده گرفت و قرار بود قلعه نویی به عنوان دستیار اول به او کمک کند اما هنوز فصل آغاز نشده بود که قلعه‌نویی قید همکاری را زد و به خانه‌اش رفت.
کوخ نتوانست خود را با فوتبال‌‌‌ ایران تطبیق دهد و نتایج ضعیف او در لیگ دوم حرفه‌‌‌ای باعث شد به پایان فصل نرسد. امیر قلعه‌نویی هم که در دور برگشت هدایت استقلال اهواز را برعهده گرفته بود توانست‌‌‌ این تیم را در لیگ حفظ کند و فصل بعد با یک برنامه یکساله خود سرمربی استقلال شد.

پورحیدری‌، کشف و ساختن مربی برای‌‌‌ آینده

امروز همه از مرحوم منصور پورحیدری به‌عنوان پدر معنوی باشگاه استقلال یاد می‌کنند‌، او که بحق در چنین جایگاهی نشسته و خدماتش در طول دهه‌‌ها برای فوتبالدوستان و استقلالی‌ها پوشیده نیست. منصور پورحیدری مدافع راست بود و زیر سایه ابراهیم آشتیانی تعداد بازی‌های ملی‌اش به انگشتان دو دست نرسید. در استقلال هم رقبای بزرگی داشت اما‌‌‌ این رایکوف بود که قدرت رهبری و استعداد مربیگری را در پورحیدری شناخت و زمانی که او ۲۹ سال سن داشت‌، پیشنهادی عجیب به او ‌کرد. پیشنهادی که در آن زمان از نظر خیلی‌‌ها یک توهین محسوب می‌شد‌!‌‌‌ اینکه به یک بازیکن ۲۹ ساله در سطح ملی بگویی بیا و بازنشسته شو‌! کنار خودم روی نیمکت بنشین تا مربی شوی‌!
پورحیدری اما به فراست دریافت که‌‌‌ این پیشنهاد به نفع اوست و قبول کرد و به‌عنوان دستیار رایکوف روی نیمکت نشست تا کنار‌‌‌ این مرد بزرگ تجربه‌اندوزی کند. رایکوف ظرف پنج سال در استقلال سنگ بنایی را گذاشت که هنوز هم بعد از دهه‌‌ها پابرجاست. خیلی از اصول مربیگری او‌، خیلی از حرف‌هایی که به شاگردانش در تمرین و مسابقه و اردو و مسافرت زده بود‌، هنوز آویزه ذهن آنهاست و سنگ بنای شخصیتی آنها را در فوتبال شکل داده است.

جریمه حسن روشن به‌خاطر گلزنی در دربی‌!

رایکوف یک هفته قبل از دربی به بازیکنانش دستور داده بود هر روز ۵۰ ضربه پنالتی تمرین کنند. هیچ کس نمی‌دانست که چرا چنین تمرینی را اجباری کرده و اصلاً چرا باید در دربی پنالتی رخ دهد آن زمان حسن روشن همیشه پنالتی‌‌هایش را به یک قسمت خاص دروازه می‌زد و به عنوان پنالتی‌زن اول استقلال و کاپیتان و بزرگتر تیم از طرف رایکوف دستور گرفته بود که اگر پنالتی شد پشت ضربه‌‌‌ایستاده و حتماً توپ را به همان نقطه بزند. در بهترین نتیجه تاریخ استقلال در دربی‌‌ها تا امروز و در دقیقه ۸۸ وقتی داور برای تیم آبی پنالتی اعلام کرد همه فهمیدند رایکوف چه شناخت عمیقی از فوتبال دارد. حسن روشن پنالتی را گل کرد تا بازی 3-0 شود (فقط یک بار در سال ۹۰ تکرار شد، البته در 120 دقیقه) پس از بازی در رختکن مدیر وقت باشگاه سه هزار تومان به روشن پاداش داد اما رایکوف وسط جشن و خوشحالی او را هزار تومان جریمه کرد‌، فقط به‌‌‌این دلیل که حسن روشن بر خلاف تمرین و دستور مربی ضربه‌اش را به زاویه دیگر زده بود‌!
اگرچه گل شده بود اما او خلاف اصول رفتار کرده و باید جریمه می‌شد. درس‌‌هایی که همین امروز هم اگر جدی گرفته شود تحولی عمیق در فوتبال ما ‌‌‌ایجاد خواهد کرد اما افسوس….

شفر سوغات عربی

استقلال از لیگ دوم تا لیگ هفدهم با سرمربیان وطنی کار کرد. امیر قلعه نویی‌، صمد مرفاوی و پرویز مظلومی هر کدام بیش از یک بار روی نیمکت آبی‌‌ها نشستند و از فیروز کریمی و ناصر حجازی و علیرضا منصوریان هم رونمایی شد تا سرانجام بار دیگر به یک مربی آلمانی اعتماد شود. وینفرد شفر با کوله باری از تجربه کار در کشورهای حوزه خلیج فارس هدایت آبی‌‌ها را در دست گرفت اما نتایج پرنوسان او - با وجود قهرمانی در جام حذفی - به گونه‌ای بود که ادامه کار برای او را غیر ممکن کرد. او هم به سرنوشت کوخ دچار شد چرا که نتوانست خود را با فرهنگ حاکم بر فوتبال‌‌‌ایران و بازیکنان ‌‌‌ایرانی تطبیق دهد. شفر دوباره به حاشیه جنوبی خلیج همیشه فارس برگشت و هنوز هم یکی از گزینه‌های بازگشت به لیگ برتر ما و البته استقلال است!

شادمانی بابت رفتن حجازی و مظلومی

زمانی که در نیمه دهه ۵۰ باشگاه شهباز از بقایای شاهین دوباره برخاست‌، با پیشنهادی چند برابر دستمزد متداول آن زمان به سراغ ستاره‌‌های بزرگ استقلال آمد.
غلامحسین مظلومی آقای گل بی‌رقیب فوتبال ما بود و ناصر حجازی سنگربان اول تیم ملی اما رایکوف با جدایی‌‌‌ این ستارگان بزرگ مخالفت نکرد‌! کاری که ابتدا مورد تعجب و انتقاد بسیاری قرار گرفت اما حسن روشن می‌گوید رایکوف آشکارا خوشحالی خود از جدایی آنها را به ما نشان می‌داد. او به تک تک جوان‌ترهایی چون من یا حسن نظری یا سعید مراغه‌چیان و دیگران می‌گفت شما چیزی از‌‌‌ این اسم‌‌های بزرگ کم ندارید و وقتی آنها بروند جا برای درخشش شما بازمی‌شود. همین اتفاق هم افتاد و‌‌‌ این ستارگان نامدار وقتی به شهباز رفتند چیزی به شهرت و اعتبار فوتبال‌شان اضافه نشد اما استقلال بازیکنان جوانی را به‌عنوان جانشین آنها پیدا کرد که تا یک دهه بعد‌‌‌ این تیم را بیمه کردند.
بهترین پیروزی استقلال در تاریخ دربی‌‌های قبل از انقلاب با همین جوانان رقم خورد‌، پیروزی سه بر صفر و گلزنی همین جوانان. حسن نظری در ۲۲ سالگی فیکس تیم ملی شده بود و مابقی هم الگویی برای سایر باشگاه‌‌ها که مثل رایکوف دست به جوانگرایی بزنند. ‌‌تأثیر رایکوف به‌صورت مستقیم در کل فوتبال‌‌‌ ایران نمود پیدا کرده بود...

جگیچ فاتح جام حذفی

رایکوف در استقلال جای خود را به هموطنش ولادیمیر جگیچ داد که با‌‌‌ این تیم فاتح نخستین دوره جام حذفی در کشور شد. او هم همان خط مشی رایکوف را در جوانگرایی ادامه داد و با اوج‌گیری تظاهرات مردمی منجر به انقلاب اسلامی و تعطیلی مسابقات فوتبال باشگاهی داخلی‌، جگیچ از‌‌‌ایران رفت و پس از آن هم که تا سال‌ها ما دیگر لیگ نداشتیم.

بونژاک دستیار منصور

نخستین لیگ پس از پیروزی انقلاب در سال ۱۳۶۸ به عنوان قدس برگزار شد که استقلال جام قهرمانی را به خانه برد و به عنوان نماینده‌‌‌ ایران به آسیا رفت و آنجا هم ستاره دوم را گرفت. در سال ۱۳۷۰ لیگ آزادگان آغاز شد و استقلال اولین مربی خارجی پس از پیروزی انقلاب خود را هم استخدام کرد.
بونژاک یک مربی اهل مجارستان بود که به خواست منصور پورحیدری سرمربی وقت استقلال به کادر فنی‌‌‌این تیم اضافه شد و به گواه بازیکنان آن زمان کمک‌‌های زیادی هم به پیشرفت فوتبال استقلال و بازیکنانش کرد.

پارادوکس استرا

امروز که ‌‌‌این مطلب را می‌خوانید بیش از چهار سال از آمدن یک اسم به فوتبال‌‌‌ایران می‌گذرد. اسمی که تلخ و شیرین را با هم برای فوتبال دوستان تداعی می‌کند. نخستین مربی‌‌‌ ایتالیایی تاریخ استقلال کسی بود که پس از ناکامی مربیان قبلی برای هدایت ‌‌‌این تیم به تهران آمد و اگرچه با شکست در تبریز کارش را آغاز کرد اما با همان ری اکشن روز اول نشان داد که راه نفوذ به قلب‌‌‌ایرانی‌‌ها را بلد است.
استراماچونی محبوب‌ترین مربی خارجی تاریخ باشگاه استقلال در سال‌های پس از پیروزی انقلاب شد و در یک پارادوکس عجیب اکنون نامی است که تن و بدن استقلالی‌‌ها را می‌لرزاند‌! استرا توانست در کوتاه‌ترین مدت از استقلال تیمی قدرتمند بسازد که زیباترین نمایش‌‌ها را در زمین داشت و پس از سال‌ها در کمترین فاصله ممکن به صدر جدول رسید. او زوج مخوف دیاباته و قائدی را ساخت و با پیروزی‌‌های پرگل‌، لذت امکان کری خوانی را برای هواداران استقلال زنده کرد اما...
 مرد‌‌‌ایتالیایی قبل از رسیدن به نیم فصل ناگهان چمدانش را بست و به کشورش برگشت.

سابقه دار در بهشت‌!

استرا قبلاً در مقطعی کوتاه هدایت ‌‌‌اینترمیلان را بر عهده گرفته بود اما بیشتر سابقه کارش به رده پایه در فوتبال‌‌‌ ایتالیا برمی‌گشت. یک تجربه در لیگ اسلواکی داشت که آنجا هم نشان داده بود آستانه تحملش بالا نیست. رفتن استراماچونی در ابتدا یک اتفاق عادی تلقی شد و مدیران ما با همان روش همیشگی کدخدا منشی در حل مسأله داشتند اما مدیران استقلال یکی پس از دیگری آمدند و رفتند‌، اعضای هیأت مدیره و مقامات وزارت ورزش هم تغییر کردند ولی مسأله استراماچونی حل نشد که نشد‌!
استراماچونی با شکایت به فیفا خواستار دریافت مبلغ قرارداد و غرامت نوشته شده در قرارداد شد. عددی بسیار بالا که مصادف شد با سهل‌انگاری همیشگی مدیران ما که کار را به دقیقه ۹۰ روز آخر می‌اندازند و افزایش روز افزون قیمت دلار که از‌‌‌این بدهی غول مرحله آخر را برای مدیران استقلال ساخت.
استراماچونی حکم فیفا علیه استقلال گرفت و چون به پولش نرسید دیگر به درخواست‌‌های مدیران بعدی استقلال هم جواب نداد و حاضر نشد با هیچ کس سر میز مذاکره بنشیند.هر مدیری که با وعده مذاکره با استرا آمد‌، دست خالی رفت و نام استراماچونی همواره همچون چماقی بالای سر مربیان استقلال به عنوان تهدید در تمام‌‌‌ این سال‌ها وجود داشت.
حتی از‌‌‌این نام برای برکناری چهره محبوبی چون فرهاد مجیدی استفاده شد اما در تمام‌‌‌این سال‌‌ها تنها نام استراماچونی مطرح بوده و هیچ تغییری در روند پرونده رخ نداده است‌! استراماچونی پس از استقلال هدایت الغرافه قطر را برعهده گرفت و شیخ دیاباته را به آنجا برد و پس از نتیجه نگرفتن از آنجا هم برکنار شد و دوباره به خانه‌اش در رم برگشت و حالا چهار سال از حضور چند ماهه و کوتاه او در استقلال می‌گذرد و پرونده شکایت استراماچونی به انتهای تمام مراجع دادرسی و دادگاه‌‌های قانونی دنیا رسیده و تنها چند هفته دیگر تا پایان مهلت قانونی پرداخت خسارت او باقی است. در‌‌‌این مرحله اگر استقلالی‌ها پول او را تمام و کمال نپردازند با خطر کسر امتیاز و سقوط به دسته پایین‌تر روبه‌رو هستند و‌‌‌این دقیقاً همان وحشتی است که لرزه بر اندام آبی دوستان می‌اندازد.
حالا در کوران لیگ برتر و با تمام مشکلاتی که فوتبال‌‌‌ایران همیشه با آنها دست به گریبان بوده‌، تمام دغدغه مدیران استقلال و مسئولان بالادستی تهیه کردن پول استراماچونی است. پولی که در موعد خودش اگر پرداخت می‌شد به ۱۰ میلیارد تومان هم نمی‌رسید و حالا به بالای ۷۰ میلیارد تومان رسیده است.‌‌‌این روزها هرکس با مدیران استقلال صحبت می‌کند به جای پرسیدن از شرایط فنی تیم مدام سراغ پول استرا را می‌گیرد‌، مردی که روزی چهره محبوب قلب‌های استقلالی‌ها بود حالا تبدیل به کابوس آنها شده است

دردسر ساپینتو

اکنون که ‌‌‌این مطلب را می‌خوانید سرمربی استقلال ریکاردو ساپینتواست. نخستین مربی پرتغالی تاریخ‌‌‌ این باشگاه بزرگ و پرافتخار که جانشین فرهاد مجیدی شد‌، مردی که تیمش را بدون شکست پس از ۹ سال به مقام قهرمانی لیگ برتر رساند و خود راهی امارات شد تا جانشینش کار سختی داشته باشد.
آنقدر سخت که چهره‌‌های بزرگی در ابتدای فصل حاضر نشدند پیشنهاد هدایت استقلال را قبول کنند و مصطفی آجرلو مدیر وقت باشگاه مجبور به استخدام ساپینتو پرتغالی شد. مردی که یک سوم دیدارهای‌‌‌این فصل تا الان را به دلیل محرومیت از دست داده و کنترل او لب خط و مهار هیجانات و احساساتش‌، حرف‌‌های قبل و بعد از مسابقه‌‌هایش‌، همه به همه تبدیل به معضلی جدی برای مدیران استقلال شده و مهار او را به دردسری برای فوتبال تبدیل کرده است!
اما آمار علم خشک و بی‌رحمی است و نمی‌توان از قضاوت اعداد گذشت. ساپینتو فاصله هشت امتیازی با پرسپولیس صدرنشین را به صفر رسانده و به همراه سپاهان و پرسپولیس در صدر جدول مدعی جدی قهرمانی است و در فوتبال‌‌‌این نتیجه است که می‌ماند.

ب - پرسپولیس

 برای نیمه قرمز پایتخت همه چیز انگلیسی شروع شد. پرسپولیس یک باشگاه بولینگ در شمال شهر تهران بود که بیشتر طبقه مرفه و افراد خاص جامعه به آن رفت و آمد می‌کردند. یک تیم فوتبال هم تشکیل داد که در نیمه دهه ۴۰ سودای رقابت با بزرگان آن روز پایتخت را نداشت اما وقتی باشگاه شاهین منحل شد‌، ملی پوشان نامدار و محبوب‌‌‌این مکتب سر از‌‌‌این باشگاه در آوردند تا از همان شروع مشخص شود خط دوم در فوتبال دو قطبی به رنگ قرمز تغییر کرده است. رقابت شاهین و تاج حالا شده بود پرسپولیس و تاج...
اولین تیمی که قبل از شروع لیگ در‌‌‌ایران ادعای حرفه‌‌‌ای‌گری کرد و پس از تشکیل لیگ با تمام قوا و با نامدارانش برای قهرمانی آمد و به سراغ آلن راجرز انگلیسی رفت.

فوتبال انگلیسی

مالک پرسپولیس از یک خانواده قدیمی و نامدار‌‌‌ایرانی می‌آمد. عموهایش در سیاست‌‌‌ ایران وزنه‌‌هایی معتبر بودند و در مجلس و دستگاه قضایی نیز صاحب نام و اعتبار. وقتی تصمیم به تشکیل تیم فوتبال گرفت از کشوری که خود را صاحب فوتبال جهان می‌دانست‌، مربی آورد.
پرسپولیس با راجرز قهرمان لیگ ‌‌‌ایران و قهرمان اولین دوره لیگ تخت جمشید در سال ۵۲ شد. آن زمان جام حذفی وجود نداشت‌، همینطور جام‌‌های دیگر وگرنه پرسپولیس پتانسیل آن را داشت که به تمام افتخارات ممکن برسد.
هنوز که هنوز است درکری خوانی بین طرفداران استقلال و پرسپولیس با عدد شش کفه ترازو به نفع قرمزها سنگینی می‌کند. پرسپولیس پیش از پیروزی انقلاب برتری ۴-۱ در دربی را تجربه کرد اما اوج کار آنها ۱۶ شهریور ۱۳۵۲ در لیگ تخت جمشید بود که بازی رفت با ۶ گل در ورزشگاه آزادی به نفع قرمزها به پایان رسید.
این افتخار در کارنامه قلم راجرز به ثبت رسید‌، حتی اگر او ۴۵ روز قبل از‌‌‌این مسابقه در‌‌‌ایران نبود و شب بازی به فرودگاه مهرآباد رسید‌! ‌‌‌این همایون بهزادی به عنوان کاپیتان و ستاره تیم بود که کار را جمع و جور کرده بود ولی به هر حال در تاریخ پیروزی ۶ تایی در کارنامه راجرز به ثبت رسیده است. راجرز نتوانست مثل همتای اهل یوگسلاوی خود در تیم رقیب سالیان درازی بماند و پس از رفتن او سرخ‌‌ها تا دو دهه بعد دیگر مربی خارجی به خود ندیدند.

گده و نمره مردودی

نخستین مربی خارجی پس از انقلاب پرسپولیس آلمانی بود. پرسپولیس در دهه ۶۰ و دوران اوج اقتدارعلی پروین همه جام‌‌های ممکن را برد اما با شروع لیگ آزادگان هنوز نتوانسته بود عنوان قهرمانی لیگ را به خود اختصاص دهد. استقلال‌، پاس و سایپا سه تیم تهرانی بودند که پس از پیروزی انقلاب به قهرمانی لیگ رسیدند. علی پروین هم پاییز ۱۳۷۲ پس از حذف تیم ملی برای ۵ سال خانه نشین شد و پس از یک دوره کوتاه با حمید درخشان و محمد پنجعلی‌، مدیران وقت ‌‌‌این باشگاه یک مربی آلمانی را برای هدایت تیمشان به تهران آوردند. یورگن گده در فصل ۱۳۷۴ شکست ۳-۱ در دربی را تجربه کرد و به نیم فصل نرسیده به کارش با‌‌‌ این تیم پایان داد. او چندسال بعد دوباره به ‌‌‌ایران برگشت و به عنوان دستیار منصور پورحیدری در بازی‌های آسیایی ۹۸ بانکوک با تیم ملی به مدال طلا رسید.

اثبات لیاقت به سبک استانکو

وقتی در مهر ماه ۱۳۷۳ فدراسیون امیر عابدینی در پی شکست استانکو با تیم ملی در بازی‌های آسیایی هیروشیما رفتنی شد‌، هیچ کس نمی‌دانست که ‌‌‌این دو خیلی زود به فوتبال ‌‌‌ایران برمی گردند.عابدینی پس از بازگشت دوباره به فوتبال در رأس پرسپولیس‌، استانکو را دوباره به تهران آورد و با مرد کروات در دو فصل متوالی قهرمان لیگ آزادگان شد. وقتی او تیم گده را تحویل گرفت‌، یازده امتیاز از بهمن عقب بود و در سیستم دو امتیازی آن روز کمتر کسی باور می‌کرد‌‌‌ این تیم به مقام قهرمانی برسد اما استانکو پوکله کوویچ دو قهرمانی متوالی آورد و سپس از‌‌‌ایران در پایان قراردادش رفت. او بعد‌‌ها برای هدایت سپاهان دوباره به ‌‌‌ایران برگشت اما نتوانست افتخارات با پرسپولیس را تکرار کند.

مت کوویچ و آقای گل

سال ۱۳۷۶ سالی عجیب در تاریخ پرسپولیس است. قرمزها با دو قهرمانی متوالی لیگ آزادگان و با داشتن ۱۳ ملی پوش مدعی اصلی قهرمانی بودند اما وقتی راه صعود تیم ملی به جام جهانی ۹۸ طولانی شد‌، فاصله بازی‌های‌‌‌این تیم با سایر تیم‌‌ها در لیگ به حدی زیاد شد که دیگر عملاً امکان برگزاری مسابقات عقب مانده پرسپولیس وجود نداشت.
پرسپولیس با چهار بازی - زمانی که استقلال ۱۵ بازی انجام داده بود - از لیگ کناره‌گیری کرد تا بازیکنانش به طور کامل در خدمت تیم ملی باشند. تیمی که به شکل دراماتیک به جام جهانی هم صعود کرد و نسل طلایی دوم تاریخ فوتبال ما را ساخت. همین تیم و بدون ستاره‌‌هایی که بعد از جام جهانی لژیونر شدند‌، در دو فصل بعدی لیگ آزادگان نیز عنوان قهرمانی را با اقتدار کسب کرد و چه بسا اگر در سال ۷۶ مجبور به کناره‌گیری از لیگ نمی‌شد‌، قرمزها در همان دهه هفتاد به رکورد پنج قهرمانی متوالی رسیده بودند.
اما در‌‌‌این سال ۷۶ نیمکت پرسپولیس هم اتفاقات زیادی به خود دید. پس از رفتن استانکو قرمزها با حمید درخشان دربی را سه بر صفر بردند. سپس نوبت به مت کوویچ رسید‌، یک کروات دیگر که البته نتوانست مثل همتایانش در فوتبال ‌‌‌ایران موفق باشد. تنها خاطره از او در ذهن هواداران پرسپولیس کنار گذاشتن فرشاد پیوس کاپیتان پر افتخار قرمز‌‌هاست و پس از رفتن او و کناره‌گیری از لیگ‌، حوادث به نحوی رقم خورد که در سال ۷۷ علی پروین دوباره به تیمش برگشت و ضمن کسب دو قهرمانی متوالی در سال ۷۸ دبل کرد‌، یعنی همزمان قهرمان لیگ و جام حذفی شد. رکوردی که ۲۰ سال طول کشید تا برانکو‌‌‌ایوانکوویچ به آن برسد.

وینگو کوچکتر از ستاره‌‌ها

علی پروین سلطان مقتدر قرمزها بود و اتفاقات سال ۸۰ هم منجر به رفتن او از پرسپولیس نشد. در واقع هر شخص که مدیرعامل ‌‌‌این تیم می‌شد یا هر نهادی که مدعی مالکیت قرمزها بود زورشان به محبوبیت سلطان نمی‌رسید‌!
اکبر غمخوار در پایان فصل دوم حرفه‌‌‌ای و به بهانه سوم شدن مدافع عنوان قهرمانی لیگ برتر، نفرات مورد نظر پروین را کنار گذاشت تا خود او هم برود. برای لیگ سوم حرفه‌‌‌ای در سال ۸۲ غمخوار تیمی پر ستاره و کهکشانی بست تا جای خالی محبوبیت علی پروین را پر کند. علی دایی را به فوتبال‌‌‌ایران برگرداند تا در کنارکریم باقری‌، مهرداد میناوند‌، جواد کاظمیان‌، افشین پیروانی و هر ستاره دیگری که در آسمان فوتبال ‌‌‌ایران بود‌، تیمی تشکیل دهد که همگان فکر می‌کردند با اختلاف قهرمان خواهد شد.
غمخوار فکر می‌کرد کار تمام است و چنین تیمی مربی بزرگ نمی‌خواهد و هدایت ‌‌‌این تیم را به وینگو بگوویچ سپرد. مردی که در هفته چهارم با شکست ۲-۱ به بحران رفت‌! وینگو تا ۲۰ سال بعد در فوتبال‌‌‌ایران فعال بود و برایش فرقی نمی‌کرد در لیگ آزادگان باشد یا لیگ برتر، در هیچ کجا نه جام می‌گرفت و نه موفقیتی کسب می‌کرد ولی همیشه بود!

دستیاران آلمانی سلطان

پس از ناکامی لیگ سوم اکبر غمخوار رفت و حجت‌الله خطیب مدیرعامل پرسپولیس شد و او هم پروین را برگرداند و علی پروین هم با برگرداندن ستاره‌های وفادارش همچون علی انصاریان یا بهروز رهبری فرد‌، عذر علی دایی و افشین پیروانی را خواست تا به نوعی تلافی کرده باشد‌!
البته پروین زرنگ‌تر از آن بود که خود دوباره به عنوان سرمربی مسئولیت امور فنی تیم را برعهده بگیرد. در لیگ چهارم و پنجم پروین دو دستیار آلمانی استخدام کرد که نامشان به عنوان سرمربی رد شده بود اما همه در فوتبال‌‌‌ایران می‌دانستند که همه کاره علی آقاست‌! دامادش را هم به عنوان مترجم‌‌‌ این دو نفر گذاشت تا حرف‌‌های آنها نیز آنجور ترجمه شود که پروین می‌خواست‌!
راینر زوبل از‌‌هانس اشمیت اسم بزرگتری داشت و عضوی از بایرن مونیخ در دهه ۷۰ میلادی بود که سه دوره متوالی قهرمان اروپا شد‌، همبازی بکن بائر و گرد مولر و سپ مایر، اما سرانجام ناکامی قرمزها مانع از آن شد که پروین فصل پنجم لیگ حرفه‌ای را تا به انتها روی نیمکت پرسپولیس بماند. او رفت تا محمدحسن انصاری فرد یک نام مشهور هلندی را جایگزین سلطان کند.

فرار‌‌هان‌!

در اواخر دهه هفتاد یکبار آری‌‌هان ستاره نامدار هلند در جام جهانی ۱۹۷۸ که مقابل‌‌‌ایران هم بازی کرده بود‌، برای هدایت تیم ملی به تهران آمد اما او را با یک وانت میوه فروشی سر زمین شماره ۲ آزادی بردند و همین کافی بود تا مرد هلندی همان شب به کشورش برگردد‌!
در دهه هشتاد محمدحسن انصاری فرد‌‌‌ این اسم بزرگ را جانشین علی پروین کرد. ابتدا قرار بود برای دو فصل هدایت پرسپولیس را از ابتدای لیگ ششم برعهده بگیرد اما نتایج ضعیف پرسپولیس و خداحافظی سلطان باعث شد انصاری فرد از ۸ هفته مانده به پایان لیگ پنجم مرد هلندی را احضار کند. همین هشت مسابقه هم کافی بود تا آری‌‌هان قید قرارداد دو ساله را زده و‌‌‌این بار برای همیشه از تهران برود!

امپراطور ترک

در فوتبال نوین ترکیه سه نام شهرتی همپای سه باشگاه بزرگ ترک‌‌ها در طول تاریخ پیدا کردند. اگر قهرمانی لیگ ترکیه همیشه بین فنرباغچه‌، بشیکتاش و گالاتاسرای دست به دست می‌شد‌، نیمکت تیم ملی ترکیه نیز بین سنول گونش‌، فاتح تریم و مصطفی دنیزلی جابه‌جا می‌شد‌!
ترک‌‌ها در یورو 2000 پدیده و در جام جهانی ۲۰۰۲ به عنوان سومی جهان رسیدند. فاتح یوفا کاپ و بازیکنان و مربیانشان به لیگ‌‌های درجه اول اروپا رسیدند و در چنین شرایطی یکی از‌‌‌این سه اسطوره یعنی مصطفی دنیزلی که کارنامه درخشانی با پاس در لیگ برتر به جا گذاشته بود‌، از لیگ ششم روی نیمکت پرسپولیس نشست.
تیم دنیزلی زیباترین فوتبال‌‌ها را بازی می‌کرد اما قهرمان نشد تا عمر حضورش در‌‌‌این تیم در پایان همان فصل تمام شود. افشین قطبی آمد و با اتکا به حمید استیلی و مرزبان همان تیم را قهرمان لیگ هفتم کرد.

عصر برانکو

تغییر مربی در یک سوم پایانی لیگ انگار تبدیل به سنت پرسپولیسی‌ها شده است. در لیگ چهاردهم ماجرای جابه‌جایی حمید درخشان و علی دایی تبدیل به یکی از زشت‌ترین اتفاقات تاریخ فوتبال‌‌‌ایران شد و‌‌‌این قاعده قدیمی دوباره تکرار شد تا برانکو‌‌‌ایوانکوویچ پس از یک دهه که از رفتنش از تیم ملی می‌گذشت‌، به عنوان سرمربی پرسپولیس به تهران برگردد.
پرسپولیس امکان رسیدن به رتبه تک رقمی هم نداشت و قرار بود برانکو از سال بعد تیم را آماده کند اما در همان چند بازی هم دربی را با گل علی علیپور جوان برد تا شروع خوبی داشته باشد. در لیگ پانزدهم تیمی را بنیان گذاشت که در روز آخر فصل با تفاضل گل عنوان قهرمانی را به استقلال خوزستان واگذار کرد.
تیمی که از لیگ شانزدهم برای ۵ فصل متوالی قهرمان بلامنازع لیگ برتر شد و حتی در سالی که به خاطر محرومیت فیفا از پنجره نقل و انتقالاتی فقط ۱۲ مهره برای بازی داشت‌، ضمن قهرمانی در لیگ برتر و جام حذفی و رسیدن به رکورد پروین‌، پرسپولیس را برای اولین بار در تاریخ فینال لیگ قهرمانان آسیا هم رساند.
او ساختاری درست کرد که به گواه بسیاری از کارشناسان همان ساختار به گل محمدی کمک کرد تا عنوان قهرمانی لیگ برتر را تکرار کند.

سوزاندن دایی و کرانچار با هم‌!

پس از ماجرا‌‌های قطبی و لیگ هشتم‌، پرسپولیس که با عابر بانک معروفش دست به خرج خیلی خوبی داشت چند نام بزرگ را استخدام کرد و پس از خرج کردن بزرگان تاریخش سرانجام به یک نام کروات رسید.
زلاتکو کرانچار اسم بزرگی بود که در آغاز لیگ نهم به فوتبال ما آمد و در پرسپولیس هم نتایج خوبی گرفت اما با آمدن حبیب کاشانی و بدون هیچ دلیل موجهی‌، در فاصله یک سوم تا پایان فصل کرانچار را کنار گذاشتند تا علی دایی جانشین او شود. با‌‌‌ این حرکت خود کرانچار هم سوخت ولی بعداً به سپاهان رفت و با‌‌‌ این تیم قهرمانی لیگ را جشن گرفت اما علی دایی در هر دو نوبت حضور در پرسپولیس درست مثل تیم ملی سوخت...

ماجراهای ژوزه

نیمه اول دهه ۹۰ پرسپولیس از حمید استیلی تا حمید درخشان همه را امتحان می‌کرد. در‌‌‌این حد فاصل و پس از رفتن کرانچار یکی از مدیران‌‌‌این تیم یعنی سردار رویانیان شانس خود را در استخدام یک مربی بزرگ خارجی هم امتحان کرد.
او مانوئل ژوزه پرتغالی را به تهران آورد. مردی که در فوتبال مصر رکورددار کسب جام و افتخار بود و در کار کردن با بزرگان تجربه و تبحر خاصی داشت اما در‌‌‌ایران کار نکرده بود و وقتی به حواشی علی کریمی و سایر نام‌‌های بزرگ پرسپولیس خورد تازه فهمید دنیا چه خبر است!
عمر حضور ژوزه به نیم‌فصل هم نرسید. رویانیان گل محمدی را به عنوان دستیار به او تحمیل کرد و همان‌طور که پیش‌بینی می‌شد پس از کنار گذاشتن ژوزه‌‌‌ این یحیی بود که نیم فصل لیگ دوازدهم را برای پرسپولیس به پایان رساند.

منبع: ایران
شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها